فرخنده مدرس
گاه یک مصاحبۀ چند دقیقهای نیز کافیست تا صلابت بیان، استحکام استدلال، توان برهان، افکار منسجم و گفتاری مبتنی بر دانش سیاسی، در عین صبوری، آرامش و متانت یک جنش ملی در دفاع از خود و از زبان سخنگویان شایستۀ آن از یکسو، و ستیز عصبی، هیستریک، پریشانی، خشم و بیدانشی مخالفان این جنبش از سوی دیگر، یکجا، به نمایش گذاشته شود. در نهایت خرسندی باید گفت که این تصویری بود که بی بی سی در مصاحبۀ اخیر خود با حجت کلاشی به نمایش گذاشت. و این بار اول نبود. این برنامه ظاهراً قرار بود مصاحبهای باشد به دعوت بی بی سی با حجت کلاشی، به پرسشگری ژیار گل، مجری بی بی سی، که در حقیقت به میدان نزاع یکطرفهای از سوی مجری این تلویزیون علیه نه تنها حجت کلاشی، بلکه علیه ایستادگی پیکار ملی ایرانیان در دفاع از تمامیت ارضی ایران و در خشم از مخالفتِ پیروزمند و هشیارانۀ ایرانیان علیه کانون منهدم شدۀ «منشورنویسی» بدل گردید. بیننده از هر سو که به این نزاع یکطرفه ۲۶ دقیقهای بنگرد، که از قضا به دلایل مشهود با تأخیر غیرعادی منتشر گردید، جز نمایش سوگواری خشمآگین بی بی سی فارسی از برهم خوردن بساط منشورنویسانِ زیر چتر تجزیهطلبان را نمیتواند ببیند. و این بار اول نبود.
علت تأخیر غیر عادی پخش مصاحبه را، بلافاصله در همان لحظههای نخستِ به نمایش درآمدن وضعیت ناگوار و بغایت عصبی و هیستریک مصاحبهکننده، میشد مشاهده کرد و به عینه دریافت. از همان آغاز به نظر میرسید که ژیار گل را، نام و شهرت میهمان برنامه و قدرت استدلال و حفظ آرامش و تسلط بر خود مشهور کلاشی، آزار داده و ناآرام و از خود بدر کرده است. و هرچه مصاحبه جلوتر میرفت میشد از این دریافت اطمینان بیشتری حاصل نمود که بی بی سی خود را در این نزاع طراحی شده و سَبُک به شدت بازنده احساس کرده است. لذا برای پوشاندن آن باخت، دست به سانسور و حذف بخشهایی از سخنان کلاشی برده، اما نتوانسته، نه در استواری بیان و آرامش و متانت کلاشی خللی ایجاد کند و نه عزتی به کار ناپخته صحنهگردانِ خشمخوردۀ خود ببخشد. تنها توانسته هم با تأخیر طولانی در پخش و هم در برش و سرهمبندهای ناشیانه بعدی آن باختِ حقارتبار را، که حتا از چشم بستۀ خواجۀ شیراز هم دور نماند، با توسل به شیوۀ ناشیانهتر برش و حذف در ابعاد گستردهتری به نمایش گذارد.
حُسن کار، در این برش و حذف سخنان و استدلالهای کلاشی، برجستهتر شدن تُنُک مایگی چنتۀ دانش و بینش برنامه سازان بی بی سی، حداقل در بخش مربوط به مسائل ایران، بود که به نمایشی موجب شرمساری، برای بی بی سی بدل شد و این هم بار اول نبود. نگارنده تجربهای در شیوۀ کار در رسانههای زورمندِ جهانی مانند بی بی سی را ندارد، اما با داوری از روی عقل و تجربهآموزی میتواند تصور کند، که دستگاه خبری و اطلاعرسانی با عرض و طول و گستردگی بی بی سی، با قدمت صد ساله، با صرف بودجههای کلان از صندوق مالیاتی مردم بریتانیای کبیر، به علاوۀ تجربههای شگفتآور در قدرت تبلیغاتی و امکانات عظیم مداخله در مهمترین امور سیاسی جهان، باید در انتخاب خدمتکاران خبری و خدمتگذاران «ژورنالیستی» خود ـ حداقل در پیشبرد دشمنی دیرینۀ خویش علیه ملیگرایی ایرانیان ـ اندکی هوشمندی و توانایی بیشتری بخرج دهد. انتظار میرود که اگر میخواهد به هر قیمتی در روند برچیده شدن بساط رژیم اسلامی، از راه تبلیغات و سخنپراکنی اخلال ایجاد کند، که دیر یا زود، بهرغم تلاشهای خستگیناگذیر بی بی سی، خواهد آمد، اگر میخواهد با تمام قوا در صف ضدیت با جنبش و «بیداری ملیِ» جدید ایرانیان بایستد، اگر میخواهد به روش کهنۀ استعماری، تجزیه و جدایی ایجاد کند، باید اندکی بیشتر برای آموزش کارمندان و مجریان و برنامهسازان بخش فارسی ـ ایرانی تُنُکمایۀ خود مایه بگذارد و به آنان درس و مشق بهتر و بیشتری بدهد. به آنان بیاموزد که باید اندکی تاریخ و جغرافیا بدانند، با تاریخ تحولات در کشورهایی، که در بارۀ آنها ابراز نظر میکنند آشنایی بهم رسانند، خاصه در مورد ایران! و مهمتر، مفاهیم سیاسی را بشناسند و دانش سیاسی کسب کنند و اگر فرصت کردند، اندکی ادب و نزاکت را هم از کشور «جنتلمنها» بیاموزند، تا به وضع فلاکتباری که ژیار گل گرفتار آمد، گرفتار نشوند، که البته این هم بار اول نبود.
توصیۀ نگارنده، به بی بی سی صد ساله آن است که سطح خود و کارکنانش را در شناخت بیشتر و دقیقتری از تواناییهای بالقوه و بالفعل سخنگویان نسلهای تازه به صحنۀ سیاست ایراندوستی گام نهاده، تشویق نماید.
شاید در خلال این آموزش، هر دو، هم «بنگاه سخنپراکنی» ضد ایرانی بی بی سی و هم مزدبگیران ایرانیتبارش یاد بگیرند که نمیتوانند با روحیۀ ایراندوستی و با ملیگرایی و با نیروهای ملی ایران از در تُنکمایگی وارد شوند.برایشان خوب نیست که «آبروی قدرقدرتی» استعماریشان را بیش از این ببرند!