
از دیدگاه من اتفاقی که در ایران افتاده و مهم است، این است که برای سالیان سال جامعه، بازی سیاسی و انتخاب سیاسی خود را در درون امکانات جمهوری اسلامی تعقیب کرده بود. ناراضی بود و از هرج و مرج بدش میآمد، اما فکر میکرد که امکانات سیاسیاش همین است و باید بین اصلاحطلب و اصولگرا یکی را انتخاب کند و اصلاحطلبان اندکی جامعه را بهبود میبخشند. این تصور رسانهای و خیالی بود که برای مردم ساخته شده بود.
اما اتفاقی که از 95 ـ 96 افتاده، گسستی بود در این تصور جمعی. وقتی این تصور جمعی و این چرخش در ذهنها پدید آمد، ما نیروهای این چرخش در ذهن و آن گسست در فکر را شاهدیم. به همین خاطر از اینجا به بعد جامعه در بیرون جمهوری اسلامی فکر میکند و در حال فکر در مورد این موضوع است که آیا یک انقلاب مبهم انجام بدهد یا برگردد به یک نظام محکمتر که بازگشت به مشروطه است، بازگشت به پادشاهی قانونیست و به نظام پیشین. دارد میان این دو فکر میکند. آنطور که من دارم میبینم، چیره شدن و سنگین شدن وزن بازگشت به نظام آزموده شده است. از این جهت جنبش به صورت معقول به جلو آمده و به ذات خود، خشونتپرهیز است و خواهان خشونت نیست.
اما حکومت، از آنجا که خِستی در بکار بردن خشونت ندارد و در برابر این بلندمنشی و بزرگمنشی جامعه دست به خشونت میزند، در وجوهی جامعه به او پاسخ میدهد. یعنی دارد به او میگوید که اگر بخواهی بیش از اندازه از آن زوری که در دست داری استفاده بکنی، این خشونت را من به تو برمیگردانم. تا اینجا مسئلۀ دفاع است و جامعه به سمت خشونت نمیرود و تا جایی که ممکن است، در بکار بردن خشونت پرهیزگاری میکند.
اما اتفاقی که میافتد، این است که رسانههایی هستند که در این فاصله درست شده و سعی کردهاند دو کار انجام بدهند. یکی اینکه سعی کردند از حالت رسانه خارج شده و تبدیل بشوند به رهبری هدایتکنندۀ اتفاقات در ایران. بهطور مشخص هم منظورم اینترنشنال است. دومی این است که آنها سعی میکنند، حوادث داخل ایران را بازنمایی بکنند. به این خاطر ما با دو وضعیت خاص طرف بودیم. یعنی این تلویزیون و کارشناسانش میآمدند و رادیکالیسم در کلام را به اوج میرساندند. بعد اخبار کذب را پروژهگذاری کرده که رسانههای مستقل بیایند آنها را تفسیر کنند. مثلا یک زمانی در تلویزیون نشان میدادند و کارشناس میآوردند و میگفتند، مثلاً، مقامات جمهوری اسلامی فرار کردند، مثلاً، چندتا هواپیما رفتند به ونزوئلا.
در چنین وضعیتی و در آن لحظه مردم دچار هیجان میشوند. جمهوری اسلامی هم اینترنت را قطع کرده و چرخۀ انحصاری اخبار میافتد دست اینها. و اینها هم میگویند که مقامات جمهوری اسلامی فرار کردند. بعد در فضاهای مجازی عدهای میگویند، بروید فلان جا را تسخیر کنید. و مردم هم فکر میکنند که خُب مقامات جمهوری اسلامی که فرار کردهاند و فلان جا هم که در دسترس است و میتوان آنجا را تسخیر کرد. این نوع از رادیکالیسم است که در واقع تنشها را ایجاد میکند.
با این هیجانات جمعی که ایجاد شده، طبیعیست مردمی که در خیابان کتک میخورند، عصبانی بشوند. اما ایراد آنجاست که فعالان سیاسی هم به دنبال مردم بدوند. مردم از فعال سیاسی، از کارشناس سیاسی انتظار دارند که دوردست را ببیند و بگوید که اگر از این طرف بروی چاله است. نه اینکه خودش هم مردم را تشویق بکند و یا خودش را به چاه بیاندازد. به عبارت دیگر مردم از هر طرف که میروند، فعال سیاسی هم به دنبال آنها میدود. مردم میافتند توی چاه، او هم با مردم داد میزند که؛ افتادیم توی چاه. یعنی به این ترتیب دست به عمل پوپولیستی میزند.
