در پی انتشار نوشتۀ «حکایت ما با احزاب تجزیهطلب»
فرخنده مدرس
بنام یک ایرانی فارسِ زاده ی اصفهان، اگر نکبت جنگ ایران-عراق مرا (که یک سرباز بدشانس ۲۰ ساله بودم) به کردستان نکشانده بود، شاید من هم مانند میلیونها ایرانی هرگز نه گذارم به کردستان می افتاد و نه گریختنم از بلوچستان مرا بدان دیار می برد. لاجرم من هم امروز نمی دانستم حال و روز این مردمان چگونه است.
و در نتیجه، مستقیم از تهران، اروپا، یا امریکا هر چه دل تنگم می خواست می گفتم و درباره ی تمامیت ارضی هم اظهار نظر می کردم. ولی بدشانسی های جوانی و درگیری در جنگ در کردستان و گریختن از راه بلوچستان، این بخت را برای من آورده تا انسانی تر با این موضوع برخورد کنم.
از اینرو، خواهش می کنم به پرسشهای زیر پاسخ بدهید:
ا- از دید شما، ستم شیعیان فارس به مردم بلوچ و کُرد به “جرم” سُنّی بودن همان اندازه جدایی طلبانه و تجزیه طلبانه نیست است که خواست تجزیه-طلبان این دو استان ایرانزمین؟!
۲- آیا در سال ۱۳۵۸ لمپنهای اصفهان بخاطر تمامیت ارضی ایران، برای کشتن مردم کردستان به آنجا هجوم بردند؟
۳- آیا حسینعلی منتظری، فرزند یک رعیت نجف آبادی، حق داشت در نماز جمعه کُردها را یک “مشت سُنّی” خطاب کند؟ آیا شما از رواج توهین “سگ-سُنی” در میان همزبانان شیعه ی خود آگاه هستید؟
۴- آیا ایرانی بودن (یا عراقی، ترکیه ای، یا سوری بودن) برای مردم کُردستان، دستاوردی داشته که آنان اکنون بخواهند به دولتهای فَشَل و بی آبروی این کشورها وفادار بمانند؟
۵- کاسب مشهدی و قمی و اصفهانی و شیرازی، بر پایه ی کدام اخلاق میهن پرستانه از کُرد و بلوچ می خواهند بمانند و خواری بکشند تا آنها کاسبی شان بهم نخورد؟
در پایان، باید بگویم که من بهیچوجه طرفدار تجزیه و استقلال کردستان نیستم؛ ولی نه به دلایل شووینیستی، بلکه به این دو دلیل:
الف) استقلال کردستان اتفاق نمی افتد، مگر اینکه ترکیه هم مانند ایران خوار و ذلیل بشود، که نمی شود! ذلیل کردن کشوری به اندازه ای که ایران در این ۴۴ سال ذلیل شده، ممکن نیست!
ب) اگر کردستان جدا هم بشود، همسایگان کُردستان و برخوردهای درونی آشی برای مردم آنجا بپزند همانند یوگسلاوی سالهای ۱۹۹۰!
خانم مدرس، اگر ایران تجزیه بشود، دلیلش نه کرد است و نه عرب و نه بلوچ، دلیلش همان جمهوری اسلامی (جماس) است که شما حالا می خواهید “ملاحظه” در پیکار با او روا بدارید!
شاید باید به شما یادآوری بشود که اشغالگران شیعی لبنانی-تبار، بنای تجزیه ایران را ۴۴ سال پیش نهادند و ایران را به سوی ایرانستان شدن راندند! شوربختانه، برخی از نابخردان ما تا امروز هم این را نفهمیده اند و هنوز دارند می گویند انشالله گربه است!
در پایان یک پرسش دیگر:
۵- فکر نمی کنید اگر ایران نزار امروز بپا نخیزد، بهر روی، دو گزینه بیشتر پیش روی ندارد:
– ازهم پاشیدگی جغرافیایی (تجزیه)
– سرزمین سوخته ای که ملایان وعده اش را داده اند؟
شما نگران چه هستید؟
دوست ارجمند آقای دُرّی گرامی (امیدوارم در نگارش نامتان خطا نکرده باشم.)
