کاوه میبدی
در جنگ جهانی دوم، با حملهی نیروهای متفقین به ایران و تبعید رضاشاه، هرج و مرج در بحث داخلی و بهشکل فیزیکی و عملی و همچنین تئوریک، به شکل چاقویی روی گردن ایرانزمین رفته بود. ما در این دوره، با انسداد مسیر تکوین دولت مدرن روبرو هستیم و تقریباً میبایست گفت که تا بیش از یک دهه پس از آن نیز، با مشکلات فراوان بینالملل و داخلی، مخصوصا در باب تبلیغات کشورهای بهاصطلاح تأثیرگذار در شکست آلمان نازی چنان شوروی، دست و پنجه نرم میکردیم. به واقع دهه بیست خورشیدی بهعقیدهی من، برههای خائنزا بود که هریک به طریقی سعی بر لطمه زدن به ایران را داشتند. در این میان داستان دو جمهوری مهاباد یا کردستان به رهبری قاضی محمد و حکومت خودمختار آذربایجان به رهبری میرجعفر پیشهوری، از اساسیترین اقدامات و عملیات ضد ایران و تمامیت ارضی میهنمان است. در اینجا بحث مدنظر بنده، بعنوان یک کرد زبان بیشتر حول جمهوری مهاباد بوده و به ریشهها، اقدامات و اوضاع آن خواهم پرداخت.
در سال ۱۳۲۰ از طرف دولت آذربایجان شوروی، که مسئولیت پیشبرد اهداف مسکو را در ایران داشت، دعوتنامهای برای برخی از سران عشایر و معتمدین کُرد منطقه مهاباد و حومه، یعنی استان آذربایجان غربی ارسال میکند. مسئولین شوروی و آذربایجان شوروی، بهخوبی میدانستند که در آن منطقه تا عراق، عشایر و افرادی حضور دارند که در مواجهه با کاهش قدرت حکومت مرکزی، مدام رنگ عوض میکنند. و تجربهی تاریخی مانند اسماعیل سمیتقو را در نظر داشتند. و از یکسو دانسته بودند که برخی از این گروهها با نیروهای بریتانیا در ارتباط بوده و نمیخواستند از آنها عقب بمانند در جهت پیشبرد اهداف خویش و همچنین الحاق به حکومت خود یا تسلط بر مناطق شمالی و شمالغرب. به همین علت ۲۰ نفر از عشایر و افراد معتمد منطقه را دعوت میکنند که عبارت بودند از:
1 ـ قاضی محمد 2 ـ حاجی بابا شیخ 3 ـ علی آقا علییار(امیراسعد) 4 ـ قرنی آقا مامش 5 ـ مجیدخان میرمکری ۶ ـ علی خان نوذری منگور 7 ـ بایزید آقای عزیزی گورک 8 ـ محمدحسین قاضی 9 ـ رشید بیگ هرکی 10 ـ زیرو بیگ هرکی 11 ـ سرتیپ شکاک 12 ـ حسن تیلو شکاک 13 ـ حمزه قادری مامش 14 ـ عمر علییار(فرزند علی آقا) 15 ـ حسن عمری شکاک 16 ـ احمدخان فاروقی فیضالله بیگی 17 ـ محمدامین بیگ فضلالله بیگی 18 ـ محمد آقا وثوق قاسملو (پدر عبدالرحمن قاسملو) 19 ـ قویطاس مامدی 20 ـ تروپسر سید طه.
افراد نامبرده از تبریز و بهطریق قطار از راه سعاتلی و ینیجیان که جادهی نظامی بود بههمراه ژنرال آتاکشیوف که مامور اطلاعاتی روسیه در تبریز بود، به باکو سفر میکنند. آنها بعد از دیدن از مراکز فرهنگی و صنعتی، در هتل اروپا نو مستقر میشوند. در آنجا و قبل از دیدار با باقروف، علی آقا علییار، یک جلسهای برگزار میکند که چه حرفهایی را به باقروف بگویند. در میان آن ۲۰ نفر، آنچه که مسلم است سه نوع بینش وجود داشت.
