اصول مبارزاتی «سازمان مشروطه ایران»

مبنای مبارزاتی و فعالیت سیاسی «سازمان مشروطه ایران» بازگشت به مشروطه است. این سازمان معتقد است که؛ انقلاب 57، انقلابی علیه دولت و ملت ایران و مبتنی بر نظرات و ایدئولوژی‌هایی بود که نظام پادشاهی مشروطه را هدف قرار داده بود، به این دلیل بود که مسئلۀ اصلی‌اش دولت ـ ملت ایران بود. و نهاد پادشاهی حافظ دولت ـ ملت ایران به حساب می‌آمد. به همین خاطر همۀ انقلابیون در همان سال 57 و قبل از آن دعوایشان با 2500 سال پادشاهی بود و آن را در قالب «ستم‌شاهی» نیز صورتبندی کرده بودند. آنها معتقد بودند که با براندازی آخرین پادشاه ایران، به زعم خود، می‌توانند نقطۀ پایانی بر آن نهادی بگذارند که همیشه حافظ ایران بوده است. و از این طریق ایران را یا در درون امت اسلامی ادغام کنند و یا در درون کارگران جهان، یعنی در درون کمونیسم جهانی. اما هر دو این جریان‌ها شکست خورده‌اند.

در حال حاضر ما برآنیم که زمان، زمان ماجراجویی نیست. و قرار نیست که فرصت به گروه‌های ناشناختۀ دیگری داده شود، تا به صحنه بیایند. ما نمی‌توانیم مردم را به این دعوت بکنیم که رؤیای دیگری را دنبال کنند و بعد ببینند که آیا شکست می‌خورد، یا دزدیده می‌شود و این‌که چه کسانی این‌بار آن را می‌دزدند. بحث ما این است که تنها راه رهایی از بن‌بست و بحران، و خروج ما از وضعیتی که جمهوری اسلامی و انقلاب 57 ساخته، باید برگردیم به قبل از 57.

این وضعیتی که ساخته شده، عمق این فاجعه تنها به گردن جمهوری اسلامی نیست. همان‌طور که به گردن رئیسی نیست. به گردن روحانی هم به تنهایی نیست. گردن احمدی‌نژاد تنها نیست. تنها به گردن خامنه‌ای هم نیست. بلکه اول گردن انقلاب 57 و همۀ شعبات آن است و بعد هر یک از این کارگزاران هم سهم کمتر و بیشتر خودشان را، در داخل این سیستم معیوب، دارند. حال برای این‌که از این وضعیت بحرانی خارج شده و به سمت این برویم که پاسخی به دردها و نیازها، بدهیم، دردها و نیازهایی که بسیار مهم هستند، برای خروج از این وضعیت ما باید به قبل از 57 و به نظام قانونی کشور، یعنی پادشاهی مشروطه بازگشته و در آنجا بایستیم و از آنجا مسائل سیاسی خودمان را دنبال بکنیم. به این دلیل معتقد هستیم که شکل درست و صحیحی که در ایران می‌تواند مستقر بشود که هم مشروعیت حقوقی داشته باشد و هم مشروعیت نظری و فلسفی داشته باشد و هم مشروعیت تاریخی. آن نظام پادشاهی مشروطه است. در درون این نظام، در درون این قالب است که ما می‌توانیم ارزش‌هایی مانند دمکراسی و آزادی را دنبال کرده و نظام حقوقی عادلانه‌ای را داشته باشیم. در درون آن است که می‌تواند رقابت‌های سیاسی شکل گرفته و دنبال بشود.

راه عملی را که ما در مسیر رسیدن به هدف فوق در حال حاضر دنبال می‌کنیم، ساختن یک سازمان مبارزه، یعنی همین سازمان مشروطه ایران است. اگر ما بخواهیم از عهدۀ پیروزی بر انقلاب 57 برآییم، نیازمند یک تجربه هستیم. به این معنا که جامعه‌ای در درون خطایی که در 57 اتفاق افتاده زندگی بکند، یعنی زندگی در درون پیامدهای آن خطا. و بعد متوجه بشود که در درون خطا زندگی می‌کند. اما برای این‌که بداند کجا به خطا رفته به یک دستگاه نظری نیاز دارد. یعنی جامعه همین‌طوری نمی‌تواند متوجه بشود که کجا دچار اشتباه شده است و حالا چه باید بکند. به این دلیل ما نیازمند یک بنیاد و یک چهارچوب نظری هستیم، تا در آن چهارچوب نظری بتوانیم به مردم نشان بدهیم که کجای راه را به لحاظ تاریخی اشتباه آمده‌ایم و الان چه باید بکنیم که تا از این مسیر بدی که واردش شده‌ایم و هر روز یک مشکل و یک مصیبت برای ملت ایران به ارمغان می‌آورد، خارج شویم. یعنی هواداران راه را در برابر ملت قرار می‌دهند.

اما ما باید بتوانیم راه خودمان را تبلیغ بکنیم و به لحاظ منطقی نشان بدهیم که چرا راهی که ما در حال رفتنش هستیم، راه بهتری‌ست و به‌زعم خودمان این راه به سعادت ملی منجر خواهد شد. از این جهت ما در آغاز نیاز به یک دستگاه نظری منسجم داشته‌ایم. دستگاه نظری که هم بشود از آن دفاع کرد و هم بتوان آن را با واقعیت تطبیق داد و هم دارای فاکت‌ها و فاکتورهایی باشد که با ارجاع به آنها بتوانیم درستی نظرات خودمان را ثابت بکنیم.

به این جهت ما آمدیم و بحث بازگشت به مشروطه و دفاع از نظام مشروطه را مطرح کردیم، تا به لحاظ نظری، صورتبندی بکنیم در برابر جمهوری اسلامی به مثابۀ یک حکومت ضدملی مبتنی بر انقلاب 57. در برابر این نظام هر نظامی قرار نمی‌گیرد، تنها نظامی که در برابر آن ایستاده نظام پادشاهی مشروطه است. این دو صورت هستند که در برابر هم صف‌آرایی کرده‌اند و باید با هم نبرد بکنند. یعنی نبردی را که در حال حاضر ملت ایران در پیش روی خود دارد، نبرد پادشاهی مشروطه است در برابر نظام مشروعۀ انقلاب 57.

بنابراین هر نظامی را باید در ابتدا به لحاظ نظری شکست داد. یعنی نظامی که به لحاظ عملی و به لحاظ کارنامه شکست خورده، درست است که به خودی خود دچار فروپاشی شده، اما این فروپاشی به معنای آن نیست که جایگزین آن هم بجای آن می‌تواند مستقر بشود. جمهوری اسلامی در حال حاضر به معنای واقعی دچار فروپاشی شده و به صورتی نیست که بتوان آن را به عنوان یک حکومت یک‌پارچه در نظر گرفت. چندین جزء متفاوت دارد. به لحاظ فکری به‌طور کامل عقاید خودش را از دست داده و دیگر اعتقادی به مبانی فکری خودش ندارد. می‌بینیم، هر روز در یک گوشه‌ای یک روحانی، یک مداحی یک خرابکاری می‌کند، که نشان می‌دهد که در پستوها واقعاً هیچ اعتقادی به آن چیزهایی که خودشان، به عنوان مروجش، مطرح می‌کنند، اصلاً اعتقادی ندارند. در کنار آن، وقتی در زندگی روزمره حکومتی که به لحاظ کارنامه شکست خورده، برای این‌که بتوانیم آن را برداریم و جایگزین آن را بگذاریم، باید ابتدا به لحاظ فکری ورشکستگی آن را نشان بدهیم. یعنی نشان بدهیم که آن نظام از درون کدام فکر بیرون آمده است. بالاخره این‌طور نیست که یک نظام فکری از آسمان نازل شده باشد. یک نظام در درون یک جریان فکری ساخته می‌شود. اگر چنین است، سازندگان این نظام چه کسانی هستند. همان‌طور که یک ساختمانی در بیرون ساخته می‌شود، دارای یک طرح نظری‌ست. بعد روی این طرح نظری نقشه می‌کشند. بعد مهندس دارد، نیروی اجراکننده دارد، نجار و شیشه‌بر دارد. همۀ اینها باید دور هم جمع بشوند، تا یک ساختمان درست بشود. حالا باید توضیح بدهیم که نیروهای سازندۀ ساختار جمهوری اسلامی، سازندۀ سامان این نظام، که یک سامان نابسامانی‌ست، کیست.

بنابراین بخش مهمی از مبارزۀ سیاسی، همه جا مبارزۀ نظری‌ست. یکی از راه‌ها دامن زدن به بحث‌های نظری جدی‌ست. بحث‌ها باید از حالت پیش پا افتاده و دم دستی ارتقاء پیدا کند. مثلاً وقتی که روح‌الله زم آمد بیرون، چون از درون جمهوری اسلامی بیرون آمده بود و فرهنگ سیاسی‌اش، فرهنگ سیاسی اصلاح‌طلبان بود و دوره‌ای به ساختار امنیتی آنها، یعنی به دم و دستگاه مهدی هاشمی وصل بود، وقتی آمد بیرون، مباحث اجتماعی و مبارزه را تغییر داد. مثلاً می‌گفت که خامنه‌ای مرده و بجایش میرطاهر نشسته است. یعنی تا مدت‌های طولانی می‌خواست مبارزه را با جنگ روانی پیش ببرد. یا مثلاً در همین خیزش اخیر، به یکباره، گروهی پیدا می‌شوند که ظاهراً بسیار رادیکال هستند و فقط روی هیجان اجتماعی سوار می‌شوند. مثلاً می‌گویند؛ مقامات جمهوری اسلامی فرار کردند به ونزوئلا. با دو سه هواپیمای پر فرار کرده‌اند. خُب اینها ادعایشان این است که چنین روش‌هایی کارکرد دارد. مردم امیدوار می‌شوند و به خیابان می‌آیند. اما از آنجا که مبارزه یک شب و دو شب نیست، بلکه طولانی‌ست. و با چنین روش‌هایی مردم احساس می‌کنند که فریب خورده‌اند. یعنی همۀ آن چیزهایی که باید اتفاق می‌افتاد، اتفاق نیافتاده است. بنابراین دچار دلسردی می‌شوند. احساس می‌کنند، مورد سوء‌استفاده قرار گرفته‌اند.

پس مهمترین بخش هر ساختار سیاسی مبارزۀ فکری‌ و ارائۀ دستگاه نظری به جامعه است. هواداران و جامعه از طریق آن و در کنار آن نیروهای جنبش اجتماعی پرورش می‌یابند. از طریق آن کمک می‌کنیم تا جنبش ملی در ایران تقویت بشود. ما همه می‌دانیم که سال‌هاست در ایران یک جنبش ملی وجود دارد. این جنبش متعلق به دیروز و امروز نیست، بسیاری تصور می‌کنند، جامعه الان ملی شده است. نه! این‌طور نیست. در همان سال 87 که ما شاهد تظاهرات خلیج فارس بودیم، ملی بود. اگر آن حرکت به جنبش سبز برنمی‌خورد، صورت اصیل خودش را پیدا می‌کرد. من خودم در جزییات آن حرکت، در شهرهای مختلف بودم، در مشهد، در تهران، در تبریز در شهرهای خوزستان، به چشم خود می‌دیدم. اما زمانی که این حرکت در حال خیز برداشتن بود، به جنبش سبز برخورد. جنبش سبز اجازه نداد تا آن شکل اصیل خودش را داشته باشد. جنبش سبز هم البته یک حرکت امنیتی بود و سعی کرد آن را رهبری بکند. یک جریان اصلاح‌طلبی، به عنوان انقلاب مخملی، آوردند و بخاطر این‌که جنبش ملی هنوز بالغ نبود و به نسبت اصلاح‌طلبان رسانه و صدا نداشت، آن جنبش را توانستند به داخل جنبش سبز ببرند. به‌رغم این وقتی همان زمان مردم شعار دادند؛ «نه غزه نه لبنان/جانم فدای ایران»  یا این‌که «ما شیریم خورشید پشت ماست» آنها شوکه شدند. این صدا از درون جنبش ملی می‌آمد.

**********

برگرفته از مصاحبه با کانال یک /  برنامۀ «آخرین لحظه» کانال 1 /  10 مرداد 140 / 1 آگوست 2023

, , ,
اشتراک گذاری

Post Your Comment Here

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *