ایران در جنگ جهانی دوم

بخش نخست: تحولات دیپلماتیک و نظامی جهان در روند جنگ

آریا زرنگار

انگیزه‌ی نوشتن این مطلب بررسی موضع دولت ایران در جنگ جهانی دوم و دلایل اشغال ایران از سوی متفقین در سوم شهریورماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی می‌باشد. در این موضوع، با پرداختن به تحولات دیپلماتیک و نظامی دولت‌های درگیر جنگ، می‌توان درک بهتری نسبت به اتخاذ سیاست بی‌طرفی توسط دولت ایران پیدا کرد. پس از آن، به چرایی نقض بی‌طرفی و اشغال ایران توسط قوای نظامی بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی، پاسخی داد. همه می‌دانیم که اشغال ایران، مشکلات و گرفتاری‌های فراوانی برای ملت ایران بوجود آورد. در موقعیت دشواری که دولت ایران، در وضعیت اشغال کشور، قرار گرفته بود، هیأت حاکمه به سراغ یکی از فرهیخته‌ترین و کارآزموده‌ترین رجل سیاسی ایران رفته و وی را مأمور تشکیل کابینه و یافتن راهی برای حل بحران پیش‌آمده، نمود. محمدعلی فروغی در وضع خطیری که با آن روبه‌رو بود، توانست با انتقال قدرت از رضاشاه به محمدرضاشاه پهلوی، ضمن جلوگیری از بوجود آمدن خلأ قدرت در کشور، نهاد پادشاهی را در دودمان پهلوی حفظ نماید. یکی دیگر از ارزشمندترین دستاوردهای فروغی و کابینه‌اش، انعقاد پیمانی با دولت‌های اشغالگر بریتانیا و شوروی بود که آن‌ها را متعهد می‌ساخت تا ظرف شش ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم، ایران را از قوای نظامی خود تخلیه کنند. در مطلب دیگری که در ادامه این مقاله قرار دارد به اهمیت تلاش‌های فروغی و کابینه‌اش در گرفتن ضمانتی از دولت‌های متفق، بیشتر پرداخته خواهد شد، که عامل مهمی در حفظ استقلال و یکپارچگی سرزمینی ایران گردید.

در زمان کنونی، در حاکی که از روند رویدادهای تاریخی آن دوره آگاه شده و از سرنوشت نهایی جنگ، مطلع هستیم، گرفتن موضعی مبنی بر ضرورت ایستادن در جبهه پیروزمندان و بهره‌مندی از آن به نفع کشور بسیار آسان می‌نماید. اما در بحبوحۀ جنگ و در میانۀ رویدادها، یعنی زمانی‌که هیچ قطعیتی در مورد رقم خوردن حوادث و نتایج جنگ، به صورتی که امروز رخ داده و ما از آنها آگاه هستیم، وجود نداشت، اخذ تصمیم «درست» به هیچ‌روی نمی‌توانست آسان باشد. از همین‌رو قضاوت و ایرادگیری در مورد اخذ تصمیمات در شرایط آن روزگار، از موضع امروز منصفانه نخواهد بود. در اینجا تلاش می‌شود؛ با بررسی رویدادها و نقش مواضع دولت‌های درگیر و با ارائۀ تصوییر حتی‌الامکان دقیق از شرایط میدانی نبرد در آن دوره، به ارزیابی برخی ادعاها، اتهامات و قضاوت‌هایی علیه عملکرد هیأت حاکمه ایران، پرداخته شود. به عنوان نمونه در پاسخ به شایعات و اتهامات ناروا به رضاشاه، مبنی بر گرایش ایشان به پیروزی آلمان نازی‌ست، که اساساً بر اثر تبلیغات سوء دولت‌های اشغال‌گر رواج یافته بود؛ تبلیغات سویی که ریشه در عدم تمایل رضاشاه به اخراج اتباع آلمانی از ایران یافته بود. دولت‌های اشغالگر طبیعی‌ست که در آن زمان، به عنوان کشورهای استعمارگر، به هیچ عنوان نمی‌توانستند، به یاری‌گیری دولت ایران از دولت سومی، نظر خوشی داشته باشند.