اول افرادی که میگفتند باید از آنها نیروی نظامی و اسلحه بگیریم و درخواست کمک برای خودمختاری کنیم. قاضی محمد و حاجی بابا شیخ که یک زمانی معتمد رضاشاه در منطقه بود، متفکران اصلی این طرح بودند. دوم آنها که میگفتند تنها باید از آنها مایحتاج اصلی مانند قند و مواد خوراکی بگیریم که قرنی آقا مامش و بایزید آقا و علی خان نوذری دنبالش میکردند. و در نهایت فکر سوم، متعلق به علی آقا علییار و پسرش بود که معتقدند بودند ما نباید اول چیزی درخواست دهیم، بلکه باید دید چه چیزی به ما پیشنهاد میکنند. این امر به ما میگوید که میان معتمدین آن منطقه نیز وحدت فکری موجود نبود. فردای آن روز که به دیدار باقروف میروند. فردای آن روز، معتمدین با میر جعفر باقروف دیدار کردند. در آن دیدار ژنرال آتاکشیوف نیز بههمراه او حضور داشت. در آن دیدار باقروف رو به علی آقا علییار کرده و میگوید: شما هر چه از ما بخواهید ما تلاش میکنیم که در اختیارتان بگذاریم. علی آقا پاسخ میدهد که در حال حاضر چیزی غیر از شکست آلمان نازی نمیخواهیم. بعد از این صحبتها قاضی محمد از جا برخاسته و میگوید: ما استقلال میخواهیم. دولت شوروی برای استقلال کردها باید به ما کمک کند و پول و اسلحه در اختیارمان بگذارد. بعد از آن نیز حاجی بابا شیخ که عرض کردم یک زمانی معتمد رضا شاه در مهاباد و بوکان بود به زبان ترکی عثمانی بسیار تندتر از قاضی محمد صحبت کرده و او نیز میگوید که دولت شوروی باید به استقلال کردها کمک کند. باقروف در این میان توجه خود را به علی آقا علییار میدهد و از او پرسید که نظر شما در باب صحبتهای آقایان چیست؟ که پاسخ میدهد، من کرد هستم و چیزی غیراز تعالی مردمم نمیخواهم و خواستهی آقایان همه کردها را شاید نمایندگی نکند و بدون توجه به مردم، این صحبتها عجولانه است. در نهایت باقروف مجدد تأکید میکند که ما حاضریم به اکراد هر کمکی را بدهیم. چند روز بعد از آن دیدار، گروه ۲۰ نفره در بیستم آذرماه به ایران بازمیگردند. اولین اتفاقی که بعد از بازگشت میافتد این است که میان قاضی محمد که طرفدار روسها بود با علی آقا علییار اختلاف بهوجود میآید. در همان سال و اسفندماه، علی آقا به این دلیل که معتمد دولت ایران بود، به تهران احضار میشود و پس از آن فرمانداری مهاباد و میاندوآب و حومه به ایشان داده میشود. قاضی محمد که از اوضاع ناراحت بود به تبریز میرود و با مأموران باکو نیز تماس برقرار میکند. شوروی که از حضور علی آقا ناراضی بود دست به دسیسه میزند. گروههایی به حمایت از قاضی محمد و شوروی دست به خرابکاری و ایجاد آشوب در مهاباد زدند. فشار این گروهها در نهایت باعث استعفای علی آقا در پنجم شهریور سال ۲۱ شد. که دولت نپذیرفت اما او از مهاباد به بوکان برگشت و فضا برای قاضی و مأموران شوروی در مهاباد باز شد. این قضیه بدان جهت مهم است که برای فعالیت قاضی محمد در سال ۲۱، زمینه فراهم شده و از طرفی اتفاقات مهم دیگری نیز رخ میدهد.
همسو با این اتفاقات سازمانی در مهاباد تشکیل میشود به اسم جمعیت احیای کرد(کومله.ژ.ک). این سازمان بهواقع تحت تأثیر حزب هیوا که در عراق مستقر بود به وجود میآید. حزب هیوا در سال ۱۹۴۱ میلادی توسط «رفیق حلمی» و «محمود جودت» تأسیس شد. و دارای طیفهای متعددی بود. که البته بیشتر حزب بر ناسیونالیسم قومی و از طرفی کمونیسم تأکید میکردند. در مردادماه سال ۱۳۲۱ سه نفر از اعضای حزب هیوا جهت تأسیس شاخهی ایرانی آن به مهاباد میآیند. دو نفر از این افراد شناخته شده بودند. یعنی مصطفی خوشناو و سرهنگ میرحاج. میرحاج از افراد متمایل به سوسیالیستهای شوروی بود. در ۲۲ همان ماه، اولین جلسه مذاکرات را برگزار میکنند. از مهمترین افراد منطقه مهاباد که در آن جلسه حضور داشتند میتوانیم به حسین فروهر، ملاقادر مدرسی، عبدالرحمن ذبیحی و محمد نانوازاده اشاره کنیم. سه فرد اول، از تاثیرگذارترین افراد در تشکیل و ادامه حیات کومله.ژ.ک بودند. بعد از چند دیدار در روزهای بعد، سرانجام در ۲۵مرداد سال ۱۳۲۱ کومله.ژ.ک تأسیس میشود. در ابتدا قرار بود آنها شاخهای از حزب هیوا باشند، اما در نهایت یک سازمان جدا را بنیاد نهادند و تقسیم کار کردند. در رابطه با کومله.ژ.ک و جشن سالروز تأسیس آن، عبدالرحمن شرفکندی(هژار) شاعر برجسته کردزبان که خود بعدها عضوی از آن سازمان میشود میگوید:
گەلاوێژەکەی بەختت لەئاسۆ
دەرکەوت چابوو نەبووی ڕەنجەڕۆ
نرخی ئەم مانگە پارەی گیانە
جێژنی سەرساڵی کۆمەڵی ژیانە
بهواقع هدف این است که بگوییم، این شعر خود تاییدی بر ادعای تأسیس این سازمان در ماه مرداد است و شاعر به مرداد(گەلاوێژ) و نام سازمان تاکید میکند. از عجایب این سازمان این بود که اصول خود را بر اساس شریعت اسلام تعریف مینمود و از طرفی افراد سوسیالیست و متمایل به شوروی نیز داشت. برای مثال در صفحه 16 مجله نیشتمان(وطن) شماره شش، که مجله رسمی این سازمان بود، نوشته بودند:
به دلیل متدین بودن اکثریت ملت کرد به دین اسلام، ژ.کاف در کردستان، تنها دین مقدس اسلام را به رسمیت میشناسد و برای ترویج شریعت پاک اسلام و اجرای تمامی آداب دینی تلاش میکند و با منافقین به شدت مخالفت مینماید.
