
ما دو نوع انقلاب داریم، انقلابی که با جریانهای چپ شناخته شده، از جنس انقلاب روسیه و فرانسه. این نوع انقلابها بیشتر ابداع میکنند. یعنی بحثشان این است که ما نظم موجود را بهم میریزیم و بجای آن خرابهای که بجای میماند و بر جسد نظام قدیم یک نظام جدید خلق میکنیم. این بهطور طبیعی یک پرش به وضعیت نبودن یک نظام است، میان نظامی که فروافتاده و نظامی که هنوز ساخته نشده است. در این شرایط خلئی که اتفاق میافتد؛ رادیکالترین نیروها فعال میشوند. توده به صحنۀ سیاست پرتاب میشود و خطرناکترین آدمها به صحنه میآیند.
دو تا صحنه هست که بخشی از وجود انسان را فعال میکند که تنیده با خشونت است. یکی جنگ است و یکی انقلاب. ملتهایی که معمولاً از درون جنگ و انقلاب بیرون میآیند، ملتهایی هستند که قبل از آن چیزی بودند و بعد از آن چیز دیگر میشوند. هانا آرنت در این زمینه یک بحث خیلی جدی دارد که در بارۀ پیوستگی میان انقلاب و جنگ است. ایشان میگوید؛ اگر ما همۀ انقلابها و جنگها را بررسی بکنیم یک پیوستگی دارد میان جنگ و انقلاب. البته این کتاب را او خیلی وقت پیش نوشته است. اما وقتی ما میگوییم انقلاب 57، این موضوع تکرار میشود، یعنی انقلاب و جنگ ایران.
پس اتفاقی که میافتد؛ کشور وارد یک وضعیت بین دو نظام میشود که در آنجا خشنترین وجه انسان را ملاحظه میکنیم. همانجا هم شما ملاحظه میکنید؛ وضعیتیست که خلخالی درش هست و آدمهای عجیب و غریبی، گروههای چپ، دستههای تروریستی. بعضی از آنها میگویند که ما از همان سال 57 ـ 58 با خمینی مخالف بودیم. پاسخ من به آنها این است که مخالفت شما با خمینی بخاطر مترقی بودنتان نبود. شما خونخوارتر، رادیکالتر و تندروتر از حتا خمینی بودید. یعنی آنها پشت جنایتهای خمینی و خلخالی پنهان شدند. در حالی که اگر قدرت دست آنها میبود، حتماً روی خلخالی و خمینی را هم سفید میکردند. کما اینکه در بعضی جاها کردند. پس این وضعیتیست که خشنترین و تندروترین نیروها پرت میشوند به سیاست و هیچ قطعیتی وجود ندارد. و همان جنگ همه علیه همه هم شکل میگیرد.
این وسوسههای تبدیل ایران به کارگاه تاریخ، اینکه حالا این را بیاوریم پایین و بعد ببینیم چه چیزی درست میشود، از انقلاب اکتبر به تدریج در تاریخ ایران شکل گرفته بود. با ورود بلشویکها جدی شد. بلشویکها از همان انقلاب مشروطه وارد ایران شدند و اینها جدیترین و خشنترین رویدادهای ایران را رقم زدند. مثلاً حیدرخان عمواغلی که پدر بزرگ همین فداییان و مجاهدین هستند. اینها کسانی بودند که با اسلحه و ترقه صحبت میکردند. مجلس را زمینگیر کردند. اینها بودند که نگذاشتند مجلس شورای ملی دوم ما کار بکند. همۀ آنهایی که میگویند رضاشاه مجلس را تعطیل کرد، اینها دارند شعبدهبازی میکنند. همۀ آنها کسانی هستند که مجلس شورای ملی دوم، یعنی مجلس مشروطه را به تعطیل کشاندند. نخستوزیرش را ترور کردند. نمایندگان مجلس را زدند و اجازه ندادند مجلس شکل بگیرد. از درون آن مجلس باید دولت قوی شکل میگرفت. خُب اینها نگذاشتند، مجلس کارش را انجام دهد. و مجلس چون نتوانست وظائف خود را انجام دهد، اصلاً به تعطیلی رفت. در نتیجه ظهور رضاشاه زمانی است که آن گروهها و نیروهای مخربه مجلس شورای ملی و مجلس مقننه ما را زمینگیر کرده بودند. از کار انداخته بودند. رضاشاه آمد و آن مجلس را کنترل کرد.