در اینجا به منظور ارائۀ ارزیابی بهتری از عملکرد هیئت حاکمۀ ایران در جریان وقوع جنگ، از بازخوانی حوادث مقدماتی و شرایط پیشینی که منجر به درگیر شدن جنگ گردید خودداری کرده و تنها به رخدادها در طول جنگ، به مثابۀ مقدمات درگیری ناخواستۀ ایران در جنگ و اشغال ایران، خواهیم پرداخت، تا خواننده بتواند با تمرکز بیشتری توجه خود را بر عمل و تصمیم دولت ایران در جریان جنگ متمرکز نماید.

پیمان‌های اتحاد جماهیر شوروی با آلمان نازی و حمله آلمان نازی به لهستان؛ مقدمات آغاز نبردی جهانی

جنگ جهانی دوم با یورش نیروهای نظامی آلمان نازی به لهستان در تاریخ ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی / ۹ شهریور ۱۳۱۸ خورشیدی شروع شد. یورش آلمان نازی به لهستان، چند روز پس از توافق عدم تجاوز میان آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی در ۲۳ اوت ۱۹۳۹ میلادی / ۳۱ مرداد ۱۳۱۸ خورشیدی، صورت گرفت. آن پیمان عدم تجاوز میان آلمان نازی و اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی، که به امضای وزرای امور خارجه‌ی آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی، ریبنتروپ و مولوتف، رسید و مشهور به پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ شد. رهبر آلمان نازی، آدولف هیتلر، «در این برهه بیش از هر چیز در پی آن بود که به‌واسطۀ اتحاد با شوروی راه غلبه بر لهستان را هموارتر کند. علاوه بر این، با برقرار شدن امنیت در مرزهای شرقی، آلمان مجال می‌یافت که در صورت اعلام جنگ از جانب فرانسه و بریتانیا به مصاف این دو کشور برود.»[۱]

بنابراین در اثر امضای پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ، موقعیت مناسبی برای آلمان نازی جهت حمله به لهستان فراهم آمد. «پیمانی که با اتحاد شوروی امضا شد به هیتلر اعتمادبه‌نفس داد و نیازهای او به منابع مورد نیاز برای حمله به لهستان را تأمین کرد. هیتلر می‌دانست که موقعیتش در شرق به دنبال رسیدن به توافق با استالین امن است.»[۲]

استالین دبیرکل حزب کمونیست و رهبر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی با صدور غلات، سوخت (نفت خام) و فلزات، و مساعد نمودن شرایط برای فرستادن کالاهای مورد نیاز آلمان نازی و در نتیجه توانمند کردن آن برای جنگ، نگرانی‌های آدولف هیتلر رهبر آلمان نازی و فرماندهان نظامی و کارگزاران آن را بابت شروع ماجراجویی‌های‌شان، رفع نمود.

البته استالین هم که پیشتر نتوانسته بود اروپای غربی را جهت مقابله با آلمان نازی با خود همراه کند، از انعقاد این پیمان شادمان بود، چراکه با این پیمان خیالش بابت احتمال حمله آلمان نازی به شوروی آسوده شده بود، با احتمال درگیر شدن آلمان نازی با کشورهایی در اروپای غربی، این درگیری را برای خود فرصت لازم و فراهم‌آمده‌ای می‌شمرد، جهت تجدید قوای شوروی. «شوروی نیازمند زمان بود تا پس از گذشت دوران آشفتگی‌های فاجعه‌بار جان تازه‌ای بگیرد. قحطی‌های مصیبت‌بار دهۀ ۱۹۳۰ م، که در نتیجۀ سیاست‌های کوتاه‌بینانه و لجوجانه به وجود آمده بود، باعث مرگ میلیون‌ها نفر از گرسنگی و بیماری شده بود. رنج‌های مردم هولناک و در مقیاسی دور از تصور بود.»[۳]

علاوه بر این اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در جهت ادامۀ کشورگشایی خود، با انعقاد پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ، به مناطقی در شرق لهستان دست می‌یافت. «براساس شروط مندرج در پیمان نازی ـ شوروی، شرق سهم روسیه بود و غرب به آلمان می‌رسید. هر دو کشور برای تصرف مناطق مربوطه آمادگی کافی داشتند.»[۴]

در پی یورش نیروهای نظامی آلمان نازی به لهستان، بریتانیا و فرانسه پس از دادن اولتیماتومی، که در آن خواستار عقب‌نشینی آلمان نازی شده و با بی‌اعتنایی نازی‌های حاکم بر آلمان روبه‌رو شده بودند، در روز سوم سپتامبر ۱۹۳۹ میلادی/ ۱۱ شهریور ۱۳۱۸ خورشیدی، به آلمان نازی اعلام جنگ کردند و اروپا بار دیگر شاهد نبردی شد که ژرمن‌ها و فرانسوی‌ها در دو سوی مقابل هم قرار می‌گرفتند. متعاقب آغاز نبرد، دولت ایران در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۱۸ خورشیدی، تنها یک روز پس از شروع جنگ، بی‌طرفی رسمی کشور را در این درگیری اروپایی، که به زودی به یک جنگ جهانی کشید، اعلام کرد.

بر اساس فرصت پیش آمده برای استالین، نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوروی، در ۱۷ سپتامبر ۱۹۳۹ م / ۲۵ شهریور ۱۳۱۸ خ، به شرق لهستان، مناطقی که در پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ به عنوان محدودۀ نفوذ شوروی درنظر گفته شده بودند، یورش بردند. حدود یک ماه پس از یورش آلمان‌ها به لهستان، لهستان میان شوروی و آلمان نازی تقسیم شد.

پیمانی دیگری در ۱۱ فوریه ۱۹۴۰ م / ۲۱ بهمن ۱۳۱۸ خ، میان آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی تنظیم و به امضا رسید. در این قرارداد تجاری فوریه ۱۹۴۰ م، شوروی متعهد شده بود مواد خام لازم را در اختیار آلمان نازی قرار دهد و در عوض آلمان‌ها، ماشین‌آلات و کالاهای صنعتی خود را به شوروی ارسال نمایند. در همین باره هنری کیسینجر می‌نویسد:

«استالین همزمان با تقویت موقعیت استراتژیک خود، با تأمین مواد خام ماشین جنگی هیتلر، به تلاش‌های خود در جهت تسکین همسایه شوم خود ادامه داد. در ماه فوریه ۱۹۴۰ – قبل از پیروزی آلمان بر فرانسه – یک توافقنامه تجاری میان آلمان و شوروی در مورد ارسال میزان گسترده‌ای مواد خام به آلمان، با حضور استالین به عنوان نماینده اتحاد شوروی، به امضاء رسید. طی این توافقنامه، آلمان در عوض برای شوروی کالاهای مصنوعی و زغال سنگ تهیه می‌کرد، اتحاد شوروی مواد این موافقت‌نامه را بسیار دقیق بررسی کرده و موبه‌مو به اجرا گذاشت. در واقع دقیقاً تا زمانی که آلمانی‌ها نهایتاً دست به حمله زدند، واگن‌های قطار شوروی هنوز با محموله‌های خود از نقاط بازرسی مرزی عبور می‌کردند.»[۵]

در پی این توافقنامه، شوروی، در واقعیت، به مهم‌ترین تأمین‌کننده غلات، نفت خام و فلزات اساسی نظیر مس، نیکل، کروم، پلاتین آلمان نازی تبدیل شد و آلمان نازی توانست از فشار محاصره بریتانیا بکاهد و از مشکلات ناشی از آن، تا حدود زیادی، خلاص شود.

