دولت آزادی و آزادی اعتقادات

حجت کلاشی

درآمیختن مبارزه با جمهوری اسلامی با مبارزه علیه اسلام به عنوان دین موضوع مهمی‌ست که نیازمند بحث‌های‌ مفصلی‌ست و پاسخ‌های کوتاه یا عجولانه برنمی‌دارد. چرا؟ برای این‌که وقتی ما می‌گوییم؛ مسئلۀ مخالفت با جمهوری اسلامی و انقلاب 57 را با مسئلۀ مخالفت با دین نباید به هم آمیخت، عده‌ای فکر می‌کنند؛ با کسانی که مقید به دین و شریعت هستند، مواجه‌اند. بعد شروع می‌کنند، چیزهایی را گفتن که نادرست است.

من در 18 سالگی کتاب‌های کسروی را می‌خواندم، یا صادق هدایت را در 19 سالگی خوانده‌ام. وقتی این آثار را خوانده باشیم، پس متوجه هستیم که چه می‌گوییم. یعنی آن‌چه را که آنها می‌خواستند علیه دین مطرح بکنند، ما هم دیده‌ایم، هم خوانده‌ایم و هم می‌دانیم. بنابراین این موضوع امروز برای ما یک امر جدی‌ست. زیرا مسئلۀ ما امروز تأسیس یک نوعی از نظام حکمرانی‌ یا حکومتی‌ست که در آن آزادی وجود داشته باشد. به چه معنا آزادی وجود داشته باشد؟ به چه معنایی نظام فرمانروایی مدرن باشد؟ به این معنا که اولاً؛ این نظامی را که می‌خواهیم تأسیس کنیم، که از دیگاه من بازگشت به مشروطه، بازگشت به نظام پادشاهی مشروطه است، که می‌خواهیم آن را دوباره احیا کنیم، مبتنی بر عقل است. ابتنای بر عقل یعنی چه؟ یعنی فرمانروایی، یعنی وضع قانون. وضع چه نوع قانونی؟ قانونی برای زندگی عمومی. ما برای این‌که بتوانیم زندگی عمومی و عرصۀ عمومی خودمان را اداره بکنیم، نیاز به قانون داریم، که در واقع همان نظام فرمانروایی‌ست. اصلاً موضوع سیاست همان وضع قانون است. قدیمی‌ها می‌گفتند؛ موضوع قانونگذاری. حالا بحث ما این است که چه چیزی، چه معیاری و چه ضابطه‌ای باید در وضع قانون حاکم باشد؟  عقل! یعنی مصلحت عمومی، یعنی آن مصلحت عمومی را باید عقل تعیین بکند.

پس ما باید نظامی را تأسیس بکنیم که ارزش‌ محوری آن، ضابطه و معیارش عقل باشد. این عقل باید باشدکه بتواند آن‌چه را که مصلحت عمومی‌ست تعیین بکند و به قانون و فرمان عمومی تبدیلش بکند. خُب حالا این نظام باید مدافع آزادی‌ها هم باشد. به چه معنا؟ به این معنا که یک: باید از حیطۀ عقل دفاع بکند و اجازه ندهد حکمرانی تابعی از برداشت‌های شریعت باشد. یعنی حکومت ابزار شریعت، برای تحقق گزاره‌های شرعی نیست. یا امر ادارۀ عمومی و کشور موضوعی ذیل شریعت نیست، که حالا ما برویم اندازه و معیار ادارۀ کشور را از زیر زبان شریعت بیرون بیاوریم. پس این موضوع دوم است؛ یعنی باید از وضع قوانین بر پایۀ عقل دفاع بکنیم.

حالا این نوع حکمرانی مبتنی بر عقل، حکمرانی برای آزادی‌ها هم هست. یعنی چه؟ یعنی باید از حق اندیشیدن و حق بیان هم دفاع بکنیم. حال ممکن است، در آن نظام و در آن جامعه، عده‌ای معتقد باشند که از نظر دینی، گزاره‌های صادقی وجود دارند. انسان یک بعد ماوراء طبیعی دارد به نام روح. این روح متصل به عالم دیگری‌ست و یک امر قدسی هم وجود دارد که می‌تواند پیام بفرستند به این دنیا. گزاره‌هایی را می‌فرستد به این دنیا که معنایی هم دارند. خُب اگر چنین افراد معتقدی می‌خواهند بروند و از آنها دفاع بکند، ایرادی ندارد. می‌توانند از چنین امری دفاع بکنند. ما به عنوان حکومت وظیفه داریم از آزادی این فکر و آزادی بیانش دفاع بکنیم. در کنار این عده‌ای معتقد هستند که مذهب گزاره‌هایی بی‌معناست. یا معتقد هستند که فلان مذهب، مذهبی جعلی‌ست. یا فلان دین ادعاهایش دروغ است. یا حتا عده‌ای معتقد باشند که خدایی وجود ندارد. حکومت وظیفه‌اش دفاع از آزادی او هم هست.

