فرخنده مدرّس
با سلام خدمت همۀ هممیهنانم و با تبریک سال نو میلادی، خصوصاً خدمت همۀ همیهنان مسیحیمان
و با درود به شروین گرامی که جلسه را میگرداند و کیارش عزیز که در اتاق فرماندهی مدیریت فنی این نشست را برعهده دارد. من از هر دوی این عزیزان واقعاً سپاسگزارم چون برای برگزاری این سمینار زحمت زیادی کشیدهاند. و با سپاس از سازمان مشروطه ایران بابت دعوت به این نشست.
و البته با عرض ادب و احترام خدمت بانوان سخنران
ما امروز در آستانۀ هشتادوهشتمین سالگرد صدور فرمان رضاشاه بزرگ، در مورد آزادی زنان از بند حجاب ایستادهایم. این روز یک روز تاریخی پیروزمند به معنای حقیقیست. و برای ما همچون هر واقعۀ تاریخی مهمی درسهایی دارد. نخستین درسش این است که به قول یکی از جوانان خوشفکر میهنمان، برای تحقق امر آن روز «رضاشاه باید میآمد.»
شاید اهمیت و ضرورت صدور این فرمانِ آزادیبخشِ شاهانه را بتوان، از شعر ایرجمیرزا شاعر مشروطهخواه دریافت، که در نقد حجاب، چند دههای پیش از این فرمان سروده بود. من در اینجا مایلم چند بیت کلیدی و معنابخش از قصیدۀ ایرج میرزا را بخوانم. ایرج میرزا شاعر زادۀ تبریز ما در این باب، همانطور که گفتم سالها پیش از رخداد تاریخی کشف حجاب سروده بود:
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست / چراکه هرچه کند حیله، در حجاب کند
نقاب زن سدِ باب معرفت است / کجاست دستِ حقیقت که فتح، باب کند
بلی نقاب بوَد کاین گروهِ مفتی را / به نصفِ مردم ما مالِکُالرِّقاب کند
به اعتدال در این پردهمان رهایی نیست / مگر مساعدتی دستِ انقلاب کند
زهم بدرَّد این ابرهای تیرۀ شب / وَثاق و کوچه پر از ماه و آفتاب کند
کلیدهایی که در این ابیاتِ شاعر به امانت گذاشته شده، نشان میدهند که صدور فرمان مقتدرانۀ رضاشاه، برای «از هم دریدن ابرهای تیرۀ شبهای» سیهروزیِ «دخترانِ سیروس» و درهم کوبیدن «سد باب» دانش و آگاهی و عزت و شرف انسانی زنان، در برابر مقامت نیروهای ارتجاع، چقدر لازم و حیاتی بود. اما ایرجمیرزا در دفاع از آزادی و حقوق زنان، از جمله برداشتن حجاب، تنها نبود. این موضوع در افکار و انظار، در میان شاعران مشروطهخواه دیگر، در میان روزنامهنگاران، و همچنین نزد برخی از نمایندگان مجلس مشروطه، پیش از رضاشاه، هم جایگاه ویژهای داشت. اما تنها با آمدن رضاشاه و با دست مقتدر ایشان بود که بساط آن شبهای سیهروزی دختران ایران برهم زده شد. پس، نخستین درس این است که؛ برای سرنوشت زنانِ ایران، به قول همان جوان خوشفکرمان یعنی کاوه میبدی، «رضاشاه باید میآمد.»!
و اما درس دوم این پیروزی بزرگ چیست؟
از این روز باید تحت عنوان روز پیروزی در خدمت عدالت، انسانیت و آزادی در ایران نام برد. این روز مهم تاریخی و بزرگ را خدمت همۀ زنان ایران باید تبریک گفت و من هم تبریک میگویم و همچنین به همراه همۀ زنان ایران این روز پیروز را به همۀ مردان آگاه و ایراندوست کشورمان نیز باید تبریک گفت و من هم تبریک میگویم. چرا؟ زیرا وقتی میگوییم این روز در اصل پیروزی بزرگیست به نفع، آزادی، عدالت، توسعه و ترقی کشورمان پس این پیروزییست که ملت و کشور را به پیش برده و موجب قوام و پیشرفت هر دو شده است. بنابراین شادکامی آن، به عنوان یک پیروزی، باید از آنِ همۀ آحاد ملت، از زن و مرد، به یک میزان، باشد.
علاوه بر این، طبیعیست که هر پیروزیی به نفع یک ملت، اولاً یک پیروزی ملی و یک رخداد ملیست و مستوجب جشن و سرور و شادمانی ملیست. و ثانیاً مردان هم که نیمی از این ملت هستند، در این پیروزی، به مثابه یک دستاورد و یک ثروت، سهیمند و باید از این سهم شادمان باشند، که هستند. به ویژه آن مردانی که به زیور آگاهی ملی آراسته شدهاند و معنای بقا و قوام و راه پیشبرد ملت، در طی طریق قانونِ آزادی، را میشناسند. و مهمتر آنکه در به ثمر رساندن و رسمیت بخشیدن و استحکام قانونی حقوق و آزادی زنان، دو دست مردانه سهم عظیمی داشتهاند؛ دست مقتدر رضاشاه در بنانهادن و آغاز چنین روزی و بعد دست مدبر محمدرضاشاه فقید، در تداوم و استحکام بخشیدن به آن. بیتردید مردان میهندوست ما با دانایی و خرد و آگاهی ملی خود، در دفاع از زنان، چشم از آن دو الگوی مردانه و شاهانه برنخواهند داشت. و این هم درس دیگر!
و اما، این روز درسهای کوچک و بزرگ دیگری، برای ما دارد که طرح و بحثشان به درازا میکشد؛ اما من در اینجا به نشانۀ سپاس از روح رضاشاه بزرگ که امروز در روان ملت ایران بیدار شده است، مایلم روی ماهیت ملی این روز و اهمیت قانونی شدن حقوق و آزادیهای زنان در دورۀ پادشاهان پهلوی بایستم و در برابر کسانی ایستادگی کنم، که بهظاهر از آزادی زن و رفع تبعیض از حقوق او دفاع میکنند، اما آشکارا از قانون آن آزادی و آن حقوق که در ایران تحقق یافت میگریزند و با آن میستیزند. میخواهم در برابر مدعیانی بایستم که آتش پیکار بزرگی که در پایان شهریور 1401با قتل وحشیانۀ مهسا و با شعار «زن، زندگی، آزادی» شعله کشید، را از بخشهای دیگر مبارزات ملی ایرانیان جدا میکنند و میخواهند زن ایرانی و اساساً جامعۀ ایرانی را از تجربههای تاریخیاش در گذشته جدا نمایند، میخواهند مبارزات زنان ایران را پیکاری جداافتاده، تنها و اتمیزه جلوه دهند. قصد آنها پوشاندن و نفی دستاورهای زنان در زمینۀ آزادی و حقوق قانونیِشان، پیش از 57 است. میخواهند آن را از دستاوردهای تاریخی، در دورۀ دو پادشاه پهلوی جدا کنند. آنها با نفی همه چیز میخواهند خلأیی ایجاد کنند تا بتوانند خود را سرمنشأ خلق همه چیز، از هیچ و از نو، جلوه دهند، که معلوم نیست چیست! گام گذاشتن در تاریکی است. مشغولیت با امور ذهنی، انتزاعی و خیالیست. از این رو بس خطرناک است. همانطور که جمهوری اسلامی خطرناک بود. همانطور که جمهوری سوسیالیستی استالینی خطرناک بود.