در جریان جنگ، پس از آنکه بریتانیایی‌ها موفق شدند، تجارت میان دولت‌های ایران و آلمان نازی را مختل کنند، اتحاد جماهیر شوروی با پیشنهاد آلمان‌ها، جهت ادامۀ انتقال کالاهای آلمانی از راه شوروی به ایران موافقت نمود. در این باره عبدالرّضا هوشنگ مهدوی می‌نویسد:

«شروع جنگ باعث شد که انگلیسی‌ها از حمل کالاهای آلمانی از راه دریا به ایران جلوگیری نموده و کشتی حامل قسمتی از وسایل کارخانۀ ذوب‌آهن ایران را که از هامبورگ حمل شده بود در ساحل شرقی افریقا متوقف و مصادره نمایند. دولت آلمان به شوروی پیشنهاد کرد که اجازه دهد کالاهای آلمانی از راه آن کشور به ایران حمل گردد. این تقاضا مورد قبول روس‌ها قرار گرفت و موافقت‌نامه‌ای بین روسیه و آلمان در این خصوص منعقد گردید و به این ترتیب تا دو سال بعد صادرات آلمان از راه ترانزیتی شوروی به ایران می‌رسید».[۶]

حمله آلمان نازی به فرانسه؛ اشغال پاریس

هیتلر در ۱۰ مه ۱۹۴۰ م / ۲۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ خ، تصمیم به حمله به فرانسه گرفت. «در مه ۱۹۴۰ هیتلر پس از وقفۀ ناشی از ضرورت اعزام نیرو به یونان و یوگسلاوی (دو کشور بالکان که به نفع متفقین وارد عرصۀ پیکار شده بودند) آمادۀ فتح اروپای غربی بود. نیروهای آلمان طی یک رشته عملیات حساب‌شدۀ برق‌آسا و درخشان با گذر از هلند، بلژیک و لوگزامبورگ وارد شمال فرانسه شدند.»[۷] پس از گذشت هفت هفته در ۲۲ جون ۱۹۴۰ م / ۱ تیر ۱۳۱۹ خ، پاریس سقوط کرد و دولت فرانسه تسلیم آلمان نازی شد.

به‌رغم آن‌که دولت ایران، پس از پیمان مولوتف ـ ریبنتروپ و پیروزی آلمان نازی بر لهستان، روابط‌ش را با آلمان‌ها گسترش داده بود، اما، اندک زمانی پس از سقوط پاریس و اشغال فرانسه توسط آلمان نازی، رضاشاه، احمد متین دفتری، نخست‌وزیر خود را، که تحصیل‌کرده‌ی آلمان بود و ظن آن وجود داشت که تا حدی متمایل به آلمان‌ها باشد، در 26 جون 1940 م / 5 تیر 1319 خ، برکنار کرد و به جای او علی منصور (منصورالملک)، که سیاستمداری متمایل به انگلستان محسوب می‌شد، را به عنوان نخست‌وزیر مأمور تشکیل کابینه نمود.

در تابستان ۱۹۴۰ م / ۱۳۱۹ خ، شرایط هنوز به سود آلمان نازی و علیه بریتانیا بود. پیتر فرانکوپن در این باره و گمانه‌زنی‌هایی که پیرامون سرنوشت جنگ و آینده جهان مطرح می‌شد، می‌نویسد:

«تا تابستان ۱۹۴۰ م امپراتوری بریتانیا در تلاش برای حفظ بقا بود. با امضای پیمانی بین آلمان نازی و روسیۀ کمونیستی در ساعت‌های اول بامداد روزی در تابستان گذشته چهرۀ جهان به‌سرعت و به‌شدت دگرگون شد. در آن روز گمان بر این بود که آینده فقط به یک رشته عملیاتی بستگی داشت که برلین را از راه اتحاد شوروی به عمق آسیا و شبه‌قارۀ هند ارتباط می‌داد و سر منابع و راه‌های تجاری را از غرب اروپا به مرکز اروپا کج می‌کرد. به هر روی، این دگرگونی‌ها بستگی کامل به ادامه و بی‌وقفه بودن همکاری اتحاد شوروی با آلمان داشت.»[۸]

