سیمای نجات آذربایجان در صحنۀ تاریخ ملی

حجت کلاشی

در بارۀ «نجات آذربایجان»، به باور من، جای استفاده از این رخداد در تاریخ‌نگاری ملی ما هنوز خالی است. با وجود این‌که کارهای ارزشمندی هم صورت گرفته، از جمله توسط آقای کاوه بیات یا آقای حمید احمدی، که بحث‌های درخشانی را در این زمینه ارائه داده‌اند، اما این نوع کارها در این باره هنوز کم است. ما هنوز به ترسیمی از کلیت صحنه نرسیده‌ایم. و این امر مهمی‌ست که توضیح خواهم داد.

از سوی دیگر، ما هنوز برای مردم مستندهای قدرتمندی درست نکرده‌ایم. البته تلویزیون «من و تو» یک مستند خوب درست کرده بود. ولی اینها تک هستند. برای نشان دادن کلیت آن صحنه‌ها ناقص و بسیار بسیار اندک است. با این‌که آن مستند خوب بود و جای تقدیر و سپاسگزاری دارد و امیدوارم کارشان ادامه پیدا کند، اما ما به ده‌ها مستند دیگر در این زمینه نیاز داریم. مستندهایی که بسیاری از این نوع بحث‌هایی که الان مطرح می‌کنم را بشود در آنها وارد کرد.

ببینید این ماجرا از دو سو روایت شده است. از سوی ما و از سوی آنها. از سوی ما بیشتر از هر چیزی نقش دولتی و رسمی و دیوانسالاری همراه ارتش بیان شده است. از سوی آنها بر توده‌ای بودن جنبش تأکید شده است. در حالی‌که، از طرف فرقه، همانطور که عرض کردم، به هیچ‌وجه این مسئله توده‌ای نبود. در کنار کوهی از اسناد و مدارک، مهمترین استدلال من، مهمترین دلیل من هم این است که؛ این امر باید خودش را در همان سال 1320 نشان می‌داد، نه در سال 1324. این چهارسال زمانی هست که شوروی و حزب کمونیست مشغول ساخت و ساز است. در حال فراهم‌کردن عروسک‌های دست‌ساز خودش است. یعنی مشغول پیدا کردن شخصیت‌هایی‌ست که بتوانند این خیانت را اجرا بکنند، به عنوان کارگردان. بخش انتظامی ـ نظامی غیررسمی خودش را دارد فراهم می‌کند. مثلاً غلام یحیی را که از سال‌ها قبل جایگزین و جاگیر کرده و حالا او را طرح و دنبال می‌کند.

پس مهمترین موضوع اتفاقاً این است که در سمت فرقه موضوع توده‌ای نیست. موضوع برنامۀ رسمی حزب کمونیست و شوروی است. دفتر مرکزی حزب کمونیست و استالین این دستور را داده است. و این دولت دست‌ساز، یک دولت کامل، زیر عکس استالین دارد کارهایش را انجام می‌دهد. زیر عکس استالین دارد از آزادی و دمکراسی صحبت می‌کند. پیشه‌وری، در باشگاه شیروخورشید، زیر عکس استالین از دمکراسی صحبت می‌کند. برای همین است که می‌گویم؛ اینها نیاز به تصویرپردازی‌های قوی و دقیقی دارند. یکی از کمیک‌ترین و در عین‌حال یکی از تلخ‌ترین طنز‌های روزگار ما می‌تواند باشد، که کسی زیر عکس استالین بایستد و در بارۀ دمکراسی صحبت بکند. ما اینها را ترسیم نکرده‌ایم. هزاران هزار سند و کتاب به اندازۀ این تصویر نمی‌تواند حقیقت این ماجرا را روشن کند، که کسی مانند پیشه‌وری با مشت گره کرده و با سخنان آتشین زیر عکس استالین بایستد و دمکراسی دمکراسی بکند. یا زیر عکس استالین بایستد و بگوید؛ مجلس ملی! خُب کدام مجلس ملی؟ آنها که مخالف ناسیونالیسم بوده‌اند! حتا سعی می‌کردند، جنگ جهانی دوم را هم جنگ میهنی مطرح بکنند. برای گریز از آن پارادوکس‌های تئوریک خودشان که از ناسیونالیسم ملی فرار می‌کردند، به «میهن» پناه می‌بردند. در مورد مفهوم میهن هم می‌گفتند که بعداً آن راتفسیر می‌کنیم و می‌گوییم؛ «میهن بلشویک‌ها» یا «میهن کمونیست‌ها»! یعنی هم می‌توانیم از احساسات توده استفاده بکنیم و هم این‌که بعداً هم می‌توانیم بگوییم که منظورمان از میهن «میهن کمونیست‌ها» است.

خُب در آن طرف موضوع کاملاً مضحک است، یک برنامۀ کاملاً رسمی به تصویب حزب کمونیست و به دستور استالین است. حتا ماشین‌های چاپی که باید آورده شوند، تعداد صفحات روزنامه‌هایی که باید چاپ شوند، همه را همانجا تصمیم می‌گیرند. حتا بسیاری از تصمیمات هم از سطح خود باقراف هم بالاتر است. یعنی می‌رود به سطح خود استالین می‌رسد.

اما در این سمت؛ خُب معلوم است که ارتش نقش داشته است، نیروهای نظامی نقش داشته‌اند، دیوانسالاری نقش داشته، دیپلماسی نقش داشته است. اما نباید در دام تقسیم غنیمت یا تقسیم افتخار پیروزی بیافتیم. این‌که افراد تلاش بکنند، در رقابت‌های روزمره، بیشترین سهم از افتخار پیروزی را نصیب خود بکنند، برمی‌گردد به احساسات فردی، برمی‌گردد به غرایض شخصی، برمی‌گردد به خود انسان‌ها، به رقابت‌های فردی و جناحی و یا حوادث بعدی که، در مناسبات قدرت، روی می‌دهند. اما آن‌گونه که ما باید به صحنه نگاه بکنیم، باید صحنه را ملی ببینیم. رخدادی‌ست که آن را باید در نسبت و ارتباط با تاریخ ملت ایران ببینیم.

حتا برعکس 28 امرداد، مصدق، با مادۀ واحده‌اش، اینجا نقش مثبیتی بازی کرد. مثلاً حزب ایران با پیشه‌وری جام زد. ولی ما نمی‌توانیم مسائل را فقط از دریچۀ رقابت‌ها ببینیم. بلکه باید در سیمای ملی، باید جایی در بلندای ملی بایستیم و به پهنۀ آن صحنه نگاه بکنیم و کارکرد نیروهای متعدد ملی را در این پیروزی بازنماییم. هنر تاریخ‌نگاری و آگاهی ملی در همین است که نشان بدهد که نیروهایی که، حتا شاید در کلام علیه هم صحبت می‌کنند، چطور در یک کلیت با هم هماهنگ کار می‌کنند. چطور، به صورت اعلام نشده‌ای، اجزاء مختلف یک ماشین، به نام ماشین پیروزی، می‌شوند. یک سیستم درست می‌کنند، یک کلیت درست می‌کنند و مانند اجزاء آن کلیت در هماهنگی اعلام نشده، با هم کار می‌کنند. این تاریخ‌نگاری ملی و این فهم ملی باید این‌طور باشد. و ما درگیر آن اختلافات یا تلاش‌ها و کوشش‌ها برای تصاحب پیروزی نباید بیافتیم.

آن چیزی که ما امروز می‌بینیم این است که همۀ آنها مکمل و تکمیل‌کنندۀ همدیگر بودند. و حتا نقش مهم قانون اساسی مشروطه را در این وسط باید ببینیم. اهمیت نظام پادشاهی مشروطه را باید ببینیم که؛ رضاشاه را برداشتند، ولی فرزند او شاه می‌شود. اگر ایران شاه نمی‌داشت، طبیعتاً نمی‌توانست به این سرعت خودش را جمع و جور بکند. از آن فقر و فلاکتی که شما اشاره کردید، مخصوصاً گندم و غلات دیگر را فرقوی‌ها جمع می‌کردند و می‌فرستادند به سمت شوروی، چون در آنجا قحطی بود. این طرف را غارت می‌کردند و می‌فرستادند به آن طرف و به قحطی این طرف دامن می‌زدند.

اما در کنار این مسئله‌ای که ما از دیوانسالاری خودمان ترسیم کردیم، مثل نقش قوام، نقش وزارت خارجه‌امان، نقش پارلمان، نقش مهم شاه، و در کنار ایشان، نقش مهم ارتش… اما در کنار همۀ اینها، نقش توده، نقش مردم را نتوانستیم، نقش تودۀ عادی را نتوانستیم نشان بدهیم. این قهرمانی در سطح فولکلور عامه هم هست. این پیروزی همچنین قهرمانان عامۀ توده‌ای و مردمی دارد. یعنی موضوع در دو سطح، اما در پیوند با هم پیش می‌رود. چون ملی‌ست. اما در یک واکاوی، در یک کار پژوهشی، سعی می‌شود مسئلۀ به‌هم پیوسته را به صورت انتزاعی از هم جدا بکنند، تا بتوانند آن را توضیح بدهند. در این مسئلۀ به‌هم پیوستۀ ملی در دو سطح درهم آمیخته حرکت می‌کند. یکی دولت به‌طور رسمی و یکی هم عامۀ مردم. ما قهرمانی‌های مردم را نتوانسته‌ایم هنوز، نه در کتاب‌هایمان بازتاب بدهیم و نه در اسناد رسمی‌مان و نه در تلویزیون و مستند و نه در داستان و رمان.

در حالی‌که، کار مهمی که احمد کسروی کرد، این بود که سطح ژرفتر عمومی ـ مردمی را به جنبش مشروطه داد. یعنی نشان داد که مشروطیت یک سطح عمیق، تا اعماق جامعۀ ایرانی دارد و آن اعماق در حال مبارزه است. یعنی آن پیروزی مشروطه از آن عمق جامعۀ ایران می‌جوشد و بیرون می‌آید. آن مقاومت در جایی در دل ملت ایران شکل گرفته است.

اما ما در مورد مسئلۀ پیروزی مهم‌مان بر شوروی و فرقه نتوانستیم نشان بدهیم که این مقاومت‌های بزرگ مردمی کجاها روی داده و چه سطحی از حماسۀ مردمی دارد. مثلاً الان در جامعۀ ایران اگر بروید و بپرسید، حتا اگر در سطح گسترده‌ای هم بپرسید، امیر اصلان بیگ را نمی‌شناسند. آن مردی که به معنای واقعی در بین عشایر نقش بزرگ‌فرماندهی را بازی کرد و در پیروزی‌ها نقش بسیار مهمی داشت. یا شخصیت‌های بسیار زیادی که اگر بخواهم به آنها بپردازم، صحبت طولانی خواهد شد. مردم بسیاری در کوچه پس‌کوچه‌ها، در خیابان‌ها، در اینجا و آنجا علیه فرقه مبارزه کردند و این پیروزی نتیجۀ این مقاومت مردمی، مبارزۀ مردمی و دیوانی و دولتی ما است. به این خاطر یک پیروزی ملی است.

اگر فقط ارتش پیروز بشود، یا فقط دولت پیروز بشود، که دیگر ملی نمی‌تواند باشد. یا اگر فقط مردم می‌آمدند و قیام می‌کردند و دولت آن را نمی‌خواست، که خُب سرکوب می‌شدند و از بین می‌رفت و پیروزی حاصل نمی‌شد. این پیروزی به این معنا ملی است. البته به معنای دیگر هم ملی‌ست. یعنی در راستای ملت ایران است. اما به این معنا هم ملی است. چون حکومت و مردم و دیوانسالاری ما، دولت ما و مردم در کنار هم این حماسۀ بزرگ را رقم زدند.

, , , , ,
اشتراک گذاری