الان هم اگر ما بخواهیم به سمت جمهوری نو برویم و یا انقلاب از جنس چپ بکنیم، این یعنی فعال کردن همۀ آن نیروهاست. یعنی بازگشت ما به سال 57 خواهد بود. همۀ آن گروهها از مجاهدین و فداییها برمیگردند، پروژۀ ناقص خود را تکمیل کنند. از درون پروژههای انقلابی آنها چیزی به نام سیستم و ساختار درست نمیشود، که حامل ارزشهای مترقی و مدرن باشد. و از طرف دیگر فرصتی فراهم نمیکنند که ایران را بسازیم.
آنها ایران را به سمت کارگاه جدیدی میبرند که دو باره چکش و کلنگ بردارند و هر چه را هم که باقی مانده ویران بکنند. شما از آنها بپرسید؛ خُب بعدش؟ میگویند حل میشود. در مورد همۀ پدیدههای دیگر میخواهند همه چیز را نابود بکنند. چون فکر میکنند؛ انسان هم بر طبیعت میتواند چیره بشود، هم بر تاریخ چیره میشود و هم میتواند آینده را بسازد و هم همه چیز را میتواند نابود بکند. و تبدیل به خداوندگاری میشوند که از هیچ چیز میآفریند. فردوسی میفرماید، در اول آفرینش: «ز ناچیز چیز آفرید» خداوند است دیگر! میگوید خداوند آن موجودی است که از ناچیز چیز خلق میکند. اینها فکر میکنند جانشین خداوند شدهاند و میخواهند از ناچیز چیز خلق کنند. یعنی به این بحث خطرناک ختم میشود.
اما بحث ما این است که پرتاب به سال 57 فعال کردن همۀ این نیروهای مخربه و باعث جنگ همه علیه همه خواهد شد. از طرف دیگر هم پیشینۀ دولت ایران را به تعلیق درمیآورند. همۀ آن چیزهایی که ستونهای تثبیت هستند را، از تاریخ ملیمان، از زبان ملیمان، از هویت ملیمان، همۀ اینها راتعلیق میکنند. همۀ این گروهها چون اسلحه دارند، اسلحه میکشند و میگویند که همۀ آن تعریفهای تاریخی جاافتادۀ این چند هزارساله را ما معلق میکنیم چون اسلحه داریم، چون گلوله در خشاب داریم، میتوانیم.
اما روش ما و راه ما بازگشت به نظام مستقر است. یعنی انقلاب از نوع راست است نه چپ. یعنی در انقلاب راست برای شما همۀ موجودیتها و داراییها ارزشمند هستند. مهم نیست که چه کسی آن را درست کرده، یعنی حتا اگر جمهوری اسلامی هم درست کرده باشد، ما متوجهاش هستیم که این از منابع ایران است. از داراییهای ایران درست و ساخته شده است. بنابراین برای ما ارزشمند است. ما برای ویران کردن این ساختهها و بعد ببینیم چه ساخته میشود، نمیخواهیم حرکت کنیم. به این فکر میکنیم که به نظامی با طول و عرض مشخص، فلسفۀ مشخص، نظام حقوقی مشخص برگردیم و دوباره آن ارزشها را بپذیریم و به سمت آبادی میهن حرکت کنیم.
مسئلۀ ما عبور از جمهوری اسلامی نیست. مسئلۀ ما عبور درست از جمهوری اسلامیست، برای دستیابی به یک نظام پایدار. وگرنه اگر قرار باشدکه بعد از جمهوری اسلامی دچار یک وضعیت ناپایدارتر بشویم، آن موقع این گذار اهمیتی ندارد. مسئلۀ ما اصلاً عبور از جمهوری اسلامی نیست، مسئلۀ ما عبور از جمهوری اسلامی و انقلاب 57 برای رسیدن به یک نظام ملی است و این خودبخود اتفاق نخواهد افتاد. برای اینکه چنین عبوری شکل بگیرد، ما دو چیز لازم داریم: یکی فکر میخواهیم، یعنی فلسفۀ مبارزه، یعنی فلسفۀ سیاسی و دیگری سازماندهی که بتواند جنبش را هدایت کند. پس هم فکر میخواهیم، که جنبش و فکر بتوانند همدیگر را بازتاب بدهند و هم سازماندهی میخواهیم، تا آن عبور اتفاق بیافتد.
فرازهایی از سخنان حجت کلاشی در گردهمآیی هواداران پادشاهی مشروطه در هانوفر
۱۱ ژوئن ۲۰۲۳
۲۱ خرداد ۱۴۰۲