یا هنگام ورود هر فرد به حزب، به قرآن سوگند خورده و موارد زیر را تکرار میکند:
1 ـ عدم خیانت به کردها به هیچ شکلی
2 ـ کوشش برای استقلال کردستان بزرگ
3 ـ افشا نکردن رازهای حزبی
4 ـ تا آخر عمر عضو حزب باقی ماندن
5 ـ بدون اجازه وارد هیچ حزب و دستهای نشوند.
یا میتوانیم به شمارههای مجله نیشتمان رجوع کنیم و میبینیم که بر روی همهی آنها و در کنار پرچمشان که یک خورشید به همراه J.K که همان نماد «احیای کرد/ژ،ک/ژیانهوهی کورد» بود، نام الله یا آیهای از قرآن وجود داشت. برای مثال در شمارهی سوم آن، آیهی:
«نصر من الله و فتح قریب و بشر المومنین» نقش بسته بود. از طرفی اسناد و مدارک زیادی موجود است که این سازمان با وجود اینکه خود را در قالب قومی ـ مذهبی تعریف مینمود، با شوروی همکاری داشت و از خواستههای آن حمایت میکرد. برای مثال در نیشتمان شماره 6، سال ۱۳۲۲ آنها به تعریف فراوان از شوروی و انقلاب اکتبر پرداخته و در صفحه ۱۰ آن، عکسی از لنین قرار داده بودند و برای او به کردی شعری نوشته بودند که درونمایهی آن این بود که لنین هرگز نمرده است و تا روز قیامت نام و یاد او در دل ماست.
یا در اطلاعیه شماره 312 در ۲آبان ۱۳۲۳، آنها حملات شدیدی به دولت ایران میکنند و میگویند:
در این روزها رادیو و مطبوعات ایران اعلام کردند که شوروی به منظور استخراج نفت درخواست نمود که منطقهای از شمال ایران در اختیارش قرار گیرد و به او امتیاز داده شود، اما حكومت نمکنشناس ایران، نیكیهای سه سال اخیر اتحاد شوروی را نادیده گرفت و این درخواست را رد كرده است و ملت كرد پس از تحمل این همه ظلم و ستم نمیتواند ببیند كه درخواست دولتی همچون دولت اتحاد شوروی كه پیوسته، ارتقای سطح زندگی و سرافرازی ملتهای كوچك را وجهه همت خود قرار داده است، ازسوی مرد نفهمی چون ساعد، نخستوزیر ایران رد بشود و زمینه اغتشاش در كشوری كه سهمیلیون نفر كرد در آن ساكن هستند فراهم گردد. جمعیت ژ.ک به اطلاع حكومت اتحاد شوروی میرساند كه 9 میلیون نفر ملت كرد بالاخص كردهای ایران مخالف تصمیم حكومت ایران دایر بر ندادن امتیاز نفت شمال هستند و تحت هیچعنوانی با این نظر حكومت موافقت ندارند.
یا در تاریخ ۷ دیماه ۱۳۲۳ نامهای از کومله به کنسول شوروی در تبریز میفرستند و درخواست کمک میکنند که مهر ذبیحی را داشت.
