متن سخنرانی #حجت_کلاشی در دانشگاه جرج میسون واشنگتن با موضوع «رهبری و آینده انقلاب ایران» ۱۸ فروردین ۱۴۰۲/ اندیشکده کوروش بزرگ

خانمها و آقایان خودم را سعادتمند می دانم که امروز در خدمت شما هستم تا سخنی در مورد مسئلهی رهبری و آینده با شما داشته باشم. خواهم کوشید نشان دهم رهبری پاسخ به چه نیازی است و کوشش برای حل چه مسئلهای است. هیچ جنبشی و نیز نیرویی اگر بخت یافتن و داشتن رهبری درست و توانمند را نداشته باشد پیروزی را با همهی فداکاریهای ستایشبرانگیز به آغوش نخواهد کشید.
پیروزی نتیجهی تصادف نیست بلکه حتی بخت به سراغ کسانی میرود که هنر پیروزی داشته باشند و این هنر بیش از هر جایی در رهبری نمود و تجلی مییابد؛ یعنی جایی که بیشتر از هر جا آگاهانه و اندیشیده شده به کار گرفته میشود. رهبری در گفتار و کردار روح جنبش را نمایان کرده و از ارزشهای آن پدافند میکند. در فقدان رهبری کارآمد افراد مسئلهدار و فرصتطلب به سخنگویان حرکت عمومی تبدیل شده و فداکاری ملت را به تجارت و منابع شخصی خود تبدیل میکنند و با چیره شدن ادبیات و نگاه آنها حرکت اعتبار اخلاقی و اهداف متعالی و نیز ضرورت و فلسفهی وجودی خود را از دست داده و به ورطهی رذالت می غلتد و غیرقابل دفاع میگردد. پس مرزبندی با دوست و دشمن که امر سیاسی است از وظایف رهبری است. این همان آسیبی است که نباید از سخن گفتن در مورد آن ترسید؛ باید گفت و چهبودگی و چگونهبودگی و بایدها و نبایدها را روشن کرد.
ملت ایران سزاوار پیروزی و آیندهی درخشان است. مؤلفهی رهبری که شامل عنصر رهبر و سازمان مبارزه است باید روند پیروزی و نبرد را پیش ببرد و آن را به تصادف و بخت نسپارد چرا که از آسمان پیروزی نمیبارد و بیش از هر چیزی موضوعی است متعلق به انسانها؛ همانطور که همیشه بوده است. اما نباید مسئله را ساده دید. پیروزی به معنای شکست یا فروپاشی جمهوری اسلامی نیست. اینکه عدهای پیروزی را در شکست جمهوری اسلامی خلاصه کردهاند آگاهانه یا ناآگاهانه یک شکست دیگر را برای ثبت در دفتر سرنوشت این ملت آسیب دیده فراهم میکنند.
پیروزی را باید در معنای کامل و درست آن طرح کرد و گفت تحقق کدام ایده پیروزی است و کدام نیرو، نیروی آن ایده است؛ یعنی با نیروها و ایدهها مواجهایم. با کشته شدن مهسا اعتراضاتی که از تهران آغازیده بود به سرتاسر ایران گسترش یافت و تبدیل به خیزش ملی شد اما نمیتوان این خیزش شکوهمند و فداکارانه را منفرد، گسسته، بیریشه و عقبه دید. اگر چه بسیاری چنین تلاشی میکنند؛ یعنی میکوشند با بیریشه و بیهویت کردن آن تمام تواناییهای درونی و زایا و پیش روندهاش را نابود کنند. هر دو شعبهی انقلاب 57 در پی از میان برداشتن ملت ایران و دولت ملی ما بودهاند.
همزمان با پیروزی انقلاب 57 مقاومت و مبارزه آغاز شده و بالیده و اکنون توانسته خود را به صورت یک نیروی تاریخی به صحنه بیاورد اما این نیرو برای پدید آمدن تکیهگاههایی مانند سال 96 و 98 داشت. پدیداری این نیروی ملی یعنی نیرویی که به هویت و رسالت خود آگاه است از اقبال بلند این سرزمین است. نیرویی که میداند باید برزمد، بجنگد و ایران را پس بگیرد. این نیرو چنان تنومند و آگاه است که دشمنانش با کمک رسانههای قدرتمند نتوانستهاند مدیریت و هدایتش کنند. این نیرو برای برقراری حکومت قانون به صحنه آمده است.
