سال گذشته و ماهها پس از آغاز خیزش انقلابی ملت ایران، حلقهای از اصلاح طلبان، چهرههای بَزک شدهی مرتبط با مجاهدین خلق، احزاب ضد کُردی و چهرههای منتسب به شخصیتهای مشهور خارجی ضد ایرانی با تکیه بر فشار رسانهای، پروژهی رهبر تراشی برای مصادره و انحراف رستاخیز ملی را کلید زدند. در همان شرایط، بیشینهی جریان مشروطهخواه و ملی، متفق القول بر سر این مسئله که با مسببین و مدافعین انقلاب ۵۷ که شرایط اسفناک چهل و چهار ساله گذشتهی کشور محصول کنش آنهاست -نمیتوان کار موثر و تشکیلاتی انجام داد- هشدار میدادند. اما فشارهای رسانهای و تحرکات گسترده برای تهیج جامعه سرانجام منتهی به شکلگیری نشست «جرجتاون» و انتشار «منشور همبستگی» شد. جریانی که پشت این صحنه آرایی دقیق و موزیانه قرار داشت برای کسب مشروعیت ملی شاهزاده و در عین حال کنترل و کمرنگ کردن نقش او به عنوان چهرهای ملی و قابل اعتماد در جامعه ایران، خیز بلندی برداشته بود. اما این بازی خیلی زود از یک نمایش اتحاد و دوستی برای نجات ایران به رینگ بوکسی برای حذف جریان مشروطهخواه و بیاثر کردن شاهزاده رضا پهلوی تبدیل شد.
پس از انتشار منشور همبستگی که به درستی از طرف جامعه «منشور گسستگی» نام گذاری شد، جریان مشروطهخواه با صدایی رسا وارد میدان شد و منشور را خط به خط با دلایل علمی و حقوقی به زیر کشید. این ورود پُرصلابت و شگفت انگیز و کم نظیر جریان مشروطه خواه، برای نقد همه جانبهی منشور و شورایی که قصد داشت با سواستفاده از حضور شاهزاده رضا پهلوی در این جمع نامتوازن، صدای هواداران جریان بزرگ مشروطهخواه را خفه کند، همه معادلات جبههی ۵۷ را بهم ریخت. در این نبرد جانانه، جبهه هواداران پادشاهی مشروطه با نقد ساختاری و گستردهی منشور ، ثابت کردند اتهام سخیف ارباب_رعیتی که سالهاست به ارادت و احترامی که بین مشروطهخواهان و شاهزاده رضا پهلوی به عنوان ولیعهد قانونی ایران وجود دارد زده میشود از اساس دروغ است و نه شاهزاده به عنوان یکی از دموکراتیکترین چهرههای سیاسی ایران به نقش ارباب باور دارد و نه هواداران سامانه پادشاهی، خود را در جایگاه رعیت میبینند. دستاوردهای این نبرد به این جا ختم نمیشود و جبهه مشروطهخواهان با بلوغی قابل ستایش، همزمان با نقد گسترده و ساختاری منشور اجازه نداد که کوچکترین خطی بر روی اعتبار شاهزاده رضا پهلوی – بهعنوان سرمایه ملی ملت ایران_ برای گذار، بیافتد.
تولد نوزاد مردهی منشور، ابطال اتهام دروغین رابطه ارباب_رعیتی بین شاهزاده و هواداران سامانه پادشاهی مشروطه و در آخر فهم دقیق از شرایط و حفاظت از موقعیت شاهزاده رضا پهلوی به عنوان تک چهرهی ثبات ساز کشور در دورهی گذار ، اپوزیسیون برساخته رسانهها و بیگانگان را وارد نواری از شکستها و سقوط مشروعیت عمومی کرد.
ریزش اعتبار این تازه به دوران رسیدههای سیاسی و محصولات «شتر گاو پلنگ» جبهه ۵۷ به قدری با سرعت پیش رفت و پیش میرود که این جبهه را به خودکشی سیاسی زودرس و جنونی افسار گسیخته سوق داده.
پایین کشیده شدن تابلوی رهبران خودخوانده و جعلی جنبش انقلابی ملت ایران اثرات گستردهای در اتمسفر سیاسی ایران برجای گذاشته و هنوز هم روزها و ماههای آینده باید منتظر تداوم اثر این هدررفت سرمایهگذاری هنگفت برای ساخت اپوزیسیون جعلی و تحمیل آن به جامعه باشیم.
یکی دیگر از دستاوردها و شاید بهتر بگوییم درسهای مهم سقوط منشور نویسان برای جریان مشروطهخواه، عیان شدن چهرهی واقعی میشهایی بود که به خاطر بیدقتی، ذوق زدگی و ضعف ریشهدار تشکیلاتی جریان مشروطهخواه توانسته بودند در عین حفظ نفرت درونی از هر آنچه رنگ پادشاهی و ایران است، گرگ درونشان را از چشمها پنهان کنند و حتی به کسب اعتبار بپردازند.
شکست منشور چنان تَرکی در اعتبار جبهه ۵۷ که -سالهاست برای ملت ایران نمایش جبهه نجاتبخش از طاعون ۵۷ را بازی میکند- ایجاد کرد که پروژه جدید و بزرگ رهبر تراشی به مدد جایزه پر سر و صدای نوبل هم راه به جایی نبرد و در نهایت به موجی بر ضد خودش تبدیل شد.
ماحصل این شکستها، صحنهای جنونآمیز از جبهه ۵۷ به روی پرده نمایش آورده است. صحنهای که همهی مدعیان اخلاق و چهرههای مشهور رسانهای که همیشه جهت پیکان برای مدارا و ادبورزی را به دروغ به سمت جبهه مشروطه خواهان نشانه میگرفتند، از تهدید به قتل تا انتشار فحش و ناسزا و کاریکاتورهای جنسی و توهین آمیز با اسم و رسم واقعی نسبت به خاندان پادشاهی و هوادارانشان فروگذاری نکردند. در آخرین مورد که میتوان آن کنش را تیر خلاص بر پیکر یکی از مهمترین سرمایهگذاریهای جبهه ۵۷ دانست، باید به توییت مسیح علینژاد چهرهی اجارهای جبهه ۵۷ در دو دهه اخیر ایران اشاره کرد.
او به طور مستقیم شاهزاده رضا پهلوی و هواداران مشروطه پادشاهی را همصدا با خزعبلات مایک پمپئو در نشست سازمان مجاهدین خلق، به همکاری با سپاه پاسداران و فریب خوردن از این تشکیلات پنجاه و هفتی و مخرب متهم کرد.
این اتهامات دروغین از طرف چهرهها و جریاناتی به جبهه مشروطهخواهان وارد میشود که بسیارانی از موسسین و همکاران سابق و شاید کنونی سپاه پاسداران را در خود جای دادهاند و علاوه بر این در همه این سالها نقش رقصندهی سیاسی استیج جناحین جمهوری اسلامی و بالاخص رقابت امنیتی اصلاح طلبان و سَران سپاه پاسداران را به عهده داشتهاند.
اتهام دروغین همکاری مشروطهخواهان و شاهزاده رضا پهلوی با سپاه پاسداران ، برگرفته از طرحیست که تیم هاشمی رفسنجانی و شرکایش به عنوان پدرخوانده جریان اصلاحات و بسیاری از رسانههای تصویری و نوشتاری داخل و خارج از کشور سالها برای شکست رقبایشان در داخل از آن بهره بردهاند.
در همه سالهای پس از دوم خرداد ۷۶ ، رقابت امنیتی برای حذف رقبای سیاسی به منظور کسب سهم بیشتری از کیک قدرت در عرصه اجرایی و نقاط کلیدی حکمرانی، بین وابستگان خانواده هاشمی و اصلاح طلبان به عنوان بازوی سیاسی این چهره قدیمی انقلاب ۵۷ و از طرف دیگر سَران سپاه پاسداران و جناح معروف به «جناح راست» جمهوری اسلامی جریان داشته و دارد.
سالها هاشمی رفسنجانی و اصلاحطلبانِ برساخته اتاق فکر او و جریان موسوم به چپ در جمهوری اسلامی، در دهه هفتاد با برندسازی و پوست اندازی به عنوان جریانی مدرن و آزادیخواه، از خود چهرهای بسان فرشته در مقابل دیوی مثل سپاه پاسداران ترسیم کردند. سالها کوشیدند در افکار عمومی این موضوع را جا بیاندازند که اصلاحطلبان و جناح معروف به «جناح چپ» جمهوری اسلامی، فرشتگانی بی گناه هستند که از پس دو دهه حضور در دانشگاه و مطالعه و مراوده با غرب، برای نجات و موفقیت ایران با برنامههای اصلاحی گستردهای پا به میدان گذاشتهاند و در مقابلشان دیویست به نام سپاه پاسداران که جز فساد و ویرانی دستاوردی نداشتهاند.
در اینکه نام سَران سپاه پاسداران و طیف جناح راست جمهوری اسلامی با فساد و تباهی گره خورده است شکی نیست اما اصلاح طلبان و در راس آن امپراطوری سیاسی-رسانهای هاشمی رفسنجانی که از تهران تا لندن و واشنگتن بازوهای متعددی دارد، در واقع رَحم تولید این هیولای ( سپاه پاسداران) برآمده بعد از جنگ هشت ساله است. جبهه یاران هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان اگر در جنایت ،فساد و تباهی کارنامهی ننگینتری از سَران سپاه پاسداران نداشته باشند، قطعا شانه به شانهی آنها در غارت ملی و جنایت حرکت کردهاند.
حالا همان سناریوی فرشتهسازی از خود و دیوسازی از جریان مقابل که محصول اتاق فکر تیم هاشمی رفسنجانیاست در حال بازتولید در جبهه اپوزیسیون برای بدنامی و حذف جریان ریشه دار مشروطهخواه است. جریانی که کارنامهای درخشان در عصر مشروطه و پیش از انقلاب ۵۷ از خود برجای گذاشته است و با عبور از همه سمپاشیها و پرداخت هزینههای مادی و معنوی گسترده به سطح اول سیاسی ایران قدم گذاشته و تبدیل به آلترناتیو مطلوب مردم برای جایگزنی با نظام فاسد و ناکارآمد جمهوری اسلامی شده است. اما این نوشداروی همیشگی جریان اصلاحات در ایران از پس دی ماه ۹۶ و شعار کلیدی «اصلاح طلب-اصولگرا دیگه تموم ماجرا» اثر گذاریاش را از دست داده است. ملت ایران حالا خوب میداند که ایران در رقابت جناحین جمهوری اسلامی برای فساد بیشتر و لطمه زدن به مام وطن به چنین روزی افتاده است و تفاوتی بین سَران سپاه پاسداران و هاشمی رفسنجانی به عنوان پدر خواندهی جبهه اصلاحات در عاملیت برای سقوط کشور به وضعیت قهقرایی کنونی وجود ندارد.
با همه توصیفی که از بازی قدیمی اپوزیسیون مصنوعی برای حذف و بدنامی اپوزیسیون اصیل شد باید در نظر داشت جریانی که متر و معیار سیاسی و اخلاقی مشخص در جذب چهرههای مسیله دار نداشته نباشد قطعا به صورت متوالی با زخمهای درونی که ماحصل حضور میشهای گرگنما در جبهه خودیست روبه رو خواهد شد و این زخمها شاید تا جایی اثرعمیقی نداشته باشد ،اما تکرار اشتباهات در همنشینی، برکشیدن و اعتماد به این چهرههای مسیله دار ممکن است در زمانی شاید نه چندان دور برای جریان بزرگ مشروطهخواه بسیار گران تمام شود.
جریان مشروطهخواه بیش از آنکه به نمایشگرهای فرصتطلب نیاز داشته باشد باید به چهرههای عملگرا، متخصص و با پرنسیپ اخلاقی بها دهد که حتی اگر در گذشته اشتباهاتی در انتخاب مسیر داشتهاند با شفافیت و بازخوانی و بازاندیشی نسبت به مواضع گذشته و بدور از فرصت طلبی پا به مسیر جدید میگذارند.
در پایان باید به این مهم توجه داشت که گاهی برای خنثی کردن حملات غیر اخلاقی جبهه ۵۷ سکوت استراتژیک، ابزار مناسبتری نسبت به افزایش سطح درگیری و فعال کردن بیجهت مینهای جدید است. نخبگان و هواداران انبوه جریان پادشاهی مشروطه اگر اندکی صبر و حوصله به خرج دهند، حملات کور و رفتار جنون آمیز جبهه ۵۷ پس از شکستهای پی در پی از افکار عمومی، آنها را به سمت اختلافات عمیق و درگیریهای گسترده در جبهه خودی سوق خواهد داد.
باور دارم دو گانه سطل-سپاه که برای تخریب جریان مشروطهخواه و نهاد پادشاهی به کار برده میشود خیلی زود به سرنوشت دوگانه شاه_شیخ دچار خواهد شد که از کلیدواژه تخریب، به چراغ راه ملت ایران برای شناسایی مجاهدهای خجالتی و بازماندگان سفره انقلاب ۵۷ تبدیل شد. نهاد پادشاهی ریشه در فرهنگ و تاریخ ملت بزرگ ایران دارد و قابل حذف شدن نیست، سلطنت در قانون مشروطه نیز ودیعهایست که به موهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده و با واژهسازیهای مبتذلِ ته ماندگان انقلاب ۵۷ نه چیزی جز فزونی ننگ و شرم تاریخی برای آنان عایدی خواهد داشت و نه قادر خواهند بود بر این موهبت و دیرک ثبات ساز دولت_ملت تاریخی ایران گزند و بدنامی برسانند.