همچنین در جریان فعالیتهای این سازمان که خود را حامی صلح مینامید، ردپای مأموران امنیتی و نظامی آذربایجان شوروی پیداست. نماز علیاف مأمور اطلاعاتی ارتش سرخ که اهل باکو بود، ترورهایی را طراحی نمود که دست کومله در آن مشخص است. برای مثال ذر بهار ۱۳۲۲ آنها، قاضیزاده رئیس آمار مهاباد را به قتل رساندند. محمد مولودیان که بعدها سرهنگ نیروی نظامی جمهوری مهاباد میشود، از حملهکنندگان به قاضیزاده بود. یا قتل مأموران غیربومی شهربانی بعد از نطق افراد زیر دست حسین فروهر که تمایلات سوسیالیستی داشت و کارمند شهربانی بود، مانند عزیز کرمانج صورت میگیرد. از این ماجرا دکتر آسود(محمود قادرزاده) که خود از اهالی مهاباد بود، پرده برداشته است. با این اوصاف ما متوجه میشویم که جمعیت احیای کرد یا همان کومله.ژ.ک با وجود تمایلات مذهبی، گرایشات سوسیالیستی و متمایل به شوروی داشت و در پیشبرد اهداف آنان نیز بارها کوشیده بود. جالب این جاست که در این شرح اثری از قاضی محمد نیست. در حقیقت قاضی محمد در همان هنگام فرد معروفی در مهاباد و کارمند دولت بود. برای بررسی نقش او در این مسیر باید ابتدا کوتاه به زندگینامهاش بپردازیم. قاضی محمد سال 1279 به دنیا آمد به واقع جد او از گرجستان به ایران مهاجرت کرده بود. پدرش قاضی علی، قاضی شهر مهاباد یا ساوجبلاغ مکری بود. پس از او قاضی محمد قاضی شهر میشود. در 1315 رئیس اداره معارف و تا سال 1321 رئیس جمعیت شیروخورشید مهاباد بود. پس از قتل مأموران شهربانی، او برای توزیع قند و شکر و اداره امور انتخاب میشود. بنا بر اسناد باقی ماندهی وزارت دارایی، مبلغ ده هزار ریال به او برای درست کردن اوضاع مهاباد، از طرف دولت داده میشود.
با این اوصاف باید گفت قاضی محمد به این علت که توسط دولت، مأمور بود، به جمعیت احیای کرد نپیوست اما با آنها آشنا بود. زیرا که با مأموران شوروی در منطقه ارتباط داشت و نیز قتل مأموران شهربانی که طراح آن علیاف بود، در نهایت باعث به قدرت رسیدن قاضی محمد جهت پخش و توزیع منابع میشود. از جهتی بنا به صحبتهای ملاقادر مدرسی، قبل از اینکه نمایندگان حزب هیوا با ذبیحی و فروهر و امثالهم دیدار کنند، با قاضی محمد ارتباط گرفته بودند. اما چون قاضی کارمند رسمی دولت ایران بود، آنها را به سمت ذبیحی و فروهر میبرد، که ده روز بعد از تأسیس این جمعیت، علی آقا امیراسعد نیز با فشار طرفداران قاضی و شوروی که شامل افراد کومله.ژ.ک نیز بودند، استعفا میدهد. در حقیقت در تمامی این مدت قاضی محمد از کومله.ژ.ک آگاه بود و کمکهای زیادی به آنها و بالعکس انجام شد، اما بهشکل رسمی عضو آن نبود. شاید مهمترین نقطهای که قاضی محمد در کومله.ژ.ک غالب میکند، داستان تأسیس انجمن فرهنگی شوروی و کردستان باشد. اتحاد جماهیر شوروی، برای پیشبرد اهداف و معرفی خود، بر روی کارهای فرهنگی بسیار متمرکز بود. از طرفی با تأسیس انجمنهای گوناگون در ایران، سعی بر نفوذ داشت. اما آنها به خوبی فهمیده بودند که برای تأثیر بیشتر بر مناطق کردنشین که اغلب تمایلات مذهبی داشتند، باید روی دین و دینداران و این دسته از افراد توجه بیشتری داشته باشند.
انجمن شوروی و کردستان در سال 1324 و در خانه قاضی محمد بهشکل رسمی شروع بهکار میکند. به واقع کنسول روس، از ارومیه بههمراه شریفاف به مهاباد رفته و در جریان آن انجمن هستند. در آن جلسه، نشانهای از پرچم و نمادهای دولت ایران نبود. به واقع این عمل و نام کردستان ـ شوروی جای ایران ـ شوروی ذیل نام انجمن، از پیشنهادهای سازمان وکس، یا همان تبلیغات شوروی بود و افرادی نظیر آرچی روزولت نیز چنین عقیدهای دارند. در مراسم افتتاحیه آن انجمن، نمایشنامهای به اجرا در میآید به اسم مام میهن. در آن نمایشنامه بهشکل واضح نقش شوروی و همچنین خواستههای افرادی چون قاضی محمد را میبینیم. در اجرای آن، زنی(نماد کردستان) مورد اذیت سه مرد گردن کلفت(نماد سه کشور ایران، ترکیه و عراق) قرار میگیرد. سپس دستی حامل داس و چکش با پسزمینهی سرخ، که پرچم و نماد شوروی بود، بیرون میآید و آن زن را نجات میدهد و پردهای روی سر او ظاهر میشود که نوشته بود: «زنده باد استالین، رهاننده ملتهای کوچک.» بعد از این اتفاقات بود که قاضی محمد از طریق سازمان شیروخورشید سرخ، برای یک سری از افراذ کومله.ژ.ک اسلحه تهیه نمود و آنها را به سمت تعلیمات نظامی برد. این انجمن نقطهای بود که قاضی را کامل بر شهر و سازمان کومله.ژ.ک غالب نمود و مورد اعتماد کامل شوروی قرار گرفت تا اهداف الحاقی خود را پیش ببرد. بعد از این اتفاقات بود که فرقه دموکرات آذربایجان به دست پیشهوری و برخی از اعضای حزب توده نظیر کامبخش، و بعد از دیدار با باقروف تأسیس میشود. از این رو بسیاری از اعضای کمیتهی ایالتی حزب توده در آذربایجان به این حزب میپیوندند. قاضی محمد که برای مراسم تأسیس فرقه دموکرات به تبریز رفته بود، از آنجا به باکو دعوت میشود. او در ۲۱ شهریور ۱۳۲۴ بههمراه چند تن دیگر، به باکو رفته و با باقروف دیدار میکنند. در آنجا باقروف پیشنهاد ملحق شدن مهاباد و جمعیت کومله.ژ.ک را به فرقه دموکرات آذربایجان، میدهد. اما قاضی به علت قدرتطلبی نمیپذیرد. و باقروف برای حفظ پتانسیل پراکنش تفکر تجزیهطلبی در مهاباد بهاجبار، با قبول کردن مستقل بودن مهاباد و قاضی محمد از پیشهوری و فرقه دموکرات، به آنها قول نیروی نظامی میدهد.
