برخی از معماران پیدا و پنهان منشورِ زبانبسته و مرده، میپندارند شاهزاده از سوی هوادارانشان که مخالف منشور بودهاند، زیر فشار قرار گرفته و با تسلیم در برابر فشارها از منشور بیرون رفتهاند. نتیجهی این ارزیابی نادرست این شده که به گروهانی از فاندخواران که برخیشان واقعا اوباش اند؛ دستور دهند که با حملهی همهروزه و پیوسته به شاهزاده ایشان را زیر فشار بگذارند تا بلکه ایشان را به پذیرفتن یک ائتلاف نو وادار کنند.
فهم و ارزیابی این آقایان و خانمهایی که توسط رسانه و کسانی مانند لوی بدنام باد شدهاند، از علت خروج شاهزاده از منشور،مانند همه فهمشان از سیاست و مسائل ایران، بنیادش بر آب است.
انتقادها از منشور در خروج شاهزاده از منشور موثر بود نه فشارها! آن انتقادها بالعکس منشور به ماهیت واقعی خیزش ملت ایران تکیه زده و بر بنیادهای حرکت ملی استوار بود. این انتقادها دیدگاه شاهزاده را تغییر دادند چون پایهای منطقی داشتند. از سوی دیگر پس از انتشار منشور، واقعیت بیرونی و موجود، به سرعت پردهی پندار را درید و نشان داد نه منشور و نه سایر امضاکننندگان به جایی از خیزش عمومی سنجاق نمیشوند؛ و نتیجهی تلاشهای معماران این شکست جز یک متن مرده و یک دورهمی بیاثر نبوده است و آنچه پس از ماهها پدید آمد، امامزادهای بود که کور میکرد اما شفا نمیداد. کور میکرد چون بیش از هر چیزی با واقعیت ستیز داشت و نمیتوانست از پوستین خیالات و اوهام ایدئولوژیک به در آمده و نسبتی با افق حرکت ملی برقرار کند.
تعدادی از این بادشدگان، مهرههای صفحهی شطرنج لِوی بودند. او تجربهی کوزوو، بوسنی و سپس لیبی را در کارنامه داشت. در حوادث سوریه با شتاب آستینها را بالا زده و برای مخالفان در پاریس همایش تدارک دیده و جایگاه خوبی برای اخوان المسلمین در همان همایش دست و پا کرده بود. اتحادیهی عرب پیشتر پروژه بنغازی را در لیبی و از طریق شورای امنیت پیشبرده بود؛ در سوریه هم الگوی بنغازی پیگیری شد اما با وتوی روسیه و چین ناکام ماند. این شاگردان لِوی در مورد ایران هم به الگوی پیشین نظر داشتند؛ اما نمیفهمیدند ایران نه لیبیست و نه سوریه! اخوانالمسلمین و نیروهای بنیادگرا در لیبی و سوریه توانستند به نام آزادی، به کام هیولای ویرانی، گرد و خاک کنند اما در ایران که جنبش بیداری ملی در برابر خلافت و همهی شعبههایش از یک سوی و همهی بازیگران انقلاب ۵۷ از سوی دیگر ایستاده نمیشود از این شعبدهها به کار بست.
این حملات سازمانیافته اما مذبوحانه، نه تنها نمیتواند چیزی را تحمیل کند بلکه تتمهی آبرویی هم که شاید ته کیسهی این جماعت ورشکسته مانده باشد پاک به باد میدهد.