حجت کلاشی
پرسشی که بعضاً طرح میشود این است که موانع دستیابی خیزش ملی به اهداف خود چه بود؟ تردیدی نیست که برخی نیروها در جریان خیزش ملی سنگاندازیهایی کرده و رسانههایی نظیر اینترناشنال نقش منفی ایفا کردند. اما مهمترین دلیل این بود که ما آماده نبودیم. البته این بدین معنا نیست که ما کوتاهی کردیم. اینکه ما بخواهیم خود را مقصر صرف بدانیم، باعث این خواهد شد که اعتماد به نفس خود را از دست بدهیم. دائم دچار عذاب شده و فکر کنیم؛ بقدر کافی تلاش نکردیم. در صورتی که اینطور نیست.
اما چرا ما نتوانستیم؟ به این خاطر که جنبش ملی ما در حال گذراندن مراحل مختلف خودش است. این جنبش ملی نمیتواند از قبل یک چیز آمادهای را به عنوان «پنکیک» جلوی مردم بگذارد. به عنوان مثال در سال 87 یا 88 اطلاحطلبان آمدند و آن پروژۀ انقلاب مخملی را پیاده کردند. مثلاً یک رنگ سبز را انتخاب کردند برای میرحسین موسوی و بعد هم همۀ عناصر پرقدرت حکومت آمدند پشت سر او و سپس به او القا کردند که تخلف در رأیها شده و بعد جمعیت را آوردند بیرون. خُب جمعیت که بیرون آمد، آنها سعی کردند آن را هدایت کنند. مهدی هاشمی یک حرف جالبی میزد و تحلیل قشنگی میکرد و میگفت که ما در درون نظام نوعی از دمکراسی را پذیرفته بودیم. یعنی دمکراسی داخل نظام. میان شخصیتهای سیاسی داخل نظام مثل خامنهای یا هاشمی رفسنجانی رقابت دمکراتیک وجود داشته باشد. و قرار نبود کسانی، که منظورشان خامنهای و سپاه بود، دخالت و اعمال نفوذ کنند. این قاعده را خامنهای برهم زد. منظورش این است که در رقابت مابین طیف خامنهای و طیف رفسنجانی. خامنهای امکاناتش را پشت احمدینژاد قرار داد. حال این امر واقعی بود یا نه، موضوع بحث من نیست. چون در حقیقت کاندیدای خامنهای قلیباف بود، نه احمدینژاد. اما در دور دوم خامنهای پشت احمدینژاد درآمد و این مسئله آنها را ناراحت کرده بود. این در مورد انتخابات سال 84 بود. در سال 88 آنها آمدند، این امر را جبران بکنند و انتقام بگیرند. در اینجا تیمهای امنیتی بودند؛ لاریجانی بود، شورای امنیت ملی بود. برای اولین بار رأی اضافه کردند و بسیاری کارهای دیگر. خُب در آن دوره ما هنوز به مردم نمیتوانستیم بگوییم که؛ شما با این حرکتها، همراه با اصلاحطلبان نمیتوانید به آن چیزی برسید که دنبالش هستید. نقدی که ما داشتیم این بود ک؛ آنچه موسوی یا کروبی در مورد «عصر طلایی امام» میگویند، غلط است. اما مردم در عینحال امکان به خیابان آمدنشان از طریق جنبش سبز بود. حتا تا سال 92، وقتی با مردم صحبت میکردیم، هنوز فکر میکردند که تنها راه رهایی ایرانیها از چنگال جمهوری اسلامی مشارکت در انتخابات است. به همین دلیل رفتند و به حسن روحانی رأی دادند و بعد هم از خوشحالی انتخاب روحانی به خیابانها آمدند و رقصیدند. بسیار جالب است؛ وقتی که ما در خیابانها مردم به رأی ندادن دعوت میکردیم، خیلی عصبانی میشدند، تا جایی که ممکن بود کتک بخوریم. چون آنها فکر میکردند که انتخاب حسن روحانی یعنی برگشت دلار به هزار تومان، یعنی ارزان شدن همه چیز، یعنی ازدواج، یعنی چرخش چرخهای صنعت، همانطور که خود روحانی میگفت؛ یعنی چرخش چرخهای اقتصاد. وقتی به آدمی که زیر فشار و مستأصل بود، میگفتی نرو پای صندوق انتخابات، فکر میکرد که ما میگوییم همۀ اینها و خوشبختی را پس بزن و ناراخت میشد تا درجهای که میخواست با تو گلاویز بشود.
وقتی حسن روحانی پیروز شد، مردم در خیابانها از خوشحالی رقصیدند. من خودم شاهد بودم که پسرها و دخترها با برداشتن روسریها با پخش موسیقی در خیابانها میرقصیدند. فکر میکردند که مسئله دیگر تمام شده است و اصلاحات انجام میشود و همه چیز به سرانجام خواهد رسید. سال 96 هم، نه تنها هنوز بسیاری از افراد رفتند و در انتخابات شرکت کردند، بلکه حتا سعی کردند، سهمی از منابع بگیرند. یعنی رفتند مثلاً وزارت نفت و یا جاهای دیگر و هر کس هرجا که دستش میرسید. اما از سال 96 به بعد، با خیزش، مردم متوجه شدند که گویا اتفاقاتی در حال رخدادن است. وقتی دیدند که این اتفاقات تکرار میشود، بعد متوجه شدند که این راهکار نبوده و آنها اشتباه کردهاند. تازه شروع کردند به پیاده شدن. مردم از سال 98 بهطور قطعی متوجه شدند و اعلام کردند که انتخابات راهکار نیست. از سال 1398 تا 1401 ما سه سال فرصت داشتیم که مردم بگویند انتخابات راهکار نیست یعنی صندوقهای رأی گذاشته بشود و آنگاه ببینیم که مردم واقعاً دیگر در رأیگیری شرکت نکردند.
به همینخاطر فصل جدید عبور از جمهوری اسلامی به عنوان راهکار یک وضعیت جدید است. کاملاً وضعیت جدیدی است. یعنی مردم که قبلاً هم جمهوری اسلامی را نمیخواستند، اما فکر میکردند، راه رها شدن از شر جمهوری اسلامی مشارکت در انتخابات و از طریق صندوق آراء است. اما از سال 1398 به بعد است که مردم میگویند؛ انتخابات راهکار نیست. و با صندوق رأی قهر میکنند و رو به اپوزیسیون میآورند. ما در اینجا فقط در مورد سه سال صحبت میکنیم. طبیعتاً این سه سال فصل جدیدیست. در این سه سال حالا اپوزیسیون باید بیاید، بر اساس فکری که دارد، کارنامهای که دارد، عقایدی که دارد، شخصیتی که دارد، خود را به مردم عرضه کند، تا مردم بتوانند، طی حوادث مختلف آنالیز بکنند و راهکار صحیح را پیدا بکنند. در همین حوادث خیزش ملی، که به یکسالگی آن نزدیک میشویم، بیشترین فشار از سوی مردم این بود که؛ بروید متحد شوید. در همان موقع یکی از افرادی که مخالف اتحاد همه با همه بود، من بودم! در همانجا گفتم که چنین اتحادی سم است. چرا؟ بخاطر اینکه مبانی مختلف است. دو قطباند که همدیگر را دفع میکنند. در نهایت و در بزنگاه اینها دچار تنش میشوند و دچار فرسایش درونی خواهند شد. یکی از مخالفان جدی چنین اتحادهایی من بودم و تا آخر هم باقی ماندم. و نتیجه هم نشان میدهد که حق با من بوده است. چرا؟ برای اینکه مردم فکر میکردند که؛ اگر همۀ اپوزیسیون، چون مخالف جمهوری اسلامیست، پس همۀ نیروهای درون آن برحق هستند. و اگر با هم متحد شوند، قویتر شده و جمهوری اسلامی را خواهند انداخت. در حالیکه هنوز این آگاهی شکل نگرفته بود و هنوز هم کاملاً تثبیت نشده که بخشی از اپوزیسیون عین جمهوری اسلامیست. فرزند جمهوری اسلامیست. و بخشی نیز بدتر از جمهوری اسلامی.
بنابراین مردم باید یک تجدید نظری در مورد اپوزیسیون بکنند. اپوزیسیون صحیح را انتخاب بکنند. وقتی که اپوزیسیون صحیح را انتخاب کردند، آنگاه حمایتهای مردم پشت سر افکار اپوزیسیون خواهد آمد. میآیند پشت سر سازمانش و اپوزیسیون هم میتواند بهتر سازماندهی بکند. شخصیتهای سیاسی آن اعتبار اجتماعی بالاتری پیدا میکنند. آن موقع مردم اگر پشت مشروطه بیایند، خواهیم توانست آنها را به تظاهرات دعوت بکنیم. میتوانیم به آنها بگوییم که شکل تظاهرات چگونه باید باشد، در مورد اعتصابات چه باید بکنیم. ما الان همه جمع بشویم و دعوت به اعتصاب بکنیم، خوب اگر مردم جواب مثبت ندهند، کار دیگری از دست ما برنخواهد آمد. زمانی که مردم پشت اپوزیسیون بیایند، به او شخصیت، اعتبار و مرجعیت میدهند و او نیز از این اعتبار و مرجعیت استفاده میکند و به نمایندگی از سوی مردم دعوت به اعتصاب میکند. حالا اگر چند کاربر ناشناس بیایند، در یک فضای مجازی و بگویند که مردم پسفردا اعتصاب بکنند، خوب شاید مردم یک روز هم اعتصاب بکنند، وقتی جواب نگیرند، میروند خانههایشان. بنابراین ابتدا باید مرجعیت سیاسی درست بشود. ما از این نظر هنوز در ابتدای راه هستیم. در این زمینهها باید روشنگری بیشتری صورت بگیرد.