به واقع وقتی حزب کمونیست شوروی در تیرماه همان سال جلسهای محرمانه برگزار میکند و تصمیم میگیرند که «تدابیر لازم جهت سازماندهی جنبشهای جداییطلبانه در آذربایجان و مناطق کردنشین و سایر شهرهای ایران انجام شود»، تأسیس یک حزب با پسوند دموکرات در مهاباد که پیشزمینهاش موجود بود، قابل پیشبینی بهنظر میرسد. از این رو باقروف در مقابل کمک، یک شرط میگذارد که باید جمعیت کومله.ژ.ک را منحل نموده و یک حزب به اسم حزب دموکرات بسازند. در گزارشی که ستاد لشکر 3 آذربایجان از قاسم ایلخانیزاده گرفته است که در آن سفر از همراهان قاضی محمد بود، او میگوید:
«باقروف به ما دستور داد که همانند آذربایجانی ها در مهاباد و کردستان دست به فعالیتهای جداییطلبانه بزنیم و با آنها همصدا شویم.»
پس از آن و برگشت به ایران، تدابیر لازم جهت، انحلال و سپس تأسیس حزب دموکرات کردستان در دستور کار قاضی محمد قرار میگیرد. در جلسهای که او بعد از بازگشت به ایران با اعضای کومله.ژ.ک میگیرد، به آنها میگوید که هیچ دولتی جز شوروی از آرمان ما حمایت نمیکند. از طرفی او میگوید که باید نام کومله را متناسب با شرایط بینالملل تغییر دهیم که با شعارهای ما مطابقت داشته باشد. بنا بر صحبتهای غنی بلوریان، اولین کنگره حزب دموکرات در ۲آبان ۱۳۲۴ برگزار و در همان زمان نام کومله.ژ.ک به حزب دموکرات تغییر یافت و اعلام شد. بنابراین تاریخ تأسیس حزب دموکرات در اصل ۲آبان ۱۳۲۴ است نه ۲۵مرداد. در حقیقت اینکه میگویند تاریخ تأسیس حزب دموکرات ۲۵مرداد است، از یک طرف جعل و دزدیدن تاریخ تأسیس سازمان کومله.ژ.ک است و از طرفی دیگر سیاست امثال قاسملو. عبدالرحمن قاسملو از افرادیست که بسیار تاکید میکرد که تاریخ تأسیس حزب دموکرات کردستان ۲۵ مرداد است. اما این سیاست او در این باب بود که بگوید، تأسیس این حزب ربطی به سفر قاضی محمد به باکو و اهداف شوروی ندارد. اما حتی اگر این را بپذیریم، اسناد و صحبتهایی که عرض شد، به ما میگوید که در تمامی این سالها شوروی، در ارتباط با قاضی محمد و همچنین جمعیت احیای کرد بود. حتی افرادی چون سنار مامدی که پدر او(قویطاس مامدی) جزو افراد سفر سال ۲۰ برخی از اکراد به باکو بود، و خود نیز بعدها از پیشمرگههای مهم حزب دموکرات میشود، به این امر در کتاب خاطرات خود، اعتراف میکند که از سال ۲۰ تا ۲۵، شوروی در جریان و پشت پردهی تمامی جریانات منطقهی مهاباد و مناطق کردنشین بود. بنابراین حزب در آبان تأسیس میشود نه در مردادماه.