ما باید در برابر آنها بایستیم. ما، برخلاف آنها، از زن به عنوان یک پدیدۀ ذهنی و انتزاعی سخن نمیگوییم، بلکه ما از حقوق زن مشخص ایرانی دفاع میکنیم، از قوانین خوب برای او در کشورش دفاع میکنیم. ما به زنانمان، چشمانداز آزادی و حقوق تثبیت شده در قوانین خوب کشورمان را ارائه میکنیم. ما دفاع از آزادی و حقوق زنان را، پیرو سنت مشروطهخواهی و پیرو اصلاحات دورۀ پهلوی، مقولهای در حوزۀ حقوق و قانون، یعنی، در حوزۀ تثبیت آزادی و حقوق قانونی زنان. یعنی آن را امور مهمی میدانیم که تا وقتی که به رسمیت شناخته نشده و به قانون بدل نشده باشند، هیچ تضمینی در رعایت، احترام و اجرای آن وجود ندارند. دست ما در اینجا پُر است. زمین زیر پای ما استوار است. زیرا در نظام پادشاهی مشروطۀ ما، دفاع از زنان راه به قانون کشور برد. و این آن نکتۀ بنیادی و اساسی و مرز تفکیک و جدایی ما از دو جریان اصلیست که تحت عنوان طرفداران گفتمان 57، و دشمنان نظام پادشاهی مشروطه، از آنها یاد میکنیم. یعنی کسانی که دورهای با حقوق و آزادی زنان دشمنی کردند و امروز حقوق و آزادی زنان را بازیچه و ابزار خود نمودهاند.
در اینجا سعی میکنم، به طور فشرده، موضوع این ادعا، یعنی تفکیک و تمایز، جبهه طرفداران بازگشت به نظام پادشاهی مشروطه با جریانهای مختلف پنجاهوهفتی را، با تکیه بر مواضع خودمان، در دفاع از آزادی و حقوق زنان، توضیح بدهم.
بخش بزرگی از بانوان ایران که امروز، چند تن از آنان، در اینجا حضور دارند، در نبرد خود علیه جمهوری اسلامی و گفتمان انقلاب 57 خواهان بازگشت به نظام پادشاهی مشروطه هستند. چرا؟ برای اینکه آن نظام در بطن خود دو لایۀ اساسی و زیربنایی محکم و استوار داشت، که در هر دو لایۀ آن نطفۀ دفاع از «ما» و گسترش این دفاع وجود داشت.
در لایۀ نخست آن نظام پادشاهی بود. وظیفۀ اصلی و تعیینکنندۀ نظام پادشاهی حفظ، دوام و قوام کشور و ملت است. ما وقتی از حفظ، قوام و دوام یک جامعه و یک ملت صحبت میکنیم، این یعنی پاسخگویی به نیازهای جدید مردمان با استفاده از امکانات همان ملت برای پیشبرد جامعه. پادشاهان پهلوی در انجام این وظیفه از توانایی و قدرت تشخیص قوی در پیشبرد کشور، در جهان و روزگار نو برخوردار بوده و بیهیچ خوفی از نظام فرهنگی واپسمانده و نیروهای مدافع واپسماندگی آستین حل مشکلات و موانع فرهنگی این پیشرفت را بالا زنند و ضامن ایجاد قوانین خوب و عادلانه شدند.
دومین لایه یا شالودۀ نظام پادشاهی مشروطه، بازگشت به مشروطیت است. بازگشتِ به مشروطه، نه تنها حکومت قانون است، بلکه بازگشت به نظام قانون خوب است. ما باید بحث حکومت قانون و بحث تفاوت میان نظام قانون خوب و بد و دامنۀ وسیع این بحث را جدی بگیریم. با همۀ بیثباتیها، گسستها و جنگهای این یکهزاره و اندی ما هرگز یا بجز از یک فازهای کوتاهی کشوری بیقانون نبودیم. اما قوانین ما تا مشروطه برای پیشرفت راهگشا نبودند. چون عموماً قانون خوب نبودند. اما قانون خوب چیست؟
قانون خوب قانونیست که مولد و تضمینکنندۀ بیشترین خوشبتی برای بیشترین مردمان باشد و حتیالامکان در طولانیترین زمان. حکومت قانون خوب، آنجاست که در درون خود نطفۀ زایش حقوقِ بدون تبعیضِ شهروندی و آزادیهای فردی و اجتماعی و ظرفیت گسترش آنها را داشته باشد. داشتن نطفه و استعداد پویایی در قوانین، در جهت گسترش آزادی و عدالت بسیار مهم است. مشروطۀ ما یا حکومت قانون و قانون اساسی آن چنین بود. زیرا برای نخستین بار بنای خود را روی ارادۀ ملت و اصل نشأت گرفتن قدرت از او یعنی ارادۀ مردم ایران قرارداد. برای نخستین بار در مشروطیت و مطابق قانون اساسی آن قدرت حاکمیت، که همان قدرت فائقه یا بالاترین قدرت است موهبتی شد در دست ملت که به شاه به عنوان صدر و رأس کشور و دولت ایران تفویض میشد، تا بدور از جنگ سیاسی و رقابت، اما ناظر بر آن، نگهبانِ منافع کشور و ملت و حقوق مردم باشد. اما اصل مهم دیگر نیز آن بود که از آن زمان منشاء قدرت سیاسی و حقوقی ایران از آسمان به زمین منتقل شد و ارادۀ انسان در آن نقش یافت. این اِعمال اراده در مشروطیت ایران در دو مجرا جریان مییافت؛ قدرت شاه به عنوان نگهبان عدالت و آزادی بهبود احوال ملت و نگاهدار مصالح و امنیت ملی و مجلس نمایندگی به عنوان واضع عدالت و آزادیهای قانونی، که این هر دو شاخۀ اعمال قدرت از ارادۀ عمومی برمیخاست. بنابراین ارادۀ ملت آن خشت اول و محکمی بود و هست که نهاده شد. خشتی که میشد و میشود، بر آن ساخت و تا ثریا بنایی محکم و استوار از نظام قانونی بدور از تبععیض و در جهت گسترش آزادیها را بالا برد.
بهرغم همۀ ناملایماتی که ما از آغاز پیروزی مشروطیت داشتیم، اما نظام پادشاهی مشروطه ما، با دو پادشاه پهلوی، از آزمون آن روزگارِ سخت به درخشش و سربلندی بیرون آمد. در این دوران مقدمات و پایههای بسیار محکمی در دفاع از حقوق و آزادیهای زنان گذاشته و به صورت مجموعه قوانین مدنی و خانواده و قانون انتخابات، آزادی تحصیل و شغل و… برای زنان رسمیت یافت و راه به زندگی فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی برد و تجربهای موفق شد.
یعنی ما، به ویژه ما زنان، این تجربه و سنت قانونی درخشان را در دورۀ مشروطه و دورۀ پادشاهان پهلوی به عرصه عمل آوردیم و زندگی کردیم، آن را تجربه کردیم، تجربهای بغایت موفق و پیروزمند، به طوری که فضای ایرانی، جهان ایرانی به یکباره و به سرعت، تنها ظرف چند دهه، پر از چهرۀ زنان برجسته و توانمند در همۀ عرصهها شد. آن چهرههای پدیدار شدۀ زنان الگویی شدند برای قدمهای بعدی، رشدهای بعدی و تجربههای غنیتر و عمیقتر بعدی و پیدایش تعداد بیشتر و توانمندتری از چهرۀ زنان داناتر و تواناتر بعدی. اما انقلاب 57 با تمام اعوان و انصارش این مسیر تمدن و تجدد و آزادی و برابری حقوقی زنان را قطع کرد. امروز هم هر نیرویی که داعیۀ دفاع از زنان ایران را دارد، باید بپذیرد که آزادی در آنجا، در آن دوره، سرآغاز عینیت خود را یافت و حقوق در آنجا سرآغاز تحقق خود را یافت. پس، برای از سرگرفتن ساخت بنای آزادی و حقوق زنان، اول باید با انقلاب و گفتمان 57 و حاصل آن یعنی جمهوری اسلامی مبارزه کنیم و به عنوان جایگزین آن باید به نظام سیاسی و حقوقیِ قبل یعنی پیش از قطاعالطریق 57 بازگردیم و راه را از آنجا از سربگیریم، ادامه داده و تکمیل کنیم. هر داعیهای غیر از این عوامفریبیست، پا گذاشتن در راه تاریک است. و تن دادن به پندارهای واهی و خطرناکی همچون تجربۀ 57 است، که جز شکست و نابودی آزادی و حق و عدالت فرجامی ندارد. و این هم درس آخر، البته برای امروز!
با سپاس از عنایت دوستان!