اشغال ایران در سوم شهریور 1320
آریا زرنگار
در بخش نخست این نوشته سعی شد، از طریق توضیح تحولات دیپلماتیک و دگرگونیهای نظامی و انعقاد قراردادهایی میان کشورهای قدرتمند در دو جبهۀ جنگ جهانی دوم، در آغاز و سپس در روند جهانگیر شدن این جنگ، تصویری از شرایط مقدماتی که موجب شد پای ایران، بهرغم اعلام بیطرفی، به این جنگ کشیده شود، ارائه گردد. در این بخش تلاش میشود، همین موضوع، یعنی دلایل کشیده شدن اجباری ایران به جنگ جهانی دوم، اما اینبار از پرسپکتیو موقعیت کشور و وضعیتی که ایران در آن زمان، به طور واقعی، در آن بسر میبرد، دنبال شده و دلایل اصلی و واقعی اشغال ایران توسط متفقین نشان داده و به برخی از اتهامات بیپایهای، که اساساً از سوی همان کشورهای اشغالگر، در توجیه اشغال ایران، به آنها دامن زده شده، پاسخی نیز ارائه گردد.
ایران در جستوجوی “قدرت ثالث”
ایرانیان، از دوره قاجار با توجه به مداخلات روزافزون دو دولت بریتانیا و روسیه تزاری، به دنبال حضور دولت و “قدرت ثالثی” بودند ، تا بتوانند به کمک آن از نفوذ گسترده بریتانیا و روسیه در امور مملکت و تعدیهای ارضی آنان جلوگیری کرده و زمینههای لازم برای تأمین امنیت و رشد اقتصادی کشور را فراهم آورند. توجه ایرانیان به دولتهای فرانسه، آلمان و ایالات متحده امریکا به عنوان “قدرت ثالث” جلب شده بود. در دوره رضاشاه پهلوی، نقش فرانسه و فرانسویها در شکلدهی به نظام آموزشی، مباحث فرهنگی، نظام اداری و نظامی ایران برجسته بود. «فرانسه همکار اصلی ایران در زمینه آموزشی، فرهنگ، باستانشناسی، اصلاحات اداری و قضایی، تربیت افسران نیروهای مسلح، فراگرفتن زبانش در دبیرستانها و دانشکدهها عملاً اجباری شده بود.»[۱۶]
همانطور که اشاره شد «توسل ایران به یک نیرو و “قدرت ثالث” (نیرویی جز بریتانیا و روسیه)، سابقهای نسبتاً طولانی دارد و به دورانی پیش از زمان رضاشاه برمیگردد.»[۱۷]، بویژه پس از قرارداد ۱۹۰۷ میان بریتانیا و روسیه تزاری که ایران را میان خود تقسیم کردند. شمال تحت نفوذ روسیه و منطقه جنوب تحت نفوذ بریتانیا و مرکز ایران را بهعنوان منطقه حایل و بیطرف میانشان درنظرگرفتند از این رو، «مسئولان امور در ایران بیش از پیش درصدد یافتن یک “قدرت ثالث” برآمدند تا بتوانند با تکیه بر آن، با نفوذ روسها و انگلیسیها مقابله یا مبارزه کنند.»[۱۸]
پس از پایان جنگ جهانی اول در ماه نوامبر ۱۹۱۸ م / آبان ماه ۱۲۹۶ خ، به موجب یکی از مواد قرارداد «برست – لیتوفسک»، که روز ۳ مارس ۱۹۱۸ میان آلمان و حکومت بلشویکی روسیه به امضا رسید، استقلال و تمامیت ارضی ایران تضمین گردید و روسها متعهد شدند نیروهای خود را در اسرع وقت از خاک ایران بیرون ببرند. مسألهی خروج سربازان روس از ایران، که ربطی به مسائل مورد اختلاف میان آلمان و روسیه نداشت، بر اثر تلاشهای «کمیتهی ایران آزاد» در برلن، که سید حسن تقیزاده کارگردان آن بود، در قرارداد «برست – لیتوفسک» گنجانده شد. این امر ضمناً باعث گردید که ایرانیها آلمان را همچون یک نیروی سوم بهشمار آورند و از آن چشم یاری داشته باشند.»[۱۹]
پیمان برست – لیتوفسک که در روز ۳ مارس ۱۹۱۸ م / ۱۲ اسفند ۱۲۹۶ خ، میان آلمان و شوروی پیش از آمدنِ سردار سپه، به صحنهی قدرت ایران و بهطبع پیشتر از به پادشاهی رسیدن رضاشاه پهلوی، به انعقاد و امضا رسیده بود. در این زمان، جز خانواده و دوستانش، احتمالاً کسی در آلمان، آدولف هیتلر را نمیشناخت. هوشنگ عامری درباره احساس ناخوشایند و بیزاری بخش عظیمی از ایرانیان از روسها و بریتانیاییها، ایجاد و گسترش روابط با آلمان به عنوان “قدرت ثالث” مینویسد:
«آزردگی یا انزجار ایرانیان ازسوابق مداخلات روسیه و بریتانیا در امور داخلی ایران، که تا حد تقسیم کشور ما به دو منطقهی نفوذ در شمال و جنوب در ۱۹۰۷ پیش رفت، طبعاً توجه مقامات ایران را بیش از پیش به برقراری مناسبات نزدیکتر با قدرت نیرومند ثالثی جلب نمود. بدین ترتیب راه نفوذ سیاسی و اقتصادی آلمان در ایران هموار شد و همراه با آن، مبادلات تجاری میان دو کشور به میزان قابل ملاحظهای افزایش یافت. ضمناً کالاهای آلمانی در ایران به مرغوبیت و دوام، و صنعتگران و کارشناسان آن کشور به احساس مسئولیت، انضباط و پویایی شهرت یافتند…. نه به سلطنت رسیدن رضاشاه و نه ظهور هیتلر، هیچکدام اثری منفی در افزایش حجم مبادلات میان دو کشور نداشت. یعنی، علیرغم این تحولات، حجم مبادلات تجاری، سرمایهگذاریهای مؤسسات آلمانی در ایران و مشارکت کارشناسان آن کشور در زمینههای گوناگون اقتصادی به سیر صعودی خود ادامه داد»[۲۰]
در زمان رضاشاه پهلوی، روابط دولت ایران با آلمانها که سابقه استعمارگری در ایران نداشتند، روزبهروز بیشتر شد تا جایی که پیش از شروع جنگ جهانی دوم، آلمانها شریک تجاری اصلی ایران محسوب میشدند و کمکها و خدماتی در زمینههای فنی ـ مهندسی جهت توسعه و پیشرفت کشور انجام دادند. «در آستانه جنگ دوم جهانی، آلمان در اقتصاد ایران مقام اول را داشت. براساس قراردادهای تهاتری قسمت اعظم صادرات مواد اولیه ایران را به قیمت و با شرایطی مطلوب، آن هم در دوران بحران اقتصادی جهانی، میخرید و در برابر آن کالاهای صنعتی مورد نیاز کشور را تأمین میکرد. پنج هزار مهندس، بازرگان، کارگر فنی و متخصص مختلف آلمانی در ایران مشغول به کار بودند.»[۲۱]
از سویی اکثریت مردم ایران که از روابط تجاری و همکاریهای صنعتی با آلمان راضی و خشنود بودند و بدلیل سوابق استعماری، مداخلات در امور داخلی و تجاوزهای روسیه تزاری و بریتانیا به خاک ایران، از روسها و انگلیسها دل خوشی نداشتند. به همین دلایل افکار عمومی در جنگ جهانی دوم، متمایل به پیروزی آلمانها یا در واقع شکست روس و انگلیس بود. «افکار عمومی ایران نیز در آن دوران در مجموع هوادار آلمان بود. نه به سبب گرایش به مرام نازی بلکه به علت دشمنی و کینه دیرین نسبت به روس و بهخصوص انگلیس.»[۲۲]
اشغال ایران توسط دولتهای بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی و بررسی ادعای اشغالگران
در ۱۸ جولای ۱۹۴۱ م / ۲۷ تیر ۱۳۲۰ خ، دولتهای اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا طی یادداشتهایی مشابه به دولت ایران، نگرانی دولتهای خود را از حضور کارشناسان و مهندسان آلمانی در ایران ابراز و خواستار اخراج آنان از ایران شدند.
دولت ایران در پاسخ به این یادداشتها، از یکسو حضور مهندسان و کارشناسان آلمانی را برای پیشرفت کشور الزامی و امکان جایگزین کردن آنان، در آن شرایط جهان، را زمانبر دشوار دانست، از سوی دیگر، با اعلام تعهد به کنترل و اعمال نظارت جدی بر فعالیتهای کارکنان و کارشناسان آلمانی، تلاش نمود تا نگرانیهای دولتهای بریتانیا و شوروی، در این زمینه، را رفع کند. به رغم این اما در ۱۶ اوت ۱۹۴۱ م / ۲۵ امرداد ۱۳۲۰ خ، دولتهای شوروی و بریتانیا یادداشتهای دیگری ارسال و طی آنها پاسخ دولت ایران را قانعکننده ندانسته و بار دیگر اخراج کلیهی آلمانیها از ایران را خواستار شدند. در همین روز یادداشتی از طرف آلمان نازی حاوی پیام هیتلر برای رضاشاه به دولت ایران تسلیم شد. رهبر آلمان نازی در این یادداشت ضمن ابراز خشنودی از سیاست بیطرفی ایران، با اشاره به پیشرویهای ارتش آلمان نازی در خاک شوروی، همچنین اظهاراتی مبنی بر نزدیک بودن شکست نیروهای شوروی و چیره شدن بر آنان و حضور آلمان در قفقاز را اعلام داشت. در این باره عبدالرّضا هوشنگ مهدوی مینویسد:
«رضاشاه در وضع بسیار دشواری قرار گرفته بود، زیرا از یک طرف اگر با تقاضاهای متفقین موافقت و دست به اخراج آلمانیهای مقیم ایران زده و اجازۀ عبور اسلحه و مهمات به جبهۀ روسیه میداد، مرتکب یک عمل خصمانه نسبت به دولت آلمان، که ارتش نیرومندش در قلب خاک روسیه در حال پیشروی بود، میگردید و احتمال داشت در صورت شکست شوروی که در آن روزها حتمی بهنظر میرسید، آلمان فاتح، انتقامجویی کند، از جانب دیگر متوجه خطری که به علت تمرکز نیروهای انگلیسی و هندی در بصره و خانقین و سرحدات عراق امنیت ایران را تهدید میکرد، شده و میدانست که انگلیسیها به هر قیمتی شده از تأسیسات نفت جنوب دفاع خواهند کرد.»[۲۳]
سرانجام در بامداد ۲۵ اوت ۱۹۴۱ م / ۳ شهریور ۱۳۲۰ خ، ایران که همچنان سیاست بیطرفی را در پیش گرفته بود از شمال و جنوب مورد هجوم نیروهای شوروی و بریتانیا قرار گرفت. ارتش نوپای ایران تاب مقاومت در برابر هجوم نیروهای متفقین را نداشت از این رو سه روز بعد یورش متفقین، به ارتش ایران دستور ترک مقاومت داده شد.
بریتانیا که تمایلی به ورود نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی به ایران و نزدیک شدن آنها به مناطق نفتی جنوب غرب آسیا و آبهای گرم خلیجفارس نداشت، از این رو در همراهی با شوروی تلاش کرد تا با اعمال فشارهای دیپلماتیک به دولت ایران، هیات حاکمه ایران را مجبور به پذیرش خواستهایشان کند، که شامل استفاده از امکانات زیرساختی کشور نظیر بنادر، راهآهن و جادههای ایران برای انتقال تسلیحات و تدارکات نظامی لازم به جبههی شوروی و تسلط بر مناطق نفتخیز جنوب ایران و ایجاد خطوط دفاعی جهت دفاع از نفت جنوب غرب آسیا و البته اخراج کارشناسان و مهندسان آلمانی از ایران نمود که از نظر بریتانیاییها به فعالیتهای جاسوسی مشغول بودند. اما در نهایت با توجه به ناکام ماندن آنها در اعمال فشارهای دیپلماتیک به دولت ایران، به عملیات نظامی گسترده برای رسیدن به مقاصدشان متوسل شدند اما بهانهی حمله را تنها به حضور اتباع آلمانی در ایران نسبت دادند.
از سویی علیرغم آنکه با شروع حمله به شوروی و عملیات نظامی آلمان نازی در جبههی شرقی و پیشروی نسبتاً سریع آنها در خاک شوروی و از سوی دیگر از دست دادن مناطقی که دارای زمینهای زراعی مرغوب و برخی کارخانههای صنعتی و نظامی بود، شوروی را دچار نیاز شدید فزایندهای به کمکهای غذایی و تسلیحاتی نمود. راه ایران، همانطور که اشاره شد، کمخطرترین و بهترین راه برای انتقال کالاهای مورد نیاز شوروی محسوب میشد.
هیأت حاکمه ایران، در شرایطی که ایران باردیگر تهدید به اشغال شده بود، به ایجاد آمادگیهای دفاعی و استقرار نیروهای نظامی در مناطق مرزی مبادرت نورزید، تا شاید ارتش ایران بتواند واکنش مناسبتری نسبت به یورش مهاجمان نشان دهد. هرچند که در صورت چنین اقدامی نیز به احتمال بسیار متفقین، به بهانۀ تحریک از سوی ایران به نفع آلمان، بازهم به اشغال متوسل میشدند. ارتش نوپای ایران که حضور سربازان وظیفه در آن گسترده بود نیز، در آن مقطع، تاب مقاومت چندانی در برابر ارتشهای مکانیزه و قدرتمند اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا را نداشت. البته هیأت حاکمه ایران بهخصوص رضاشاه که بر سیاست بیطرفی پافشاری و تلاش میکردند، دو طرف نبرد را راضی نگه دارند، یا دستکم اقدام به عمل خصمانهای علیه طرفین انجام ندهند، در اصل بهدنبال خرید زمان بیشتری، تا مشخص شدن نتیجۀ جنگ، بودند، تا بلکه از این راه بتوانند، در نهایت بیشترین منافع ممکن را برای ایران بدست بیاورند. البته، با توجه به پیشروی آلمان نازی و وجود احتمال سقوط مسکو و فروپاشی شوروی، از اینرو ضرورت حیاتی رساندن کالاها و تجهییزات نظامی مورد نیاز شوروی، از راه ایرا، چنین سیاستی از سوی ایران، نمیتوانست مورد قبول و احترام قرارگیرد. زیرا، در صورت شکست و فروپاشی شوروی، آنگاه بریتانیا با قدرتی روبهرو میشد که چارهای جز مصالحه با آن نمیداشت.
در چنین شرایطی رضاشاه بر سیاست بیطرفی تأکید میکرد و منتظر نتیجه جنگ مانده بود. اما متفقین بر اهمیت زمان آگاه بودند و دو ماه پس از حملهی ارتش آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و شوروی، برخلاف کلیهی موازین و اصول بینالمللی، بیطرفی ایران در جنگ جهانی دوم را نقض و به خاک ایران یورش بردند و ایران را به اشغال خود درآوردند تا به مقاصدی که از راه دیپلماتیک نتوانسته بودند بدست آورند، با توسل به نیروهای نظامی بدست بیاورند. یعنی کشوری دیگر را مورد تاختوتاز قرار دهند تا آن کشور را به تمکین از ارادۀ خود وادارند. در واقع «ایران تنها کشوری بود که بدون آنکه در جنگ جهانی دوم به نفع دولتهای محور جنگیده باشد به اشغال متفقین درمیآید.»[۲۴]
ــــــــــــــــ
[۱۶] محمدرضاشاه پهلوی آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی و ایو بوماتی، ترجمه از فرانسه: دادمهر، لسآنجلس، شرکت کتاب، ص ۱۱۷
[۱۷] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۳۹
[۱۸] همانجا ص ۲۳۹
[۱۹] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۳۹
[۲۰] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۴۰
[۲۱] محمدرضاشاه پهلوی آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی و ایو بوماتی، ترجمه از فرانسه: دادمهر، لسآنجلس، شرکت کتاب، ص ۱۱۷
[۲۲] محمدرضاشاه پهلوی آخرین شاهنشاه، هوشنگ نهاوندی و ایو بوماتی، ترجمه از فرانسه: دادمهر، لسآنجلس، شرکت کتاب، ص ۱۱۸
[۲۳] تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرّضا هوشنگ مهدوی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۵، ص ۳۸۸
[۲۴] از رضاشاه تا محمدرضا پهلوی: مشاهدات و خاطرات میرزا جوادخان عامری، هوشنگ عامری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، ۱۳۹۶، ص ۲۱۱