بعد از تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان و حزب دموکرات کردستان، گامهای بعدی در جهت تشکیل حکومتهای جداییطلب برداشته میشود. در 21 آذر 1324 پادگان تبریز به دست فرقه میافتد و اعلام جمهوری خودمختار آذربایجان به نخست وزیری جعفر پیشهوری میشود. مدتی بعد در مهاباد و با ورود ارتش سرخ نیز قاضی محمد و یارانش که قبل از آن، توسط شوروی از طریق بازرگانی به اسم بابایف که وابسته به باکو بود، اسلحه گرفته و تجهیز شده و به دادگستری مهاباد حمله نموده و افراد زیادی را میکشند و تعدادی از کارمندان را نیز اخراج میکنند. سپس در دادگستری مهاباد پرچم جمهوری مهاباد که عبارت بود از:
رنگهای سرخ و سفید و سبز به همراه دوخوشه گندم که خورشیدی را احاطه کرده بودند، به جای پرچم شیروخورشید ایران برافراشته و در روز دوم بهمنماه 1324 اعلام جمهوری خودمختار “مهاباد” بدون انتخابات، مجلس موسسان، قانون اساسی و… میکنند. قابل ذکر است که مردم زیادی در شهر مهاباد از شهر خارج میشوند زیرا خاطرهی خوبی از روسها بخاطر قتل عام سال 1294 نداشتند. قاضی محمد بدون انتخابات و همچنین نادیده گرفتن تنها رقیب خود، رئیس جمهور میشود و کابینهای تشکیل میدهد. از طرفی نیروهای نظامی خود را از ارتش سرخ و همچنین چریکهای ملامصطفی بارزانی که ذر آن زمان به ایران گریخته بودند، تشکیل میدهد.
این جمهوری جز چند منطقه کمجمعیت، وسعت چندانی نداشت. برای مثال خبری از شهرهای بزرگ کردنشین همانند کرمانشاه و سنندج نیست. و فقط شامل بخشهایی از آذربایجان غربی و قسمتهایی از سقز است. قبل از اعلام جمهوری، قاضی محمد در آبانماه همان سال، یک جلسهای برگزار میکند تا قوای ایلی مامش، منگور و دهبکری را با خود متحد کند. اما نمایندگان آنان یا خود رؤسای عشایر با این عمل مخالفت میکنند. مهمترین مخالفان قاضی، ملاخلیل منگو میرآبادی، قرنی آغای مامش و عشایر دهبکری بودند. که در نهایت بعدها با دولت ایران کمک نموده و آسیبهای زیادی را از جانب چریکهای بارزانی که توسط قاضی محمد سراغ آنها فرستاده شده بودند، میبینند. برای مثال چریکهای بارزانی نیروهای مامش و منگور را تا سردشت میرانند و خود قرنیآغا بهشدت زخمی میشود.
از دیگر سو و داخل شهر مهاباد حزب دموکرات و ارتش سرخ مخالفانی داشت و دست به اعدام بسیاری از آنها، مخصوصا سرمایهدارها میزند. برای مثال میرزا غفور محمودیان از سرمایهدارهای منطقه مکریان، که صاحب کارخانه برق و همچنین چند سالی مسئول پخش و توزیع موارد خوراکی در مهاباد بود را مرتجع خوانده و محکوم به اعدام میکنند. میرزا غفور محمودیان دستگاههای کارخانه را از آلمان وارد کرده بود و همچنین در آبادی منطقه و شغلزایی در مهاباد بسیار تاثیر داشت و مردم از او به خوبی یاد میکردند. اما دلایلی برای چنین حکمی به عقیده من وجود داشت: سرپیچی میرزا غفور از قاضی محمد و عدم پیوستن به او و از طرفی، میرزا غفور یک بورژوا بود و از نظر کمونیست های حزب دموکرات و ارتش سرخ دشمن طبقه کارگر و همچنین دستگاههای کارخانهاش را از آلمان وارد کرده و در آن زمان دشمنی میان نازیها و بلشویکهای شوروی در جریان بود، او را متهم به همکاری با حزب نازی کرده و سپس حکم اعدامش را صادر میکنند. میرزا غفور که متوجه این حکم شده است به خانه قاضی محمد میرود و از او درخواست میکند که اعدامش نکند. قاضی محمد به میرزا غفور قول میدهد که او را به خارج از جمهوری تبعید کند. قاضی به او یادآور میشود که چون شما به نهضت ما نپیوستید و پرچم ما را نبوسیدید، باید اعدام شوید ولی ما جرم شما را تخفیف داده و اجازه میدهیم به شهری که مورد انتخاب خودتان است بروید. سپس ماموران حزب دموکرات که مستقیما از کنسولگری شوروی دستور میگرفتند، میرزا غفور را به محله یهودیان در شمال شهر میبرند و برخلاف قولهای قاضی محمد؛ او را تیرباران میکنند. جالب این جاست که در این کشتار، باز هم رد نماز علیاف همانکس که طراح کشتار مأموران شهربانی بود، دیده میشود.
به لحاظ اقتصادی و بهداشتی نیز این جمهوری با وجود عمر کوتاهش دچار بحران بود. سوزاندن دستگاههای کارخانه برق و همچنین کشتن میرزا غفور، ضربه بزرگی به اقتصاد منطقه زد. سپس با ورود بیش از 10هزار نفر قوای بارزانی، قدرت اقتصادی و معیشتی با مشکلات زیادی روبرو شد. به شکلی که مردم برخی روستاها باید منابع و موادشان را با آنها تقسیم میکردند و دیگر کالایی برای فروش نداشتند. همچنین هرج و مرج و محدودیت در آن منطقه باعث شد که تجارت و خریدوفروش توتون و تنباکو که راه اصلی کسب درآمد بود، از کار بیفتد. یا دیگر نیروهای جمهوری به روستاهای اطراف همانند هشت قسمت گورک حمله میکردند و منابع را غارت مینمودند.