البته این رسانهها اجازه نمیدهند که جریان سیاسی پاسخگو بوجود بیاید. یعنی جریانی که چاه را تشخیص بدهد و به مردم بگوید که سر راهشان چاه است، یا اگر نتوانست، مردم بتوانند گریبانش را بگیرند و بگویند که تو یا میفهمی یا نمیفهمی، که در این صورت باید کنار بروی. اما مسائل رسانهای فراموش میشود، میآیند حرفشان را میزنند و میروند.
البته ما بارها روی این نکته تکیه کردهایم که بخشی از این خشونت مصنوعی بود. عربستان و ایران در آن موقع پای میز مذاکره بودند. قبلاً شش بار در عراق مذاکره شده بود. مسئله این بود که چه کسی در صحنه میتواند دست بالا را پیدا بکند، تا امتیاز بیشتری بگیرد. ابزارهای عربستان چه بود؟ همین رسانه بود، که سعی میکرد وضعیتی را درست بکند، تا جمهوری اسلامی تصور بکند که در داخل ممکن است با جنگ داخلی مواجه بشود. و برای آنکه تلویزیون اینترنشنال را ساکت بکند، امتیازات بیشتری بدهد.
بنابراین وقتی این حد از رادیکالیسم در زبان بوجود میآید، راه بحثهای منطقی و عاقلانه بسته میشود. یعنی شما دیگر نمیتوانید چیزی بگویید. وقتی مثلاً میآیند و میگویند که مقامات جمهوری اسلامی فرار کردهاند، حالا اگر شما بیایید و بگویید که مردم آنها فرار نکردهاند، بلافاصله گروههای سایبری آنها میآیند و میگویند که اینها میخواهند روحیۀ مردم را خراب کنند. یا میگویند؛ مردم مسلح هستند و میکشند، که البته چنین چیزی نیست. اصلاً مردم که نمیتوانند مسلح باشند.
در دنیا ما دو سبک مبارزه داریم؛ یکی مردم عادی میآیند به خیابان، عصبانی هستند. به عنوان نمونه، مگر مردم میدانستند که برا مهسا چنین اتفاقی میافتد؟ نیروهای انتظامی او را گرفتند و کشتند، مردم عصبانی شدند، به هیجان آمدند و هزار درد دارند، آمدند به خیابان. دردهای مضاعف جمع شده و جمهوری اسلامی را نمیخواهند و به خیابان میآیند. این مردم چگونه میتوانند مسلح باشند؟ الان اگر در تهران کسی را بگیرند که چاقو همراهش باشد، به عنوان سلاح سرد، پوستش را میکنند. این مردم چطور میتوانند مسلح باشند؟
اما این رسانهها و نیروهای سایبری عمداً تبلیغ میکنند که مردم مسلح هستند. میگویند؛ این کسی را آنجا کشت، آن کسی را اینجا کشت. خیر اصلاً چنین چیزی نیست. ممکن است در جایی مردم با نیروهای انتظامی یا بسیجی درگیر شده باشند، اما این به معنای مسلح شدن مردم نیست. اصلاً حرکت مسلحانه نیازمند آنست که نیروهای رزمدیده و آموزشدیده و مسلح وجود داشته باشند. اگر در زمان شاه وجه چریکی در مبارزه وجود داشت، برای این بود که در اردوگاههای الفتح ماهها آموزش میدیدند. قذافی میبردشان و به آنها آموزش چریکی میداد. والا مردم عادی که اسلحه بدست نمیگیرند.
خُب وقتی شما وانمود میکنید که مردمی که دارند به خیابان میآیند، مسلح هستند، آنوقت مردم دیگر نخواهند رفت. مردم عادی که اسلحه ندارند. بروند که چه بکنند؟ فکر میکنند که سنگربندی شده و اتفاقاتی در حال افتادن است. مردم در اینصورت نخواهند رفت. از طرف دیگر نیروی انتظامی برای سرکوب نیاز به آدرنالین بیشتری دارد، هیجان دارد و باید بیشتر بترسد. احساس میکند که نیروی مقابلش مسلح است و فکر میکند اگر او نزند، نیروی مقابل خواهد زد. عجیب آنست که برخی افراد بودند که ماهها برای ما در مورد ماندلا و گاندی صحبت میکردند و دائم میگفتند که گاندی این کار را کرد، ماندلا آن کار را کرد. و در این شلوغی مردم را تشویق میکردند به برداشتن اسلحه. در حالی که اگر حتا مردمی که در خیابان هستند، جایی درگیری پیدا میکنند، این ربطی به اپوزیسیون ندارد. اولاً مردم کار دفاعی کردهاند. و دوم مقصر در اینجا جمهوری اسلامیست. چون مردم به صورت کاملاً متمدنانه، به عنوان دارندگان حقوق شهروندی به خیابان آمدهاند، حق اعتراض دارند، حق دارند جمهوری اسلامی را نخواهند، مطالباتی دارند، آمدهاند به خیابان برای اعتراض. در مقابل جمهوری اسلامی میگوید؛ من به شما زور میگویم، دزدی میکنم، در مورد حوزۀ شخصی شما قلدری میکنم و اگر به خیابان هم بیایید، شما را میکشم! خُب این خشونت را چه کسی به میدان آورده است؟ معلوم است دیگر، جمهوری اسلامی. پس در اینجا ما باید جمهوری اسلامی را محکوم کنیم. نه مردم عادی را که طبعاً دست به خشونت نمیزنند. نمونۀ این تظاهرات در نازیآباد بود که منطقۀ ظاهراً مستعد خشونت است. اما میبینیم که تظاهرات بسیار شکوهمندی برگزار شد و حتا نیروهای انتظامی هم دست به سرکوب نزدند. در آن تظاهرات مردم کاملاً عادی بودند، کسبه، کسانی که کار میکنند، دختران 16 ـ 17 ساله حتا 14 ـ 15 ساله. چنین نیرویی که چریک نیست. اما از او چنین تصویری ارائه میشود.
خُب جامعه مستعد خیزش بعدیست، اینبار به دلیل فشار اقتصادی. این مردم چکار میتوانند بکنند؟ چطور بتوانند زندگی بکنند؟ اگر کسی خیلی شانس داشته باشد، کار داشته باشد، مثلاً ده میلیون حقوق میگیرد. اما اجاره سی میلیون است. زن و شوهر هر دو کار میکنند اما از عهدۀ معاش عادی برنمیآیند. خودشان اعلام میکنند که سی درصد جمعیت زیر خط فقر است. خُب میآید بیرون و جمهوری اسلامی مأمورش را گذاشته آنجا، لباس شخصی، بسیج و مزدور را میگذارد در خیابان و دستور ضرب و شتم و شلیک و کور کردن چشم میدهند. خودشان اعلام کردهاند که صد هزار نفر را دستگیر کردهاند. اصلاً به چه حقی شما صدهزار نفر را دستگیر میکنید؟ بدون وکیل، با دستگاه قضایی وابسته و پرونده ساز، بعد عدهای هم میآیند و از این جامعۀ مظلوم اما رشید، میخواهند، رنجر بسازند. اینطور نیست. مردم میخواهند به خیابان بیایند و بگویند؛ درد دارم من این حکومت را نمیخواهم. این حکومت است که بخشی از فرزندان این جامعه را رودرروی بخش دیگر قرار میدهد. آنها را وادار به کشتن و کورکردن بخش دیگر میکند.
دامن زدن به رادیکالیسم در نهایت هم به نفع جمهوری اسلامیست و هم به نفع گروههای تروریستی پنجاهوهفتی مثل مجاهدین. وقتی مردم ایران میآیند و مطالبات مدرن و مدنی و شهروندی را به بهترین شکل مطرح میکنند، کسانی که نانشان در خشونت است، به این ترتیب نانشان آجر خواهد شد. همین مجاهدین به این کانونهای شورش چه میگوید؟ میگوید بروید و بزنید و بکشید. اسلحه بکشید تا ما بتوانیم زمینه پیدا کنیم. یا همین گروههای تروریستی کومله و حزب دمکرات چه میگفتند؟ آنها میگفتند که اشنویه آزاد شد! از کجا آزاد شد؟ توهم داشتند که نیروهای مسلح خود را وارد اشنویه کردهاند و آنجا را گرفتهاند و بعد شهر به شهر را خواهند گرفت و جلو خواهند آمد. طبیعیست که چنین نیروهایی نمیخواهند که در مناطق کردستان یک حرکت ایرانخواهانهُ متمدنانه و شهروندمحور شکل بگیرد.
گزیدهای از سخنان حجت کلاشی در گفتگو با کانال یک