در تاریخ ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ م/ ۵ مهر ۱۳۱۹ خ، آلمان، ایتالیا و ژاپن ـ طرفین قرارداد ضد کمینترن ـ پیمان سه‌جانبه‌ای را امضا کردند و طی آن متعهد شدند علیه هر کشوری، به جز شوروی، که با یکی از آنها وارد نبرد شود، اعلام جنگ کنند. در پاییز ۱۳۱۹ خ، دیدار و مذاکرات میان مقامات اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نازی همچنان ادامه داشت. در چنین شرایطی که استالین، رهبر اتحاد جماهیر شوروی، در موضع‌اش نسبت به همکاری با آلمان نازی، دچار تردیدهایی شده بود، این بیم را نیز داشت که آلمان نازی بتواند بریتانیا را شکست داده و بریتانیایی‌ها مجبور به مصالحه با آن‌ها شوند، آنگاه با قدرت تثبیت‌شده و روزافزون آلمان نازی در غرب خود، با دول متحدی همجوار و روبرو می‌شد که پیشتر پیمان ضدکمینترن را به امضا رسانده بودند.

«هیتلر به او (مولوتف) پیشنهاد می‌کرد تا در غلبه بر بریتانیا مشارکت کند. اما استالین نمی‌توانست تصور کند که چگونه، پس از اتحاد شورویِ عاری از سلاح، در مقابل شرکای آینده‌ی پیمان سه‌جانبه، که همگی رفقای سابق پیمان ضد کمینترن بودند، قرار می‌گرفت.»[۹]

استالین همچنین، از این بیمناک بود که بدون همکاری نظامی با آلمان نازی در سقوط امپراتوری بریتانیا، دست شوروی از غنایم جنگی و سرزمین‌هایی که تحت نفوذ بریتانیایی‌ها بود، بی‌نصیب ماند.

«اگر آلمان، بدون کمک شوروی، بریتانیا را مغلوب سازد، نمی‌تواند در فتوحات هیتلر سهیم شود.»[۱۰]

از این‌رو، در پاییز ۱۹۴۰ م / ۱۳۱۹ خ، به پیشنهاد هیتلر پاسخی داد که پذیرش آن برای هیتلر تقریباً ناممکن به‌نظر می‌رسید. شوروی در صدد آن بود، با خریدن وقت، فرصت پیدا کند، تا تدارکات و نیروی نظامی لازم را، برای جنگ احتمالی با آلمان، آماده سازد. استالین «اشتیاق هیتلر به قراردادن نام او در لیست پیمان سه‌جانبه را به اشتباه گواهی بر این موضوع تعبیر کرد که نازی‌ها تصمیم داشتند سال ۱۹۴۱ را به تلاش‌های گسترده‌تر در جهت سقوط بریتانیا اختصاص دهند. استالین بوضوح معتقد بود که سال ۱۹۴۲، می‌بایست سال تصمیم‌گیری برای آغاز یک جنگ با آلمان باشد.»[۱۱]

از این‌رو استالین در ماه مه ۱۹۴۱ م / خرداد ۱۳۲۰ خ، جهت جلب اعتماد بیشتر هیتلر، روابط دیپلماتیک اتحاد جماهیر شوروی با دولت‌های در تبعید اروپایی مستقر در لندن، که کشورشان توسط آلمان نازی اشغال شده بود، را قطع کرد. همچنین «دولت‌های دست‌نشانده‌ای را که آلمان در برخی از سرزمین‌های اشغال شده تشکیل داده بود به رسمیت شناخت.»[۱۲]

با این کار، استالین تلاش کرد به آلمان‌ها نشان دهد که مناطق اشغال شده را به عنوان مرزهای جدید آلمان‌، به رسمیت می‌شناسد. همان‌طور که پیشتر اشاره شد، با توجه به توافقات و همکاری‌ها طرفین، استالین تصور نمی‌کرد رهبر و فرماندهان نظامی آلمان نازی در سال ۱۹۴۱ م / ۱۳۲۰ خ، به شوروی حمله کنند.