از لحاظ بهداشت و درمان به سبب اخراج مانوران دولتی و پزشکان در مناطق بسیاری شاهد ظهور بیماری بودیم. به هرحال پرداختن به این مسائل مورد بحث اصلی ما ـ که بیشتر روی مسئلهی سیاسی آن متمرکز هستیم ـ نیست. بعد از بازی دیپلماتیک نفتی قوامالسلطنه و قرارداد قوام ـ سادچیکف و همچنین تهدید شوروی توسط آمریکا، شوروی مجبور به خارج کردن نیروهایش از ایران شد. که در مجلس ایران حل مساله آذربایجان نیز به شیوه مسالمتآمیز تصویب میشود. ثبت این توافقنامه نگرانی سران فرقه دموکرات و حزب دموکرات را افزایش داد و بلافاصله عهدنامه اتحاد این دو فرقه توسط پیشهوری و قاضی محمد امضا میشود. و هیئتی متشکل از صدرقاضی و پیشهوری و سیف قاضی برای مذاکره عازم تهران میشوند. در این مقطع قاضی محمد امورات این دو جمهوری را اداره میکند. در این دوره نیز حاج علی رزمآرا به مناطق کردنشین میرود. در این اتفاقات، مسئلهی کردستان و مهاباد بیشتر ذیل مسئلهی آذربایجان بررسی میشود که به حق تاکتیک جالبی برای حل و فصل مسائل بود. در دیدار ۲۱خرداد ۱۳۲۵، قاضی محمد قول میدهد که ارتش خود را کنترل و عقب براند. اما موازی با این دیدارها گزارشهایی از سمت رزمآرا به دولت میرسد که حاکی از بدقولی قاضی محمد است به این شکل که قوای آنها همچنان به پادگانهای ارتش و روستاهای مختلف حمله میکنند. و یکی از اهدافشان قطع راه ارتباطی سنندج با سقز است. همچنین آنها به یکی از کامیون حامل شکر که داشت به منطقه کردنشین میرفت حمله کرده و موجب تشدید درگیریها میشوند. در مذاکرات دوم یعنی تیرماه 1325 قاضی محمد به تهران رفته و با قوامالسلطنه مذاکره میکند. برطبق اسناد حزب توده و مصاحبهشان با قاضی محمد او نسبت به گذشته آرامتر شده و میخواهد اوضاع را درست کند. او در این مصاحبه به شیوهی شگفتانگیزی میگوید که هدف ما استقلال و آزادی ایران است. و از قوام بشدت سپاسگزاری میکند که قرار است به شکل دوستانه این بحران حل شود. خروح ارتش سرخ و از همپاشیدن قوای نظامی جمهوری مهاباد، عصیان امیرخان(عَمر) شکاک که خود از فرماندهان نظامی قاضی محمد بود، علیه او و همکاریاش با قوای دولتی، فشار نیروهای عشایری بر بارزانیها و فتوای عصیان علیه قاضی محمد توسط ملاخلیل، اوضاع را برای قاضی محمد سخت و سختتر میکند. حرکت ارتش به تبریز و درهم شکستن قوای فرقه دموکرات بیش از پیش قاضی را به سقوط نزدیک میکند. قاضی محمد برخلاف صحبتهایش در مقابل قوام و در مصاحبه با توده، یک جلسه میان افسران خود برگزار کرده و میخواهد مقاومت کند. اما یک روز بعد از این جلسه برادر او یعنی صدر قاضی میگوید که نمیتوانیم عشایر را با خود متحد نماییم و آنها به سمت ارتش رفتهاند. عشایر شکاک و هرکی از سمت رضائیه و عشایر مامش و منگور از سمت نقده و از داخل مهاباد به نیروهای دموکرات حمله میکنند. از طرفی بارزانیها نیز مجبور به ترک محلهای خود میشوند. قاضی محمد یک هفته قبل از سقوط، در مهاباد جمع کرده و میگوید که تبریز تسلیم شده است. ما دو راه بیشتر نداریم یا مقاومت یا تسلیم شدن. حال شما بگویید مقاومت میکنید یا تسلیم میشوید؟ و مردم در سکوتی عمیق فرو میروند که نشانهی انتخاب تسلیم شدن بود.
سرانجام قاضی محمد طی نامهای خود را تسلیم نخست وزیر و سرتیپ همایونی میکند که آن نامه را توسط حاجی بابا شیخ، نخست وزیر خود به آنها میدهد. بنابراین ارتش که قبلترها هشدار داده بود نباید مقاومتی صورت بگیرد، در شهر بدون خونریزی مستقر میشود. ارتش از قاضی و برادرش میخواهد که مهمات خود را تحویل دهند اما آنها هر دفعه با بهانهای طفره میروند. برای مثال میگفتند که بخش زیادی از اسلحه ها را بارزانیها بردهاند. ماموران ارتش به این عمل مشکوک میشوند. توطئهای توسط صدر قاضی و تعدادی از محلات مهاباد در حال پایهریزی شدن بود. بر طبق اسناد کشف شده از دفتر قاضی قبل از ورود نیروهای ارتش به مهاباد، اسلحهها میان تعدادی از محلات مهاباد و نیروها پخش میشود. که شامل 500 قبضه برنو، 150 قبضه کلت، 150 عدد نارنجک و 50000 فشنگ برنو و چندین و چند بمب دستی میشود. همچنین به نیروهای بارزانی دستور داده شده بود که در یکی از روستاهای نزدیک مهاباد به اسم محمدشاه رفته و خود را برای شبیخون آماده نمایند. اما با کشف این اسناد و اطلاعات در زمان کوتاهی افراد زیادی دستگیر و مورد بازجویی قرار میگیرند. قابل توجه است که بعدها ملامصطفی این پخش کردن اسلحه را، آن هم بدون هیچ جنگی توسط قاضی محمد و برادرش، خیانت تلقی میکند. البته عدهای چون عیسی پژمان معتقدند که پیش از سقوط جمهوری قاضی محمد، ملامصطفی او را به ارتش ایران فروخته بود. در نهایت ملامصطفی از ایران فرار میکند و قاضی محمد گیر میفتد. در این هنگام تلگرافهای متعددی به دولت وقت ایران از جانب مردم مهاباد ارسال میشود که درخواست اعدام قاضی محمد، محمدحسین سیف قاضی و صدر قاضی را دارند.
دو تلگراف مهم بهتاریخهای «۲۵/۱۱/۸ و ۲۵/۱۲/۱» به دولت وقت فرستاده میشود که افرادی نظیر ملاخلیل منگور، شیخ عبدالرحیم شمس برهان، سلیم آقا اجاق، برادران امیرعشایری، برادران قهرمانی و تعداد بسیار زیادی از مردم، آن را امضا نموده و درخواست اعدام قاضی و یارانش را دارند. از یک سو خانوادهی قاضی محمد نیز بیکار ننشسته و تلگرافهای متعددی را برای دولت وقت و شخص قوامالسلطنه ارسال میکنند و تقاضای بخشش دارند و به تعریف از قوام و همچنین این که او له خانوادههایشان با عدم اعدام آن افراد، رحم کند. اما سرانجام قاضی محمد بدون اطلاع محمدرضاشاه پهلوی و قوامالسلطنه، توسط رزمآرا و نیروهای نظامی در مهاباد، اعدام میشوند. گفتنی است که قوامالسلطنه بعد از این اتفاق، رابطهی خود را با رزمآرا قطع نموده و از دوری میکند. آنچه که مسلم است، محمدرضاشاه و قوام بی اطلاع از اعدام آنان بودند. برخی از سیاستمدارن چون صادقوزیری، معتقدند اعدام قاضی محمد با فشار دولت انگلیس بر مأموران خود در دستگاه نظامی ایران صورت گرفته است. هرچه که هست، سرنوشت قاضی محمد و جمهوری مهاباد در زمان بسیار کمی، به تاریخ پیوست. قاضی محمد که خود کارمند دولت ایران بود، زندگی خود را در دستان شوروی و باقروف انداخت، اما در نهایت رها شد و جان باخت. آنچه که در بررسی این جریان اهمیت دارد، زمینههای تأسیس جمهوریست، نه خود جمهوری. به این علت که کمتر از یک سال دوام آورد اما زمینهسازی برای تأسیس آن سالها طول کشیده بود.
ـــــــــــــــ
بن مایهها:
نگاهی به تاریخ مهاباد/محمد صمدی
اسرار محاکمه قاضی محمد و یارانش/محمدرضا سیف قاضی
ئاله کوک(کتاب خاطرات)/غنی بلوریان
خاطرات دکتر آسو/قادر محمود زاده
جمهوری مهاباد/ایگلتون
چهل سال مبارزه در راه آزادی/قاسملو
کردها و کردستان/کینان
اوضاع سیاسی کردستان/برزویی
جنبش ملی کرد/کوچرا
خاطراتم(بیرهوهریکانم/کریم حسامی
خاطرات دکتر هاشم شیرازی (داماد قاضی محمد)
حمله، اعدام، یورش و فهرستی از خاطرات سیاسی من/سنار مامدی
مرگ بود بازگشت هم بود/نجفقلی پسیان
حزب دموکرات کردستان/ محمود نادری
کردها و فرقه دمکرات آذربایجان/ کاوه بیات
تاریخ معاصر کرد/دیوید مکداول
جمهوری کردستان در آیینه اسناد/خوشحالی
نگرشی جامعهشناختی به تشکیل حزب دموکرات کردستان/هوشمند
تندباد حوادث/عرفان قانعی فرد