از یک سوی خود را در امتداد یک ملت تاریخی و طبیعی هزاران ساله میبیند؛ یعنی به ریشههای تاریخی خود آگاه است؛ و از سوی دیگر ادامهی دوران جدید ایران و نیروی مدافع، یعنی ادامهی مشروطه و رضاشاه، یعنی ادامهی نوسازی و آبادانی وطن و دفاع از آزادیها و مهار و کنترل ارتجاع و نیروهای مخرب است. این است ایده و نیرویی که در صحنه هست و رهبری در نسبت با این ایده و نیرو باید قرار بگیرد. بیهوده نیست که در ماههای گذشته همهی تلاشها برای برساختن رهبران رنگارنگ به مدد و یاری رسانهها و پروژههای خارجی با شکست مواجه شده است.
این مسئله چهبودگی و چگونهبودگی رهبری را معبن و مشخص کرده و آن را به امری فراتر از زدوبندهای روزمره تبدیل میکند. باید به این موضوع توجه کرد که مبارزه و نبرد برای تأسیس و بنیاد نهادن یک نظام یا بازگشت به یک نظام با موضوع نحوهی ادارهی یک نظام متفاوت است. این دو از دو منطق متفاوت تبعیت میکنند. نمیشود بیرون یک نظام و پیش از پیروزی و بنیاد نهادن نظام نو الزامات مملکت داری دموکراتیک را که مبنای آن مشارکت همگانی است بر آن تحمیل کرد.
ما نمی توانیم مبارزه را به مصالحه با نیروهای مخرب و فاسد تبدیل کنیم. اکنون باید به این موضوع بازگشت که با نیرو و ایدهای که در جامعه هست و نبرد میکند سازمان مبارزه را باید جریان ملی و مشروطهخواه سامان ببخشد و با ایضاح منطقی که این نیرو را پدیدار کرده و روشن کردن ماهیت آنچه باید کرد رهبری را توضیح داد. بدون این فرآیند رهبری به یک عنصر سیاسی روزمره که مشغول مقدار زیادی مذاکره است تبدیل خواهد شد. در ارتباط با این نیرو و آگاهی که با خود حمل میکند و در ارتباط با سازمان مبارزه رهبری می تواند نقش خود را روشنتر دریافته و اجرا کند.
جریان پادشاهی مشروطه نمیتواند از این نقش تاریخی خود را به کنار بکشد. تعین بیرونی آن ایده و نیرو به نظر من چیزی جز تحقق پادشاهی مشروطه نیست. پادشاهی شکل تاریخی، یعنی سیاسی ملت ایران بوده است. پادشاهی مشروطه، نوشدن آن امر کهن و تاریخی است که نظام آزادیهاست.
در نظام پادشاهی مشروطه شهروندان ایران با هم برابر هستند و قانون پشتیبان همهی آزادیهای شهروندان است؛ مجلس خانه ی ملت، و بنیاد مشروعیت قوانین و فرامین، رضایت عمومی و خیر ملیست. آنچه فرآیند نوسازی ایران در قالب نظام پادشاهی مشروطه را ناکام گذاشته، نیروهای مخرب در قالب آنارشیسم و ارتجاع بوده است. نقش رهبری در فهم این پیچیدگی، دربرقراری نظم و بازسازی کشور در کنار پیشبرد مبارزه است.
در واقع ماهیت رهبری پاسخ به بازسازی کشور و تجدد و کنترل نیرهای مخرب و ارتجاعی توأمان است. بر این اساسی که عرض کردم امیدوارم که در افق مبارزات ملت ایران جریان قدرتمند پادشاهیخواهی مشروطه بتواند نقش تاریخی خودش را ایفا و مسیر پیروزی را به روی ملت ایران بازکند.