از نظر لطف و زحمت شما در خواندن نوشتهام سپاسگزارم و سپاسگزارترم از طرح پرسشهایی که، هر روزه، نه تنها دلمشولی هم من و هم شما است، بلکه بیتردید دلمشغولی بسیار ایرانیان دیگری هم هست،که مسئله ایستادگی و پیکار در برابر رژیم اسلامی را جدی میگیرند. من نیز در درون خود با همۀ این پرسشها درگیرم. اما همچنین میدانم که هیچ مبارزهای نیست که تنها با یک پرسش، تنها با یک مشکل یا تنها با یک مسئله مواجه باشد، هر چند که آن پرسش و مسئله کانونی و اصلی به نظر آید، به طوریکه همۀ ذهن را زیر تسخیر خود قرار دهد. من هم مانند شما ریشۀ دردها و مشکلاتی، که مردم ایران در این چهلواندی ساله دست در گریبان آن هستند، را برآمده از انقلاب 57 و نتیجۀ نامیمون آن رژیم اسلامی میدانم. از این فراتر برآنم که؛ رژیم اسلامی با سیاستهای ضد ایرانی خود، آنچنان آسیبهایی به ارکان تداوم و استواری کشور و فرهنگ ما وارد کرده، که ما را، البته به عنوان کسانی که به جد نمیخواهیم ایران، از درون مبارزه علیه نظام اسلامی بیش از آنکه آسیب دیده، با تنگنا و خسران بیشتری بیرون بیاید، با پرسشهای مهم دیگری مواجهه کرده است.
به نظر من اولین پرسش مهمی که در برابر ضرورت ایستادگی و پیکار علیه رژیم اسلامی خود را به ما تحمیل میکند، این است که؛ ما برای چه امری، برای چه غایتی علیه رژیم مبارزه میکنیم؟ فرض من بر این است که شما به این پرسش پاسخ میدهید؛ برای ایران، برای رهایی کشور برای آزادی و سعادت ملت! و تردید ندارم در هنگام چنین پاسخی در ذهنتان این آرزوها را برای وجب به وجب خاک ایران و برای تک تک ایرانیان، صرف نظر از وابستگی قومی، جنسیتی، دینی، فرهنگی، آیینی، زبانی یا اعتقادیشان، دارید. یعنی در حقیقت غایت شما سعادت همۀ مردمانیست که در چهارچوب مرزهای کنونی ایران بسر میبرند و برای شما نیز در حق بهرهمندی از سعادت و آزادی و همۀ چیزهای خوب دیگر هیچ تمایزی باهم ندارند. و از نظر شما نیز، به صورت عادلانه و پسندیدهای، از حق انسانیِ برابریِ حقوقی برخوردارند. البته لازم به یادآوریست که من از ذهنیت فرد شما به عنوان یک ایرانی آگاه سخن میگویم و نه آن «تودهای» که میتوان او را همچون مومی به هر شکلی ساخت و بدترین سوءاستفادهها را از او کرد، تلقین تعصب، به هر صورتش، از آن موارد است.
حال اگر شما و من در پاسخ به این اولین پرسش همنظر هستیم، در برابر پرسش دومی قرار میگیریم اینکه؛ چگونه و به چه طرقی پیکار کنیم که ایران و مردمان ساکن آن که ما خود را، به عنوان ایرانی حاضر در میدان پیکار فکری، فرهنگی و سیاسی، بدان و به آیندۀ سعادتمندش متعهد میدانیم، بیش از این آسیب نبیند.
اما پیش از تلاش برای یافتن پاسخ به پرسش دوم، باید در موردخودمان دو نفر به یک جمعبندی اولیه برسیم، اینکه پیکار ما در اصل و در بنیادش، فراتر از پیکار با یک نظام سیاسیست که به ناحق، به دلیل هر غفلت و کوتاهی، بر تخت سیاست ایران نشسته و به ایران آسیب میزند، فراتر میرود. ما میخواهیم، حداقل آرزو داریم، ایران حتیالامکان سالم بماند، حداقل تنکتر و کوچکتر و… نشود و با وضعیت بدتری روی دست نسلهای بعدی که قرار است ایران را بعد از رژیم اسلامی اداره، نگهداری و تیمار کنند، باقی نماند. این نکته را به تکرار ذکر میکنم، تا بر اهمیت پرسش دوم تکیه کرده باشم. از دل این پرسش دوم، نخستین پرسشی که به نظرم میرسد، این است که چه خطراتی ـ علاوه بر تداوم رژیم اسلامی ـ ایران را ـ در شرایط بحرانی امروز و آینده ـ تهدید میکند؟
در اینجا من راه دوری نمیروم و با اجازه کلام خود را مستقیماً به دو نکتۀ الف و ب شما وصل میکنم. نخست به مورد الف: «اتفاق نیافتادن استقلال کردستان مگر…» با این «مگرِ» شما یعنی وجود عوامل خارجی، که البته فقط به ترکیه محدود نمیشود، به عنوان یک امر واقعی کاملاً موافقم. و همچنین ترکیب این عامل با وجود احزاب سیاسی ـ ایدئولوژیکی که آرمانشان جدایی بخشهایی از ایران است را هم میبینم. این را ـ وجود احزاب تجزیهطلب را ـ من از تخیلات خودم نمیگویم. هر چند در اسناد سازمانها و اخزاب جداییطلب که فقط محدود به کردستان نیست، هدف استقلال به صراحت آمده، فعل و انفعالاتشان، در مسیر این هدف ـ نیز کاملا مستند موجود است. به رغم اینها، من در نوشتهام تنها به اقرارهای یکی از رهبران تجزیهطلب اشاره کردهام که در صراحت آن نمیتوان تردید نمود. بنابراین عقل ایراندوستی و جدیت در پیکاری پیروزمند، علیه رژیم، حکم میکند که به خطرهایی که ایران را تهدید میکنند بیاندیشیم و آنها را آگاهانه در معادلات سازماندهی پیکار خودمان به حساب آوریم. از جمله آنکه احزاب و سازمانهای تجزیهطلب را متحد خود نپنداریم. به انزوای آنان از صف هموطنانمان در مناطقی که آنها ادعا و برنامۀ تجزیۀ آنها را دارند، بیاعتنا نباشیم آنها نمایندۀ این هممیهنان ما نیستند و همانطور که خود دیدهاید، سعادت واقعی آنان را نمیخواهند. به باور من انزوای آنان از صف پیکار ملی ایرانیان، یک تعهد ملیست، که ملی بودن این پیکار خود را در همان مشخصههایی که برشمردم بازمیتاباند. انزاوای آنان، صف پیکار ما را تضعیف نمیکند، بلکه دست ما را در پیکار علیه رژیم اسلامی بازتر و قویتر و بیمحاباتر میکند.
و اما خود را متصل میکنم به نکتۀ ب: «اگر اتفاق بیافتد رفتارها با هموطنان ما در آیندۀ مبادای بعد از جدایی چه خواهد بود….» من از صمیم دل آرزو میکنم و امیدوارم همه هموطنانمان در نواحی مرزهای میهنمان در هر چهارگوشۀ ایران، بدون هرگونه استثنایی، حتا در بدترین شرایط ناشی از رذالتهای رژیم اسلامی و تودۀ متعصبی که برمیانگیزد، مانند شما روشنرایانه بیاندیشند و به خود و به عنوان یک ایرانی نگاه بکنند، و در پیکار مشترک علیه رژیم اسلامی همصف سایر ایرانیان قرارگیرند، که به باور من قرار دارند. من مطمئم ما با هم، با استواری و ایستادگی بر توضیحات روشنرایانه و بلندنگری در بارۀ آیندۀ ایران، قادر خواهیم بود، بینیاز به امتیازدهی به ایدئولوژیهای ایرانگریز، از پیکار ملی علیه جمهوری اسلامی به انضمام حفظ ایران از آسیب و خطر، پیروز و سربلند بیرون آییم.
در دلمشغولی نسبت به ایران و ایرانیان و در پیکار علیه رژیم اسلامی پایدار و استوار و مانا باشید. با مهر مدرس
یکم مهر 1402
23 سپتامبر 2023