21 آذر یک واقعه تاریخی و ملی

علی کشگر

تنها حکومت‌ها نیستند که می‌توانند مرزهای زشتی و بی‌اخلاقی را در جامعه، کوتاه و بلند کنند. قلم‌زنان سیاستبار در اشاعۀ فرهنگ ناراستی می‌توانند سهم بیشتری داشته و بعضاً نقش مهمتری در بالا بردن دیوار دروغ یا کتمان بر عهده داشته باشند. یکی از مهمترین نمونه‌ها در ناراستی «اهلِ قلم» سیاست‌زدۀ ما، دستبرد در تاریخ و آشفتگی در نقش و جایگاه شخصیت‌ها و کوبیدن یا مسکوت گذاشتن یکی و بالا بردن دیگری در وقایع تاریخی می‌باشد. در این زمینه کافی است به بعضی از نوشته‌ها و سخنرانی‌های این سیاستبازان بنگریم تا شاهد این رفتار زشت و وقیحانه در بهم ریختن راست و ناراست و آشوب در حوادث تاریخی و غیر قابل شناخت کردن نتایج وقایع و تجربه‌های تاریخی باشیم

تاریخ معاصر ایران و بویژه از مشروطه به‌این‌سو یکی از مهمترین دوره‌های تاریخی ایران است که بازیچهِ‌ دست این سیاستبازان بوده است. از جمله نمونه‌های دستکاری شده در این دورۀ تاریخی این است که؛ رضاشاه همواره سمبل ديكتاتوری و استبداد شناسانده شده است و محمدرضاشاه شاهی برآمده از کودتای 28 مرداد بدست آمریکا. و اما مصدق، برخلاف آن دو، به عنوان قهرمان آزادی و سمبل استقلال ایران به‌خورد مردم داده شده است. سعی این دسته از قلم بدستان این است که نشان دهند؛ تمام زیرساخت‌ها و تلاش‌های اقتصادی و اجتماعی ايران در دوران رضاشاه ضد آزادی و استقلال بوده؛ آنهم به گونه‌ای که گويا پيش از رضاشاه، آزادی و استقلال در ایران برقرار بوده و این رضاشاه بود که با برقراری استبداد و دیکتاتوری نهادهای بناشده و استوارِ جنبش مشروطه در ایران را به‌زیر کشید.

اما ناپسندترین وجه دستکاری که با پلیدی هم‌مرز می‌شود این است که؛ عده‌ای از این گروه سیاستبازان تمام همِ خود را صرف می‌کنند تا نشان دهند، همۀ دگرگونی‌های دوران‌ساز رضاشاه و محمدرضاشاه نه خدمت به ایران بلکه خيانتی بیش نبوده است. یکی از مهمترین زیانهای این ناراستی و دستبرد در تاریخ، مخدوش کردن آگاهی تاریخی در ذهنیت ملت و دستکاری در درک ایرانیان از وضعیت و موقعیت ملی خویش و به ثمر نرسیدن تجربه‌ها و سرمشق‌های درست و بدین ترتیب خلع سلاح ملت در برابر حوادث و پیشامدهای در راه و ناتوانی در رو در رویی با شرایط دشوار تازه است.

متأسفانه در این زمینه نمونه‌ها کم نیستند، از جمله، بسیاری از نسل یخ‌زده در گفتمان 57 بعنوان نمونه در پی آنند که تنها محمد مصدق را بعنوان شخصیت برجسته در دفع غائله آذربایجان وانمود کنند. یکی از نمونه‌های چنین سیاستبازان اکبر گنجی است. که در یکی از یادداشت‌های تلگرامی‌اش در دستکاری و دستبرد در وقایع تاریخی آذربایجان در یادداشتی تحت عنوان: «نقش تاریخی دکتر محمد مصدق در ممانعت از غارت و تصاحب نفت شمال ایران توسط استالین و روسیه» می‌نویسد:

«پس از جنگ جهانی دوم نیروهای اشغالگر استالین در ایران حضور داشتند و حاضر به ترک ایران نبودند. هدف اصلی استالین تبدیل ایران به کشوری همچون بلوک شرق سابق بود. جدایی آذربایجان و کردستان با دو حکومت دست نشانده، برگ برنده او بود. با حمایت حزب توده، خواستار امتیاز نفت شمال شد. مصدق در این مورد با زرنگی و پنهان کاری، در ۱۱ آذر ۱۳۲۳ طرحی با قید دو فوریت را از تصویب مجلس گذراند که براساس آن نخست وزیر، وزیران و مقامات رسمی دیگر کشور از “هرگونه مذاکره رسمی و غیررسمی با دول مجاور و غیرمجاور و یا نمایندگان شرکت‌های نفتی” تا زمانی که ایران از قوای خارجی تخلیه نشده باشد، به‌طور کلی ممنوع کرد. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و توده‌ای‌ها دست نشانده استالین به شدت عصبانی شدند. ولی در نهایت نه تنها به نفت نرسیدند، بلکه مجبور شدند نظامیان اشغالگرشان را از ایران خارج سازند و دو حکومت دست نشانده شان هم دود شد و به هوا رفت. درود بر شخصیت ملی، دکترمحمد مصدق.»1

در حالیکه محمد مصدق در رابطه با غائلۀ آذربایجان، بیش از دو سخنرانی در مجلس چهاردهم، سهمی دیگری در ماجرای یکسالۀ آذربایجان (٢۵ـ۱۳٢۴) نداشت.

سهمِ نخستِ مصدق در غائله آذربایجان مربوط است به، پیشنهاد طرحی با قید دوفوریت به مجلس. محمد مصدق در هفت آذر 1323 در جلسۀ مجلس طرح چهار ماده‌ای زیر را به مجلس پیشنهاد و درخواست تصویب آنرا با دو فوریت از مجلس درخواست می‌کند و در مجلس نیز طرح پیشنهادی زیر تصویب می‌شود.

«ماده اول ـ هیچ نخست وزیر و وزیر و از اشخاصی که کفالت از مقام آن‌ها و یا معاونت می‌کنند نمی‌توانند راجع به امتیاز نفت با هیچیک از نمایندگان رسمی و غیر رسمی دُوَل مجاور و غیر مجاور و یا نمایندگان شرکت‌های نفت و هر کس غیر از این‌ها مذاکراتی که اثر قانونی دارد بکند و یا اینکه قراردادی امضاء نماید.

ماده دوم ـ نخست وزیر و وزیران می‌توانند برای فروش نفت و طرزی که دولت ایران معادن نفت خود را استخراج و اداره می‌کند مذاکره نمایند و از جریان مذاکرات باید مجلس شورای ملی را مستحضر نمایند.

ماده سوم ـ متخلفین از مواد فوق به حبس مجرد از سه تا هشت سال و انفصال دائمی از خدمات دولتی محکوم خواهند شد.

ماده چهارم ـ تعقیب متخلفین از طرف دادستان و دیوان کشور محتاج به این نیست که مجلس شورای ملی آن‌ها را تعقیب نموده باشد و اجازه دهد دادستان مزبور وظیفه دار است که متخلفین از این قوانین را بر طبق قانون محاکمه وزراء مصوب ۱۶ و ۲۰ تیر ماه ۱۳۰۷ تعقیب نماید.»

محمد مصدق بعد از پیشنهاد طرح فوق به سخنان خود ادامه داده و می‌گوید: «این بود طرح من و این فکر را دو روز بعد از نطقی که راجع به امتیاز نمودم یکی از آقایان نمایندگان محترم که اجازه ندارم نامش را بگویم به من داد و آن روز صلاح نبود که پیشنهاد شود. زیرا دولتین آمریکا و انگلیس نمی‌خواستند با دولت اتحاد جماهیر شوروی راجع به کار نفت توحید مساعی کنند و پیشنهاد چنین طرحی گذشته از اینکه بیطرفانه تلقی نمی‌شد مورد هم نداشت زیرا عدم موافقت متفقین سبب بود که دولت ایران داخل مذاکره نشود، ولی امروز که قضیه دارد فرق می‌کند و امروز که روزنامه تایمز دولت شوروی را به اتفاق نصیحت می‌کند تصویب این طرح ضروری است….»2

مصدق در این سخنرانی به صراحت اشاره می‌کند که این ایده از او نبوده و طرحی از سوی یکی از نمایندگان بوده و به او پیشنهاد شده تا وی در جلسه مجلس مطرح کند اما متاسفانه سیاسیکاران بی‌اخلاق و قلم‌بدستان ریاکار پنجاه و هفتی با خیال باطل تصور می‌کنند می‌توانند واقعیتها را با دستکاری به جامعه بقبولانند و از مصدق یک نقش تاریخی ملی و قهرمان‌ در دفع غائله آذربایجان ارائه دهند.