یک امری را که ایرانی‌ها اغلب در آن اشتباه می‌کنند، البته منظور فعالان سیاسی‌ هستند، با مردم کاری ندارم. آن اشتباه این است که فکر می‌کنند؛ حکومت قلمرو روشنفکری‌ست. حکومت قلمرو روشنفکری نیست. حکومت قلمرو حکومت کردن است. حکومت قلمرو فرمان‌راندن است. حکومت قلمرو دفاع از اصول و ارزش‌هاست. ما نباید فکر بکنیم که حکومت شعبه‌ای از حوزۀ روشنفکری‌ست. در حوزۀ روشنفکری، جامعۀ مدنی ممکن است ما برویم فردا کتاب بنویسیم، علیه دین کتاب بنویسیم یا در دفاع از دین کتاب بنویسیم. هیچ‌یک از این‌ها موضوع حکومت نیستند. ولی ما وقتی در قامت دولتمرد وارد عرصۀ حکومت می‌شویم، به عنوان فردی در درون حوزۀ دولت باید از آن ارزش‌ها دفاع بکنیم، از ارزش‌هایی که آن نظام حکمرانی دارد. و آن عرصۀ آزادی و عقل است.

خُب ما چرا باید بیاییم مبارزۀ سیاسی خود را که برای رسیدن به چنین نظام آزادیی‌ست، تبدیل کنیم به جنگ با مذهب مردم؟ نه! اتفاقاً باید با صدای بلند بگوییم ما در عرصۀ حکومت کاری به دین مردم نداریم. افراد مذهبی آزادند، در حوزۀ خصوصی خود، به دین خود باور داشته باشند و آن را تبلیغ بکنند. افرادی هم که معتقدند؛ دین گزاره‌هایش منطقی نیست، ادعاهایش کذب است، آنها هم حق دارند، نظرات خود را آزادانه بیان بکنند. وظیفۀ ما آن است که جامعه را پویا بکنیم. اعضای جامعه می‌توانند با هم گفتگو کنند. هرکس ادعایی دارد، می‌تواند از ادعای خود دفاع بکند. حوزۀ سیاست حوزۀ روشنفکری نیست. دولتمرد باید از امنیت کشور دفاع بکند، شرایط اقتصادی را درست بکند و وضع مردم را بهبود ببخشد. باید از آزادی دفاع بکند. اما بحث در مورد دین موضوع و مربوط به جامعۀ مدنی‌ست. روشنفکران می‌توانند در حوزۀ جامعۀ مدنی در باره‌اش کتاب بنویسند و از نظرات خودشان دفاع بکنند.

اساساً ابزارسازی سیاسی از دین غلط است. در هر دو صورتش غلط است. هم در حوزۀ نظری غلط است مثلاً روشنفکری دینی غلط است. و هم یک اشتباه تاکتیکی‌ست. بخاطر این‌که ما اگر به نظام پادشاهی بازگردیم، در آن دوره مردم زیسته‌اند. از همۀ آنهایی که در آن دوره زندگی کرده‌اند، بپرسیم، از همۀ آن کسانی که افرادی معتقد هم هستند، بپرسیم که آیا دین در دورۀ پادشاهی محترم بود یا الان؟ همه مسلماً خواهند گفت در آن دوره! بنابراین چنین تداخلی هم ایراد معرفتی دارد و هم ایراد تاکتیکی. جمهوری اسلامی خیلی مایل است که اپوزیسیون را در برابر دین مردم قرار بدهد. البته ما اجازه نخواهیم داد مشتی آخوند مردم را فریب بدهند و حوزۀ عمومی را فاسد کنند، اقتصاد کشور را به روزی بیاندازند که بخشی از جامعه متأسفانه مجبور به تن‌فروشی بدهند یا به راه دزدی بیافتند. مطابق نظر ما دین مردم سرجای خود خواهد ماند و کسی با دین مردم کاری نخواهد داشت.

, ,
اشتراک گذاری