حسین تاجیک
تاریخنگاری ایران از مشکلات جدی رنج میبرد. این تاریخنگاری در دوره باستان بیشتر بیتوجه به منابع داخلی و مبتنی بر نگاه منابع خارجی و یونانی، آن هم به واسطه ترجمههای دست چندم انجام شده است. در دورهی معاصر نیز تاریخنگاری ما عموما متأثر از ایدئولوژیها و رقابتهای سیاسی بوده است. ایدئولوژیزدگی و استفاده از حربهی جعل و وارونهسازی تاریخ برای از پای درآوردن رقبای سیاسی را میتوان در تلاشهایی که برای بدنامسازی بسیاری از خادمان ایران مانند رضاشاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر انجام گرفت، به روشنی مشاهده کرد.
این امر مخدوشسازی تاریخ به حدی موفقیتآمیز پیش میرفت که قهرمانان بزرگ و ایرانپرستی چون رضاشاه بزرگ و آریامهر برای سالها به چهرههایی ضدمشروطه و خائن در اذهان عمومی تبدیل شدند. همین تاریخسازی (نه تاریخنگاری) بود که از رضاشاهی که توانسته بود دانشگاه مدرن را در ایران پایهریزی کند و در ساخت و احیای بسیاری از نهادهای مشروطه از جمله عدالتخانه و دادگستری نوین به عنوان یکی از اهداف اصلی انقلاب مشروطه کوشیده بود، چهرهای بیسواد، ضد مشروطه و مزدور بسازد. در دوره شاهنشاه آریامهر نیز ما همچنان شاهد فقدان تاریخنگاری مستقل هستیم به طوری که پس از روزهای پرالتهاب شهریور ۲۰ تا همین سالهای اخیر، تروریستهایی که سابقه ترور و آدمربایی از خاندان سلطنتی و کارگزاران و ارتشیان نظام پادشاهی مشروطه را در کارنامه داشتند به قهرمانان ماورایی بدل شده بودند.
این تاریخنگاری ایدئولوژیزده و ضدایرانی در خدمت بیگانه نه تنها به تحریف و وارونهسازی چهرههای شاخص معاصر پرداخته است، بلکه روایت مغشوش و سراسر خطایی را از حوادث مهم تاریخ ایران مانند انقلاب مشروطه، برآمدن رضاشاه بزرگ، انقلاب سفید و فتنه ۵۷ به جامعه ایران ارائه داده است. یکی از حوادثی که به یاری همین تاریخسازیها به بحرانی در تاریخ سیاسی معاصر ایران بدل شد، واقعه ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ است. این حادثه را اگر محل بسته شدن نطفهی فتنه ۵۷ و نقطه عطف همراهی بخش مهمی از جریان موسوم به روشنفکری و دانشکاهی آن روزگار برای براندازی نظام پادشاهی مشروطه در ایران به حساب بیاوریم، حرف گزافی نزدهایم.
امروز پس از فرونشستن هیاهو و گرد و غبار تاریخسازیهای تودهایها، جبهه ملی و هواداران اسلامگرای مصدق که از ۲۸ امرداد به عنوان کودتا یاد میکنند، بر همگان روشن شده است که ۲۸ امرداد در واقع ضدکودتایی بر علیه براندازان حکومت قانون بود. اینکه این تاریخسازی توانسته بود پروسهی قانونی عزل فردی که با معرفی پادشاه مشروطه و تایید مجلس شورای ملی به مقام نخست وزیری دولت رسیده را کودتا معرفی کند، از شعبدههای تاریخ سیاسی معاصر ماست. شگفت اینکه اطلاق کلیدواژه کودتا به عزل قانونی فردی که با سواستفاده از مقام خود، مجلس به عنوان رکن اصلی مشروعیت دولت را منحل کرده و آن را تبدیل به مامن و پناهگاه همه نیروهای گریز از مرکز و برانداز نظام پادشاهی مشروطه کرده بود و همزمان در تلاش برای در اختیار گرفتن نیروی نظامی کشور نیز بود، چگونه امکانپذیر است؟
از آغاز دوره نخست وزیری محمد مصدق تا پایان آن، کشور شاهد بحرانهای هر روزه از طرف طیف هوادار آقای نخست وزیر بود. یکی از مهمترین علل پیداش دو سال پر التهاب برای ایران در دوره نخست وزیری مصدق این است که خواسته یا ناخواسته، دولت او به جای حل بحرانهای کشور در حوزههای داخلی و خارجی، تبدیل به محلی برای اجرای نمایشهای بزرگ پوپولیستی با رنگ و لعاب ملی و پرضرر در عرصه بینالملل و ستادی برای براندازی نظام پادشاهی مشروطه شده بود. حضور چهرههایی مانند حسین فاطمی به عنوان یکی از کارگزاران موثر آن کابینه و تحرکات رسانهای روزنامهی متبوعش «باختر امروز»، بخشی از نمایشنامهی اصلی برای کودتا بر علیه نظام پادشاهی مشروطه را به چشم مخاطب غیر ایدئولوژیزده و تاثیر نپذیرفته از تاریخسازان تودهای هویدا میکند. نمایشنامهای که با هدایت پنهان شوروی در جریان بود و نمونههای مشابه و موفق شده آن را در همان دوران در کشورهای دیگر به چشم میبینیم. در همسایگی ایران، عراق و افغانستان به گونهای مشابه ابتدا توسط کودتایی از طرف کارگزاران نظام ـ عبدالکریم قاسم در عراق و محمدداوود خان در افغانستان ـ از نظام پادشاهی به جمهوری تبدیل شدند و پس از اندکی با کودتای دیگری توسط کمونیستها به جمهوری خلق تبدیل شدند.
۲۸ امرداد به واقع یک ضدکودتا و پایان پروژهی براندازی نظام پادشاهی مشروطه از سوی افرادی در لباس کارگزاران دولت بود. در ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ شاه فقید و ارتش و نیروهای سیاسی آگاه توانستند به شکل کاملا قانونی و حقوقی مقابل یک کودتا بر علیه حکومت قانون بایستند و کشور را از یک فتنه بزرگ نجات دهند.
در همهی نظامهای سیاسی به ویژه در نظامهای پادشاهی مشروطه در سراسر جهان بارها تعویض حکومتها و نخستوزیران و کابینه را شاهد بودهایم و هستیم. در نظام پادشاهی مشروطه ایران نیز این چرخش نخبگان در دولت بارها و بارها رخ داده بود، اما تنها یکبار این چرخش و تعویض نیروهای سیاسی تبدیل به یک بحران مانند وقایع منتهی به ۲۸ امرداد میشود. شکست ابرپروژهی براندازی نظام پادشاهی مشروطه در ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ به محلی برای شکلگیری فتنههای دیگری از سوی هواداران این پروژه تبدیل شد. فتنه خمینی پس از انقلاب سفید و دیگر فتنههای گروههای چپ اگرچه با هوشیاری نظام مشروطه مهار شده بودند، اما در نهایت فتنه بزرگ انقلاب ۵۷ با همراهی همان عوامل حاضر در امرداد ۳۲ به پیروزی رسید. به یاری تاریخسازی روشنفکران اردوگاه ۵۷ و کمک رسانهها و اندیشکدههای خارجی و تبلیغات گسترده، ۲۸ امرداد به زخمی بزرگ تبدیل شده بود. پذیرش این وارونهسازی و جعل یک رخداد به عنوان یک فکت تاریخی را میتوان در همراهی بیشینهی جامعه روشنفکری ایران با انقلاب ارتجاعی ۵۷ مشاهده کرد. این همراهی بیش از آن که بر اساس عقلانیت و آگاهی بر این مصیبت در حال وقوع باشد، مبتنی بر عقدههایی بود که تاریخسازی شکستخوردگان ۲۸ امرداد توانسته بودند بر بخشهایی از جامعه وارد کنند و حاصل آن چیزی جز فاجعه ۵۷ نبود.
روایت تاریخی درست که از سوی مشروطهخواهان در مورد دوران نخستوزیری مصدق مانند دیگر نخست وزیران مشروطه بیان میشود، مبتنی بر کارنامه بوده و هست. در این روایت، مشروطهخواهان در همه این سالها سعی کردهاند او را نه به عنوان کاتالیزگر براندازی حکومت قانون بلکه در قامت نخستوزیر مشروطه با همه نقاط ضعف و قوتی که میتواند هر چهره سیاسی داشته باشد ببینند. اما در روایتی که از سوی همهی سازمانها و هواداران ارتجاع سرخ و سیاه که محصول کنششان انقلاب ۵۷ بود بیان میشود، بر نمادسازی از او به عنوان یک چهره جمهوریخواه و ضد نظام مشروطه اصرار میشود. این اصرار و کنش مبتنی بر دادههای دروغین و ایدئولوژیزده تاریخی توانسته بود زخمهای مصنوعی ایجاد شده در ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ را تا همین چند سال پیش زنده نگه دارد. اما جامعه ایران در یک دهه گذشته پس از بازخوانی تاریخ معاصر، به ویژهی تأمل دوباره بر چهرهها و رخدادهای تاریخ معاصر، کارکرد این روایت آسیبزننده را از میان برده است. این بازخوانی و بازشناسی دقیق مبتنی بر حقایق تاریخی و نه مبتنی بر کتابهای ایدئولوژیزده، روز به روز به شناخت بهتر و بیشتری از خادمان تاریخ معاصر و نقش آنها در حوادث تاریخی مهم کشور منجر شده است. همین آگاهی و شناخت باعث شده است که از تجمع پاسارگارد ۹۵ و خیزش ملی ۹۶ تا همین رستاخیز ملی سال گذشته در همه ظهور و بروزهای خیابانی و مجازی کلیدواژههای بازگشت به نظام پیشین و حکومت قانون و ستایش از چهرههای ملی در همه شعارهای جامعه به روشنی آشکار باشد. در سالهای گذشته جنبش پر شور و خروش اجتماعی ایران با نگاه به گذشتهی پرافتخار نظام مشروطه در دوره پهلوی، جنبش بازگشت و بازیابی و تکمیل همان مسیر سودمند گذشته در افق روشن آینده را با جان و مالشان در ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، پیگیری میکنند.
شاید بتوان به شماری از هواداران میهنپرست محمد مصدق که تحت تأثیر تاریخسازیها، ارزیابی خوشبینانه و مثبتی از کارنامهی تاریخی او دارند، پیشنهاد کرد که پای او را از روایت تسهیلکنندهی برانداز نظام مشروطه به عنوان یک چهره جمهوریخواه بیرون کشیده و او را به عنوان یکی از نخستوزیران نظام مشروطه با همهی ضعف و قوتهایش معرفی کنند. صحنه سیاسی ایران امروز مبتنی بر آرمانهای انقلاب مترقی مشروطه و حرکت در مسیر درخشان نظام مشروطه در دورهی پهلوی آرایش یافته است و اصرار بر پروژهی حفظ و بازسازی از چهرههای شکستخوردهای مانند محمد مصدق، دستاوردی جز شکست سیاسی برای آنها نخواهد داشت.