حمله آلمان نازی به شوروی؛ اتحاد بریتانیا با شوروی

پس از آنکه آلمان نازی در بامداد ۲۲ جون ۱۹۴۱ م / ۱ تیر ۱۳۲۰ خ، به مرزهای شوروی یورش برد، استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، ، آنچنان شوکه شده بود که برای مدتی، توانایی رهبری و فرماندهی را از دست داده بود، تا اینکه بالاخره در روز ۳ جولای / ۱۲ تیر با ایراد یک سخنرانی رادیویی، فرماندهی را مجدداً در دست گرفت.

در هفته‌ها و ماه‌های آغازین حمله آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی، پیشروی ارتش آلمان در خاک شوروی نسبتاً سریع بود و ارتش سرخ شوروی را مغلوب و مقهور توانایی‌ها خود ساخته بود. «تنها چند روز پس از شروع حمله، مینسک [پایتخت کنونی بلاروس] سقوط کرد و ٤۰۰۰۰۰ سرباز روس در محاصره قرار گرفتند و به تله افتادند… در طول تابستان ۱۹٤۱ م پیشروی نیروهای آ‌لمانی در خاک روسیه بی‌وقفه ادامه یافت. تا ماه سپتامبر کیِف [پایتخت کنونی اوکراین] پس از محاصره‌‌ای که نتیجه‌اش اسیر شدن بیش از نیم میلیون سرباز روس بود سقوط کرد.»[۱۳]

در ماه اکتبر ۱۹۴۱ م / مهر ۱۳۲۰ خ، خطر سقوط مسکو موجب شده بود «بزرگ‌ترین هراس» رییس‌جمهور ایالات متحده «فروپاشی قریب‌الوقوع شوروی» باشد. در این باره پیتر فرانکوپن می‌نویسد:

«در ماه اکتبر به نظر می‌رسید که مسکو به خطر افتاده است. نگرانی‌ها به آن‌جا رسید که برنامه‌هایی برای تخلیۀ پایتخت و فرستادن مقام‌های ارشد به کوی‌بیشف (سامارای قدیم، تقریباً در هزار کیلومتری شرق مسکو و در خمیدگی رود ولگا به سوی دریای خزر) در نظر گرفته شد. پیکر لنین را از آرامگاهش در میدان سرخ به جای دیگری بردند. برای استالین هم همه‌چیز آماده بود تا مسکو را ترک کند، اما در لحظۀ آخر تصمیمش عوض شد و در پایتخت ماند.»[۱۴]

بریتانیا، که پس از آغاز جنگ میان آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی، از وضعیت بحرانی درآمده بود و وضعیت‌اش بهبود پیدا کرده بود به فعالیت‌های دیپلماتیک‌اش شدت بخشید. در ۲۷ جون ۱۹۴۱ م / ۶ تیر ۱۳۲۰ خ، سر ریچارد استفورد کریپس سفیر بریتانیا در مسکو، مذاکرات پیرامون اتحاد انگلستان با شوروی با مولوتف وزیر امور خارجه شوروی را آغاز کرد. سرانجام مذاکرات در ۱۲ جولای ۱۹۴۱ م / ۲۱ تیر ۱۳۲۰ خ، به توافقی منجر شد که در پی آن دو دولت متعهد می‌شدند، از مذاکرات و انعقاد قرارداد صلح جداگانه‌ای با آلمان نازی خودداری کنند و همچنین به یکدیگر، در جنگ با دشمن مشترک، کمک‌های لازم نظامی و تدارکاتی برسانند. راه‌های متفاوتی برای ارسال کمک‌های تسلیحاتی و تدارکاتی به شوروی مطرح بود، اما راه ایران، کوتاه‌ترین و کم‌خطرترین گزینه بود. چراکه ایران هم‌مرز با شوروی و در مجاورت مناطقی تحت نفوذ بریتانیا قرار داشت و آلمان‌ها نمی‌توانستند آنرا مورد تهدید جدی قرار دهند. بریتانیا و ایالات متحده امریکا می‌توانستند از طریق خلیج‌فارس و با استفاده از راه‌آهن و جاده‌های ایران اسلحه، مهمات و وسایل دیگر را به قوای شوروی در دریای کاسپی (خزر) برسانند و مانع پیشروی آلمان نازی در خاک شوروی شوند. این ملاحظات دلیل اصلی اشغال ایران در سوم شهریورماه ۱۳۲۰ خورشیدی بود. در واقع با حملۀ آلمان نازی به شوروی، ایران به لحاظ ژئوپلیتیکی موقعیت استراتژیکی مهمی یافته بود. داشتن منابع نفتی و نزدیکی به میدان‌های نفتی کشورهای جنوب غرب آسیا، بر اهمیت ایران از نگاه متفقین افزوده بود و به هر طریقی می‌بایست ایران را به اردوگاه متفقین ملحق می‌کردند.

