کشف حجاب؛ طلیعه ملوکانه

کشف حجاب؛ طلیعه ملوکانه

پیش از هر چیز لازم می‌دانم به این مهم اشاره کنم که کشف حجاب به زعم من ادامه جنبش حق داشتن دست خط و سواد نوشتن برای زنان بود و حمايتی مقتدرانه از تلاش‌ها و زحمات بسیاری از زنان پیشرو ایران در عصر سیاه قاجار. به گواه تاریخ در دوران قاجار نگرش زنان به وضعیت خودشان چیزی جز پذیرش سرنوشت و تسلیم نبوده. دختران می‌بایست از کوچکی ساکت نشستن ، سؤال نکردن و اطاعت کردن از مردان ـ حتی برادر کوچک‌تر خودشان را یاد می‌گرفتند. این الگوی جامعه‌پذیری کماکان تا دوره‌های بعد نیز ادامه یافته.

افضل وزیری از پیشگامان آموزش زنان و از مبارزان حقوق زنان در جایی می‌گه:

«زن را در چادر، در خانه مخفی و محبوس کرده‌ و از هر دانشی دور نگه داشته‌اید، در کار خارج هم شرکت نمی‌دهید، از بردن نامش هم عار دارید و به نام‌های منزل یا بچه‌های خانه از قبیل مادرِ حسن از او یاد می‌کنید. از حقوق انسانی هم حقی برای او قائل نیستید و تمام حقوق به نفع مردان تعبیر و به مورد اجرا گذاشته می‌شود.»

این را هم همه عزیزان می‌دانند که مبارزان اولیه‌ی حقوق زنان ایرانی که همگام با مبارزات ملی‌گرایانه‌ی دوره‌ی مشروطه بودند، با راه‌اندازی نشریات و انجمن‌های زنان، نخستین پایه‌های لرزان جنبش زنان در ایران را بنیان نهاده بودند.

برای تغییر این وضعیت هم چهار خواسته‌ی اساسی را دنبال می‌کردند:

 آموزش زنان، تغییر قوانین خانواده، حق رأی و مشارکت سیاسی، و رفع حجاب. موارد دیگه‌ای هم بود نظیر دسترسی به بهداشت و درمان که در اینجا مجال به پرداختن به آنها نیست.

آموزش زنان در آن روزگار چنین بود که زن تا جایی نیاز به سواد دارد که بتواند از پس انجام فرایض دینی‌اش برآید و لذا گستره سواد زن فراتر از خوندن حمد و سوره و انجام فرایض دینی ‌نمی‌رفت و در چهارچوب همین فرایض دینی زن می‌آموخت که چطور رستگاری‌اش در تحت سلطه بودن است و حتی از داشتن حق دست خط و توانایی نوشتن دور بود چرا که در اون زمان باور عمومی بر این بود که سواد نوشتن، زن را فاسد و شیطان را در درون او بیدار می‌کند و به گمان من جنبش سوادآموزی زنان ایرانی فراتر از دادن حق انتخاب در نوشتن یا نداشتن حق دست خط، جنبشی در راستای رهایی زنان ایرانی از قید انتخاب میان خیر و شر، یا هیچ، یا همه چیز بود.

این ساختار دگماتیسم چونان بلایی بر زن ایرانی آورده بود که می‌گفت حدود انتخاب زن میان رستگاری و عدم رستگاری است، یعنی زن می‌باید در ساختار ذهن دگم اسلامی یا آزادی داشته باشد و در بلیه باشد و یا در قید باشد و شاید رستگار شود.

 به عبارتی منطق و زبان ترس اخروی چنان بر جان و زیست زن سیطره پیدا کرده بود که أصلا حق انتخابی برایش نمانده بود مگر در پستو ماندن و پرهیز از حضور در عرصه اجتماعی.

و اما حجاب هم با این اوصاف چیزی جز امتداد پستو در خارج از چهاردیواری خانه نبوده و نیست، یعنی زن تا جایی در محیط عمومی ایمن است که پستو و قید محدودیت‌های وجودی‌اش را به خیابان، عرصه عمومی و بیرون بیاورد و به عبارتی این محدودیت‌های دینی بیشتر از آن‌که حق انتخاب باشد، وجود ستیزانه است و موجودیت زن را به نشانه گرفته است.

به بیان دیگر حجاب همان تداوم ممنوعیت زن در داشتن حق نوشتن بود و به همان اندازه ستیزه‌گر با موجودیت زن، لذا جنبش دست‌خط خواهی زنان نه تنها جنبشی برای اعاده حیثیت از موجودیت زن بود که مقدمه جنبش کشف حجاب و رهایی زن از تمام قید و بندهایی است که هستی‌اش را به نشانه گرفته است.

با توجه به این مقدمه طولانی خطابم به شبه‌روشنفکرانی است که کشف حجاب رضاشاهی را مصداق دیگر حجاب اجباری، مداخله در امور شخصی و نقض آزادی زنان می‌دانند؛ این پرسش اینجا مطرح می‌شود که چگونه می‌توان از حق انتخاب انسانی صحبت کرد که انسانیت از او نه تنها سلب شده بود بلکه چنان در گستره تعالیم دینی از او سلب مالکیت کرده‌ بودند که گزینه‌ای جز تن به حصارحجاب دادن و به زندان نشستن نداشته است. چگونه می‌توان از نقض آزادی زنانی حرف زد که آزادی از آنان به واسطه سایه سنگین ارتجاع سلب شده بود.

برائت این شبه روشنفکران از کشف حجاب، به زعم من دقیقا همان دفاع از حجاب اجباری است، موجودی که حتی به اسم خوانده نمی‌شده مگر به شوهر، فرزند، برادر، و حتی خواهرزاده‌اش چگونه می‌توانسته انتخاب کند تا آزاد باشه مگر به اجبار یک اقتدار حاکم؟ در واقع این حمایت و ضمانت قانونی گمشده زنان بوده چرا که در تمام قرون گذشته این حاکمیت بوده که از قوانین مندرس و زن‌ستیز مذهب حمایت کرده و در کنار آنها ایستاده. اینجاست که می‌بینیم إصلاحات رضاشاهی در حوزه زنان و مشخصاً کشف حجاب به معنای تأسیس آزادی زن در کشور بود. آن اصلاحاتی که رضاشاه بزرگ در ساختار اجتماعی ایران بوجود آورد ایران را به وضعیتی رساند که برگشت به ماقبل آن وضعیت غیرممکن بوده و هست. این آگاهی زنان امروز به حقوق خودشان برآیند جنبش‌های فمینیستی نیست بلکه کاملا بومی‌ست و ماحصل اصلاحات رضاشاهی که در واقع حمایت از سال‌ها مبارزه زنان پیشرو و آزادیخواه بود، یعنی حمایت مقتدرانه حکومت از حق مظلوم. و در راس آنها کشف حجاب.

کشف حجاب در جهت توانمند کردن زنان و علیه ارتجاع بود به همین خاطر زنانی مثل پروین اعتصامی و صدیقه دولت آبادی هوادار شاه بودند. همان زنانی که توقع داشتند با پيروزی انقلاب مشروطه بتوانند حقوق معوقه خودشان را به چنگ آرند اما بعدتر رفتار خصمانه روحانیون زنانی را که سال‌ها در پشت سنگر مشروطه مشغول مبارزه بودن ناامید کرده بود.

 قانون انتخابات مصوب ۱۲۸۵ با نفوذ روحانیون عملا مطالبات زنان را نادیده گرفت و آنها را از فعالیت‌های سیاسی منع کرد. در مقابل اعتراض گروهی از زنان که به مجلس مراجعه کرده بودند، گفته شد که زن‌ها تنها کارشان امور خانگی و پرورش بچه و خدمت به شوهر و حفظ آبرو و ناموس خانواده است.

باید به این توجه کنيم که همه‌ی اين مبارزات پیش از به سلطنت رسیدن رضاشاه بزرگ بوده. يعنی این موضوع کتمان ناپذیره که مبارزه وسيع زنان پيش از به قدرت رسيدن رضاشاه شروع شده بود، و چند سالی می‌شد که اين مبارزه جهت و خواستی روشن پيداکرده بود و خواسته‌هايی چون حق رای، حق طلاق، حق درس خواندن در دانشگاه و حق کار کردن همسان با مردان را مطرح کرده بود. اما تحقق اين آرزوها به جز با اراده مقتدر و خیرخواهانه رضاشاهی غیرممکن بود.

به دستور رضاشاه، در سال ۱۳۰۹ دولت وقت قانون حق طلاق، ممنوع کردن ازدواج کودکان نه ساله و، همراه با آن، بالا بردن سن ازدواج برای دختران و کودکان پسر را به مجلس فرستاده و به تصويب رساند. در سال ۱۳۱۴ قانون کشف حجاب و مجاز شدن حضور زنان در دانشگاه‌ها و موسسات و ادارات نيز به تصويب رسيد.

بدین ترتیب بدون اراده شخص رضاشاه و دخالت مستقيم خودش، مهمترين خواسته‌های برحق و طبيعی زن‌ها ، که نتوانسته بودند، به دليل دخالت مستقيم روحانيون وقت، آن‌ها را از اولين مجلس‌های پس از پيروزی انقلاب مشروطيت بگيرند، به رسميت قانونی نمی‌رسید.

درست همان اجباری که زن را وادار به داشتن دست‌خط و توانایی به نوشتن کرد، واضع کشف حجاب را نیز مجاب به کشف حجاب و ریختن دیوارهای نامرئی پستوهایی کرد که به گردا گرد زنان این سرزمین کشیده شده بود. سخنم رو با جمله‌ای خاتمه می‌دهم که سال‌ها پیش جایی خواندم و متاسفانه نام نویسنده‌اش به خاطرم نیست. نقل به مضمون می‌کنم

آزادی زن‌ها يکی از جبرهای تاريخ است و رضاشاه بزرگ اين جبر را درک کرد.

, ,
اشتراک گذاری