21 آذر ستاره‌ی درخشان عصر پادشاهی مشروطه

عصر حفظ و تثبیت تمامیت ارضی

حسین تاجیک

۲۱ آذر ۱۳۲۵ در تاریخ معاصر ایران روزی شگفت‌ و حماسه‌ای بسیار بزرگ است. گام‌ نهادن محمدرضا شاه بر خاک تبریز و ورود یگان‌های ارتش شاهنشاهی ایران به آذربایجان در میان استقبال باشکوه مردم آذربایجان، پایانی بر یکی از خطرناک‌ترین توطئه‌های بیگانگان در تاریخ معاصر بود. توطئه‌ و سودایی که برای تجزیه و پاره پاره کردن ملت ایران و تبدیل آن به خلق‌ها و ملیت‌ها در سَر سران شوروی بود و در پی جنگ دوم جهانی و اشغال ایران، زمینه کافی برای برنامه‌ریزی و اجرا را پیدا کرده بود. ۲۱ آذر را نه تنها باید روز نجات آذربایجان از چنگال اهریمن و بازگشت خطه‌ای گرانقدر از خاک میهن به ایران دانست، بلکه باید آن را روز نجات ایران نیز نام نهاد. این روز را باید نتیجه پایداری ملت بزرگ ایران به ویژه اهالی آذربایجان، با فرماندهی خردمندانه و دلیرانه آریامهر به همراه کاردانی کارگزاران اجرایی نظام مشروطه دانست که باعث شد تا دیار مینووش آذرآبادگان، آن عزیز نگین ایران به دست اهریمن رها نشود و بار دیگر به ایران عزیز برگردد. اگر به سوداهای تاریخی روس و انگلیس در شمال و جنوب ایران و سیاست‌های شوروی در دوران پساجنگ جهانی توجه کنیم، به پیچیدگی شرایط و میزان خطری که بر ایران تحمیل شده بود، پی خواهیم برد. برای درک عظمت آنچه در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ رخ داد، کافیست همین نکته را بدانیم که از میان بیش از ده کشوری که پس از جنگ جهانی و با اشغال شوروی به بخشی از جهان سوسیالیستی شوروی بدل شدند، تنها ایران بود که توانست خود را از هاضمه شوروی نجات دهد. این شاهکار تاریخی‌ که در جهان نیز بی‌مانند است، یادآور اهمیت نقش نهاد شاهنشاهی و همچنین روح ملی و هویت ایرانی در گذار از بحران‌های سهمناک تاریخی است. شاهکار تاریخی نجات آذربایجان و حفظ تمامیت ارضی ایران را باید نتیجه همبستگی ملی ایرانیان تحت فرماندهی شجاعانه و با درایت محمدرضا شاه در همراهی با کاردانی سیاست‌مدارانه قوام در دستگاه دولتی و هنر دیپلماسی حسین علا و تقی‌زاده در مجامع جهانی و نقش آفرینی نظامیانی چون رزم‌آرا در ارتش شاهنشاهی دانست. هر آنچه از بزرگی این حماسه تاریخی گفته شود، کافی نخواهد بود. اما این مقاله قصد بررسی بیشتر جزئیات این حماسه تاریخی را ندارد، بلکه این روز شگفت را بهانه‌ای کرده است تا به اهمیت روایت‌ و گفتمان تاریخی اشاره‌ای گذرا داشته باشد.

اگرچه انتشار اسناد تازه شوروی درباره فرقه دموکرات در کنار نوزایش آگاهی ملی از پس چهاردهه حاکمیت ایدیولوژیک به ایجاد روایت‌های تاریخی نو و آشکار شدن حقایق پیرامون فرقه دموکرات آذربایجان کمک بسیاری کرده است، اما هنوز هم آنچنان که بایست نتوانسته‌ایم روایت و شرح دقیقی از این حماسه بزرگ در تاریخ معاصر ایرانی ارائه بدهیم.

هر رخداد تاریخی با روایت بیان می‌شود و روایت تاریخی نوعی متنی کردن و شرح بر گذشته است. تاریخ‌نگاری و تاریخ‌نویسی در ایران اگرچه توانسته است گاهی به تاریخ‌نگاری علمی و آکادمیک نزدیک شود، اما همچنان تاریخ‌نویسی ایدئولوژیک از رایج‌ترین شیوه‌های تاریخ‌نویسی معاصر ایران است. این تاریخ‌نویسی که از سوی حزب توده و ‌جریان چپ و متاثر از شوروی با نویسندگانی مانند طبری در ایران گسترش یافت، با روایتی ایدئولوژیک از تاریخ ایران در میان بسیاری از روشنفکران ایرانی دهه‌ چهل و پنجاه مورد پذیرش قرار گرفت و گفتمان تاریخی غالب در آن دهه‌ها را شکل داد. همان روایت ایدئولوژیک و گفتمان تاریخی بود که به شکل‌گیری خطاهای تاریخی و دیدگاه‌های حامیان انقلاب ویرانگر ۵۷ منجر شد. این تاریخ‌نویسان ایدئولوژیک پس از انقلاب ۵۷ نیز با کسب اعتباری کاذب از حضور در فضای دانشگاهی غرب و با ظاهری علمی توانسته است تا حدودی رواج خود را حفظ کند. این شیوه تاریخ‌نویسی و روایت‌سازی ایدئولوژیک از تاریخ را در بسیاری از حوادث تاریخی معاصر می‌توان مشاهده کرد. این روایت سیاسی چپی و اسلامی در ستیز با تاریخ ایران و نمادهای آن از دوران کهن تا دوران معاصر قرار می‌گیرد. در این روایت برآمدن رضاشاه را تعطیلی مشروطه، جمهوری گیلان و جدایی‌طلبی کوچک جنگلی را آزادی‌خواهی، نجات خوزستان و حفظ تمامیت ارضی و برقراری امنیت و یکپارچگی کشور توسط رضاشاه را سرکوب خلق‌های ایران، بازسازی ایران را دیکتاتوری، ۲۸ امرداد را کودتا و بسیاری از حوادث دیگر تاریخ‌معاصر ایران را در تحلیل‌های سیاسی ایدئولوژیک چپی و اسلامی تعریف می‌کنند.

نجات آذربایجان در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ و آنچه در آن تاریخ بر آذربایجان و ایران گذشت نیز یکی از همین حوادثی است که با روایت‌های ایدئولوژیک مواجه شده است.

پس از ۲۱ آذر ۱۳۲۵ حزب توده و ارگان‌های مطبوعاتی آن به ارائه روایتی دروغین و جعلی از این روز شکوهمند تاریخی پرداختند. در این روایت فرقه دموکرات را نهضتی ضدامپریالیستی و دموکراتیک معرفی کرده که در راستای منافع خلق‌های ایران علیه فاشیسم و استبداد داخلی حرکت می‌کند. نشریه رزم ماهانه ارگان حزب توده در ۱۳۲۷ در گزارشی به قلم رادمنش به وضعیت آذربایجان پرداخته و از سرکوب اهالی، دستگیری‌های گسترده، قتل عام، اجبار به مهاجرت و یا مقابله با زبان و فرهنگ خلق آذربایجان! سخن می‌گوید. نمونه همین گزارش را به تکرار در تاریخ‌نویسی حزب توده و دیگران جریانات چپ می‌بینیم که با آمارسازی‌های دروغین و در جهت اهداف تبلیغاتی از کشتار و تبعید هزاران نفر و گاه حتی نسل‌کشی در آذربایجان، روایتی ایدئولوژیک، وارونه و جعلی از تاریخ ارائه‌ می‌دهند.

پس از سال ۵۷ در روایت انقلابیون پیروز، روز نجات آذربایجان هیچ جایگاهی ندارد. روایت چپی ـ اسلامی انقلابیون که امت و خلق را در مرکز اندیشه خود دارند، میانه‌ای با ملت ایران و هر آنچه ارتباطی با شکوه این ملت داشته باشد، ندارد. در این روایت از تاریخ، ۲۱ آذر و حماسه‌ شکوهمندی که ملت تاریخی ایران در کنار دستگاه دولت ملی و شاهنشاه خود به تصویر کشیده‌اند، جایی ندارد.

تلاش رژیم برآمده از انقلاب ۵۷ برای افشاندن گرد فراموشی بر این روز شکوهمند تاریخی، راه را برای بازماندگان فرقه و حزب توده در نشر همان روایت ایدئولوژیک و دروغین در قالب جدید گشود. در این روایت که با اغماض و همراهی جمهوری اسلامی و با سوءاستفاده از امکانات و ابزارهای مالی و اقتصادی ملت ایران به شکل گسترده ترویج می‌شود، همان اندیشه‌های ضدایرانی فرقه در شکل هویت‌طلبی قومی و اندیشه‌های پانترکیستی با هدایت و پشتیبانی دولت‌های بیگانه مطرح شده تا به وسیله همین روایت‌ها با حمله به وحدت ملت ایران فضای فکری را برای تجزیه‌طلبی آماده کنند.

امروز پس از چهاردهه می‌توان مشاهده کرد که فکر و روایت انقلاب ۵۷ در نزد جامعه شکست خورده است و آکاهی ملی بار دیگر توانسته است از پس خاکستر‌های ایدئولوژیک چپی ـ اسلامی، ققنوس‌وار برخیزد و بسیاری از روایت‌های تاریخی را به چالش بکشد. در سالیان اخیر جریان ملی با انجام کارهای پژوهشی و علمی کوشیده است تا با رهایی از تاریخ‌نویسی ایدئولوژیک، روایت درست تاریخ ازین حادثه شکوهمند را مطرح کند و باید گفت تا حدود زیادی نیز در این زمینه موفق بوده است. همین موفقیت‌ها شماری از تاریخ‌نویسان ایدئولوژیک را به عقب‌نشینی از مواضع پیشین و یا تغییر آن واداشته است. این تغییر اما بیش از آنکه در جهت پذیرش حقیقت تاریخ باشد، بهره‌گیری از آگاهی‌های تازه در خدمت همان اهداف سیاسی پیشین بوده است. در روایت تاریخی جدید که از سر ناتوانی از انکار و تحریف واقعه برگزیده‌اند، با برجسته کردن عوامل بین‌المللی و سایر عوامل تاثیرگذار و نقش کارگزاران دستگاه دولتی، اعتبار هر موفقیت تاریخی به پای آن کارگزاران نوشته می‌شود. در حماسه‌ی ۲۱ آذر نیز عوامل بین‌المللی را مورد توجه قرار داده و اولتیماتوم آمریکا را عامل اصلی شکست فرقه دموکرات و نجات آذربایجان برمی‌شمارند و یا با برجسته کردن نقش قوام، همه امتیاز این حماسه را به نخست‌وزیر اختصاص می‌دهند. این ستایش از کارگزاران کارآمد دستگاه دولتی بیش از آنکه برای توجه به خدمات آنان باشد، حربه‌ای برای تقابل با شاه و نهاد پادشاهی و بی‌اهمیت جلوه دادن نقش ملت ایران است. در این روایت‌ها به عنوان مثال امتیاز نجات آذربایجان به پای قوام، امتیاز توسعه اقتصادی دهه چهل و پنجاه به پای علینقی عالیخانی، اعتبار حفظ شرایط امنیتی کشور به ثابتی نوشته می‌شود. در حالیکه استفاده از کارگزاران کارآمد و کاردانی که در پیش‌برد امور مملکت و حل بحران‌ها تاثیرگذار باشند، از امتیازات برجسته نظام مشروطه و حکومت پیشین به شمار می‌رود.

حماسه شکوهمند ۲۱ آذر ۱۳۲۵ بزرگترین و درخشان‌ترین اقدام ‌در جهت حفظ تمامیت ارضی و نجات ایران در تاریخ معاصر و چند قرن گذشته ایران به شمار می‌آید. جایگاه این حماسه در میان جامعه ایران و حضور و بروز آن در اشکال مختلف علمی، ادبی و هنری و خاطره اجتماعی مردم نشان‌دهنده آن است که بسیار کمتر از ارزش واقعی به آن توجه شده است. نقش تاریخ‌نگاری و روایت تاریخی و شرح گذشته تاریخی در شکل گیری آگاهی ملی و عمومی را نمی‌توان نادیده گرفت. آنچه باید بیش از گذشته مورد توجه نیروهای ملی قرار بگیرد. تلاش برای ایجاد تاریخ‌نگاری علمی و دقیق ملی بر پایه آگاهی و شناخت از گذشته ایران است. در این تاریخ‌نگاری، روایتی تاریخی بیان خواهد شد که آینده سیاسی ایران را از خطرات تاریخ‌نویسی ایدئولوژیک حفظ کند.

آذر ۱۳۲۵ را باید در امتداد اقدامات رضاشاه بزرگ دانست. اقداماتی که با شکست جمهوری گیلان، نجات خوزستان آغاز شده بود و در دوران شاهنشاه آریامهر با شکست جمهوری مهاباد و حکومت فرقه و نجات آذربایجان و بازپس‌گیری جزایر سه‌گانه و اعمال حاکمیت ایران بر اروند ادامه یافته بود. در این روایت پس از دو سده شکست‌های تلخ و پر از داغ و درد که با جدایی و از دست دادن بخش‌هایی از سرزمین‌های میهن، روزگاری نو به میان آمده بود‌، روزگاری که آن را می‌توان عصر حفظ تمامیت ارضی، تثبیت و اعمال حاکمیت سرزمینی، احیای هویت و فرهنگ و تلاش برای بازپس‌گیری سرزمین‌های از دست رفته معرفی کرد.

, , , , ,
اشتراک گذاری