ایالات متحده امریکا، رسماً وارد جنگ می‌شود

وینستون چرچیل، نخست‌وزیر بریتانیا در ماه اوت ۱۹۴۱ م / امرداد ۱۳۲۰ خ، با رییس‌جمهور ایالات متحده امریکا که همچنان موضع رسمی کشورش، بی‌طرفی بود، در رزمناو یواس‌اس آگوستا، دور از ساحل نیوفاندلند، دیدار و گفت‌وگو کرد.

نتیجه‌ی گفت‌وگوی رهبران دو کشور، انتشار اعلامیه‌ی مشترکی بود، که به منشور آتلانتیک شهرت یافت. منشور آتلانتیک یک سری «اصول مشترک» را اعلام می‌نمود که در آن رییس‌جمهور ایالات متحده امریکا و نخست‌وزیر بریتانیا تصویری از آینده‌ی بهتر مدنظر خود را ارایه دادند.

در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ م / ۱۶ آذر ۱۳۲۰ خ، ارتش ژاپن با حمله‌ای غافلگیرکننده به بندر پرل ‌هاربر بخش قابل توجهی از ناوگان دریایی آمریکا در اقیانوس آرام را از بین برد. با این کار ایالات متحده به‌طور رسمی وارد جنگ جهانی دوم شد. روز ۱۱ دسامبر، هیتلر که به پیمان سه‌جانبه‌ای با ژاپن و ایتالیا پیوسته بود، به ایالات متحده اعلام جنگ نمود.

بریتانیا که از آغاز جنگ در برابر آلمان نازی و رهبرش هیتلر ایستاده بود، امکان داشت بر اثر تضعیف توان نظامی و اقتصادی مجبور به مصالحه شود، بویژه پس از سقوط پاریس و اشغال فرانسه و پیش از حمله‌ی آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا روبه‌روی نیروهای نظامی‌ای قرار گرفت که از لحاظ توان جنگی، از آنها قوی‌تر بودند. از نظر پال کندی این وضعیت بریتانیا را در موقعیت خطرناکی قرار داده بود، اما در آغاز نبرد آلمان نازی علیه شوروی، با وجود آنکه در ماه‌های آغازین شرایط به سود نازی‌ها بود، نهایتاً اما موجب چرخش موازنه به سود بریتانیا و متفقین شد. کندی می‌نویسد:

«از دید نظامی، محور برلین ـ رم در خشکی غیرقابل تجاوز، در دریا ضعیف، و در هوا با حریفان خود تقریباً برابر بود… در آغاز به‌نظر نمی‌رسید که حملۀ آلمان به شوروی این موازنه را تغییر دهد، زیرا ارتش سرخ متحمل تلفات سنگین و فاجعه‌باری شده و سرزمین‌ها و کارخانه‌های زیادی را از دست داده بود. اما، رخدادهای بسیار مؤثر دسامبر ۱۹۴۱، این موازنه‌ها را بکلی درهم ریخت.»[۱۵]