***

سهم دوم مصدق در وقایع آذربایجان بازمی‌گردد به رد صلاحیت پیشه‌وری در مجلس چهاردهم. وقتی پیشه‌وری در روز سوم شهریور ۱۳۲۴ بعد از لغو اعتبارنامه‌اش در مجلس چهاردم وارد تبریز شد و تشکیل فرقه‌ دمکرات آذربایجان را به اطلاع عموم اهالی تبریز و تهران و آذربایجان و ایران رساند. و کنگره ملی آذربایجان در تاریخ 29 ــ 30 آبان 1324 در شهر تبریز تشکیل و بر اساس ماده پنج کنگره اعلام نمود: «ملت آذربایجان رسماً و علناً اعلام می‌دارد که مانند سایر ملل زندۀ عالم حق دارد برای ادارۀ امور ملی و داخلی خود با مراعات تمامیت ایران حکومت ملی محلی تشکیل بدهد و این حکومت می‌تواند با مراعات استقلال و تمامیت کشور ایران آذربایجان را طبق اصول دمکراسی و حاکمیت ملی اداره نماید.»3 محمد مصدق طی یک سخنرانی در ۲۸ آذر ۱۳۲۴ در نشست مجلس شورای ملی از رد صلاحیت نمایندگی پیشه‌وری که از تبریز انتخاب شده بودند انتقاد کرد.

مصدق در سخنرانی خود اشاره کرد: «تا شهریور۱۳۲۰ که دوره دیکتاتوری خاتمه یافت در این مملکت یک سیاست بیشتر مؤثر نبود و من گمان نمی‌کنم کسی انکار کند. از آن ببعد که دولت شوروی پا به صحنه سیاست این مملکت گذاشت به جای سیاست موازنه منفی که متجاوز از یک قرن این مملکت از آن پیروی می‌کرد همان سیاست یک طرفی مجرا و معمول بود. من از خیانتی که بعضی از وزراء بعد از شهریور به این مملکت کرده‌اند چیزی عرض نمی‌کنم فقط عرض می‌کنم در این دوره هم که من به افتخار نمایندگی مجلس مفتخر شدم چون انتخابات آزاد نبود مجلس هم از همان سیاست پیروی کرد و برای مثال انتخابات تبریز و جریان آن را در مجلس عرض می‌کنم: در تبریز نه نفر وکیل به یک صورت انتخاب شدند که هفت نفر از آن‌ها را قبول کردیم دو نفر رد شدند دو نفر را در این مجلس رد کردید و هیچ دلیلی هم نداشته اگر اعتراض به صلاحیت شخصی بود اشکالی نداشت ممکن بود بگوئیم صلاحیت نداشتند ولی بهیچوجه اعتراضی به صلاحیت شخصی نشد. روی جریان انتخابات رد شد و در صورتی که جریان انتخاب هر نه نفر یکی بود و همانوقت هم بنده در همین مجلس این نکته را عرض کردم.»4

و در ادامه سخنرانی خود اشاره می‌کند:

«من عرض نمی‌کنم که دولت خود مختار در بعضی از ممالک مثل دُوَل متحده آمریکای شمالی و سوئیس نیست ولی عرض می‌کنم که دولت خودمختار باید با رفراندوم عمومی تشکیل شود (صحیح است) قانون اساسی ما امروز اجازۀ تشکیل چنین دولتی نمی‌دهد (صحیح است) ممکن است که ما رفراندوم کنیم، اگر ملت رأی داد مملکت ایران مثل دُوَل متحدۀ آمریکای شمالی و سوئیس دولت فدرالی شود (صحیح است) هیچ نمی‌توان گفت که در یک مملکت یک قسمتش فدرال Federal باشد و یک قسمت دیگرش دولت مرکزی باشد. قانون اساسی یک قرارداد اجتماعی است (کُنترات کُلِکتیف Contrat Collectif) این کُنترات کُلِکتیف تا از طرف جامعه اصلاح یا نقض نشود قابل اجراء است. بنده هیچ مخالف نیستم که مملکت ایران دولت فدرالی شود شاید دولت فدرالی بهتر باشد که یک اختیارات داخلی داشته باشد بعد هم با دولت مرکزی موافقت کنند و دولت مرکزی هم جریان بین‌المللی را اداره بکند ولی هر تغییری هر قسم تغییری که در قانون اساسی باید داده شود باید با رفراندوم عمومی باشد»5

حفظ آذربایجان و کردستان، در21 آذرماه 1325 یک واقعه ملی و یک تجربۀ گرانقدر در حفظ استقلال و تمامیت ارضی و یکپارچگی ملت ایران بود که در به ثمر رساندن آن همۀ قوای ایران، یکپارچه و متحد، از شاه تا مجلس از مجلس تا قوه اجرایی، ارتش و مردم در آن واقعه نقش داشته‌اند؛ هر یک به سهم خود و درخور مقام و مسئولیت خویش و درجۀ ذکاوت سیاسی و استواری خویش در دفاع از ایران، نقش خود را بکار بستند. و نقش محمد مصدق هم بیش از این دو سخنرانی نبوده و حتی بعضاً با طرح فدرال و اعتراض به رد نمایندگی پیشه‌وری در مجلس، نشان می‌دهد نوعی همسویی با فرقه دمکرات آذربایجان هم داشته است.

***

صرف‌نظر از این که دهه‌ها تصویر مخدوشی از این واقعه ملی توسط نیروهای سیاسی مخالفِ نظام گذشته تبلیغ شد، اما آنچه که نگاهِ ریاکارانه و جانبدارانۀ گنجی و امثالهم را در اینجا برملا می‌کند این است که او، حال که نگاه «مرحمتش» به این حادثه افتاده و در تثبیت اهمیت آن نمی‌تواند تردید و انکاری وارد کند، سعی می‌کند از آن به عنوان منبعی در بالا بردن نقش مصدق و یگانه قراردادن جایگاه او سود جوید. او برای پیشبرد مقصود خویش در این واقعه ملی، در بارۀ بسیاری از حوادث مهم سکوت می‌کند. به عنوان نمونه نه کلمه‌ای از نقش حیاتی محمدرضاشاه در دفاع از حاکمیت ملی ایران و یکپارچگی ارتش و یکپارچگی سرزمینی به میان می‌آورد و نه حتا کوچکترین اشاره‌ای به پاسخِ شفاف و تاریخی شاه ایران به درخواست گروه پیشه‌وری می‌نماید، که گفت: «من تصمیم به مقابله با حوادث؛ و اقدام قاطع برای نجات آذربایجان گرفتم… من هرگز چنین قدرت و اختیاراتی ندارم که برخلاف قانون اساسی مشروطه ‌ایـران به افسرانی که از خدمت فرار کرده و بر ضد ارتش و میهن خود شوریده‌اند درجه بدهم و یا درجاتی که از جای دیگر و از راه دیگر بدست آورده‌اند، به رسمیت بشناسم... اگر دستم بریده شود؛ سند تجزیه آذربایجان را امضا نخواهم کرد من در صورت اجبار حاضرم از سلطنت کناره‌گیری نمایم، اما عملی بر خلاف مصالح مملکت در جهت از هم پاشیدن ارتش ایران مرتکب نمی‌شوم6

علاوه بر این، در سکوت ریاکارانۀ گنجی، نه از وجود سرلشگر ارفع فرمانده ارتش و نه از افسران و درجه‌داران و سربازان ارتش و نه از مردم میهن‌پرستی که از شهرهای دور و نزدیک مسلح شده و دوش به دوش سربازان ارتش برای نگهداری تمامیت و استقلال کشور می‌جنگیدند خبری است و نه نشانه‌ای از دیپلماسی استادانه و بی‌نظیرِ قوام‌السلطنه و ماندگار در تاریخ ایران که به آزاد شدن تمام‌عیار کشور از دست بیگانگان در جنگ جهانی دوم ختم شد، یادی به میان آمده است.

آری، برای اکبر گنجی و سیاستبازانِ امثال او، آن حادثه تاریخی و وحدت قوای ملی در حفظ استقلال میهن مهم نیست، برای او آنچه مهم است زدودن شدن نام همه کسانی از تاریخ ایستادگی برای حفظ آذربایجان می‌باشد که او آنان را قبول ندارد. برای او کافی است، فقط نام مصدق که تنها یکی دو سخنرانی کلی در رابطه با این واقعه ملی کرده و هیچ نقش ویژه و تعیین کننده‌ای در واقعه آذربایجان نداشته، اما از سوی گنجی باید قهرمان شناخته شود، همۀ توجه‌ها را بخود جلب و قهرمان ملی آزادی و استقلال و شخصیت تاریخی آن واقعۀ بسیار مهم به شمار آید.

به نظر می‌رسد اکبرگنجی و امثال وی نمی‌خواهند و یا شاید هم پیوندها و وابستگی‌های ایدئولوژیک‌شان که دشمنی با نظام پادشاهی پهلوی و سرسپردگی به انقلاب اسلامی از الزاماتش بوده و هست، به آنان اجازه نمی‌دهند از کینه خود نسبت به تاریخ معاصر ایران دست کشند. اگر چنین کسانی همچنان می‌خواهند در پیله تنگ و عقب‌مانده دوران انقلاب اسلامی باقی بمانند. خوب؛ غیر تسلیم و رضا کو چاره‌ای!

اما صورت کامل آن واقعۀ تاریخی و تصویر سراسری و کامل آن را، که آذربایجان و استقلال را برای ایران نگه داشت، امروز دیگر همه می‌دانند؛ مصدق ایده یکی از نمایندگان مجلس را که به او داده بود تا وی آن ایده را در طرح دو فوریتی به مجلس تقدیم کند و مجلس با تأیید آن طرح زمينه را برای پیروزی احمد قوام در بازگرداندن استان‌های آذربايجان و كردستان به مام میهن فراهم کند. بدیهی‌ست که نه نقش مصدق را در همین اندازه ــ که پیامبر بوده ــ می‌توان به فراموشی سپرد، نه هوشیاری مجلس شورای ملی در دفاع به موقع از منافع ملت را، اما ذکاوت و موفقیت دیپلماتیک قوام و خدمت وی را ،در بدر آوردن اشغال آذربایجان و کردستان از دست بیگانگان، از تاریخ ایران و حافظۀ تاریخی ایرانی نمی‌توان زدود و نقش پادشاه در انجام وظائف و صدور فرامین درست و استوار، نقش ارتش در اجرای فرمان و حمایت عملی مردم از این امر ملی را مکتوم گذاشت و مخفی نگه داشت.

زشتی این کتمان و ناراستی و کراهت این نُسیان عامدانه، هزاران برابر افزایش می‌یابد و نابخشودنی می‌شود، هنگامی که بدانیم؛ این گونه تفسیرها و تعبیرهای محدود و مغرضانه مانع شناسایی اصول درست و مهم در سیاست و شناختن شرایط و الزامات پیشبرد موفقیت‌آمیز آن اصول می‌شود؛ اصل برون آمده از دل آن حادثۀ تاریخی مهم، یعنی نجات آذربایجان، تعهد به حفظ تمامیت ارضی، حفظ استقلال ایران و استواری و استقامت هوشیارانه بر آن بود و الزامات و شرایط موفقیت تضمین شدۀ آن، اصل وحدت سران و سیاستمداران وقت کشور، که هنگامی که پای تعهد به کشور و منافع ملت که به میان آمد، چشم‌های خود را بر اختلافات و منافع قدرت گروهی یا فردی بسته و به وظائف ملی خود، هر کس به نسبت مسئولیت و اختیارات و جایگاه خود، عمل کردند. و هیچ یک حتا پایین‌ترین مقامات در صدد کارشکنی و کینه‌جویی، برنیامدند. علاوه بر این، آن واقعه و وقایع بسیار دیگری، نشان دادند که مردم ایران وقتی پای حفظ ایران در میان باشد و اگر با جنم تیزهوش خویش وجود سیاست ملی سران و رهبران و جهت‌گیری آن به نفع کشور را ببینند و با حس ذاتی خود، توافق به نفع ملت و کشور را در میان سران و رهبران، بو بکشند و دریابند، از انجام هیچ فداکاری کوتاهی نخواهند نمود.

ـــــــــ

1: https://telegram.me/ganji_akbar

2:https://mashruteh.org/wiki/index.php?title=%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87%3AMoz_14_79.pdf&page=37

3 ــ از کتاب: «غائله آذربایجان ـ نوشته خانبابا بیاتی ـ ص 180»

4: https://mashruteh.org/wiki/images/c/cf/Moz_14_173a.pdf

5: https://mashruteh.org/wiki/images/c/cf/Moz_14_173a.pdf 6: بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۲۵ – مشروطه (mashruteh.org)

, , , , ,
اشتراک گذاری