پس از حمله هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی در ۲۲ جون ۱۹۴۱، و ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم، که در پی حمله‌ی ژاپن به بندر پرل ‌هاربر اتفاق افتاده بود و اعلام جنگ آلمان نازی به ایالات متحده آمریکا، موازنه قوا کاملاً به سود جبهه‌ی متفقین تغییر کرد، بنابراین با تغییر شرایط و موازنه قوای طرفین درگیر، بریتانیا دستیابی به پیروزی نهایی در جنگ را ممکن می‌دید. همچنین از دسامبر ۱۹۴۱ م / آذر ۱۳۲۰ خ، با مقاومت و ضدحمله‌های شوروی به مرور عقب‌نشینی ارتش‌ آلمان نازی از جبهه‌ی شرقی آغاز و آوازه شکست‌ناپذیری ارتش هیتلر درهم شکسته شد و مسکو، پایتخت شوروی از خطر نجات یافته بود. از آن پس، سرنوشت جنگ تا حدود زیادی مشخص شد.

پس از بررسی رویدادها و وضعیت دولت‌های درگیر و شرایط میدانی نیروهای‌ این کشورها، در این بخش، و جلب نظر به برخی توافقات میان این دولت‌ها از آغاز و در جریان جنگ جهانی دوم، در بخش دیگر با اشاره به روزهای منتهی به سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی، به آغاز مذاکراتی که بین دولت‌های ایران، اتحاد جماهیر شوروی و بریتانیا، صورت گرفت خواهیم پرداخت، مذاکراتی که در نهایت منجر به انعقاد پیمان سه‌جانبه شد. لازم است اشاره‌ای، هرچند کوتاه، به توجه دولتمردان ایرانی به لزوم حضور و تعامل با کشوری نیرومند در ایران، جهت تأمین منافع و مصالح عمومی و تقویت بنیه‌ی نظامی کشور نیز صورت گیرد و در ادامه به مسأله‌ی اشغال ایران در سوم شهریور ۱۳۲۰ خ، پرداخته می‌شود.

پایان بخش نخست

ـــــــــــــ

[۱] آلمان نازی، مایکل لینچ، ترجمۀ بابک محقق، تهران، فرهنگ جاوید، ۱۳۹۶، ص ٤۸

[۲] راه‌های ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱٤۰۰، ص ٤۷۲

[۳] راه‌های ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱٤۰۰، ص ٤۶۹

[۴] آلمان نازی، مایکل لینچ، ترجمۀ بابک محقق، تهران، فرهنگ جاوید، ۱۳۹۶، ص ۵۷

[۵] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانی‌یکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسی‌عراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۳۲

[۶] تاریخ روابط خارجی ایران، عبدالرّضا هوشنگ مهدوی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۵، ص ۳۸۴

[۷] آلمان نازی، مایکل لینچ، ترجمۀ بابک محقق، تهران، فرهنگ جاوید، ۱۳۹۶، صص ۶۰ و ۶۱

[۸] راه‌های ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱٤۰۰، ص ٤۷۷

[۹] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانی‌یکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسی‌عراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۴۱

[۱۰] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانی‌یکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسی‌عراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۳۶

[۱۱] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانی‌یکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسی‌عراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۴۳

[۱۲] دیپلماسی، هنری کیسینجر، ترجمه فاطمه سلطانی‌یکتا و رضا امینی، زیرنظر محمدحسن کاووسی‌عراقی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۹۵، ص ۵۴۷

[۱۳] راه‌های ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱٤۰۰، صص ٤۹۲ و ۴۹۳

[۱۴] راه‌های ابریشم: نگاهی نو به تاریخ، پیتر فرانکوپن، ترجمۀ سیما مولایی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱٤۰۰، ص ٤۹۳

[۱۵] ظهور و سقوط قدرت‌های بزرگ: تحولات اقتصادی و کشمکش‌های نظامی در سال‌های ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰، پال کندی، مترجمان: محمد قائد، ناصر موفقیان، اکبر تبریزی، ویراستار میرحسین سرشار، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۱، ص ۶۰۲

, , , ,
اشتراک گذاری

Post Your Comment Here

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *