یک بازبینی در ژرفای روان ایرانی

به یاری فرازهایی از سخنان داریوش همایون:

گردآورنده: آریا زرنگار

روشنفکری و ترقیخواهی را چندگاهی با جهان سومی‌گری یکی دانستن، خود را با خاورمیانه‌ای‌های دیگر، و بالا‌تر شمردن منافع فلسطینیان بر منافع ملی‌ ایران و از ‌اینکه ملت مسلمان شیعه و بخشی از جهان پر افتخار اسلام‌اند سر بر آسمان سودند.

جهان اسلامی ‌و خاورمیانه، که جهان سومی ‌است ساخته شده از عرب‌ها و اسلام، ‌ایران را سراپا در خود فرو برده‌اند و چاره‌ای حتا برای توده‌های غیر روشنفکر نگذاشته‌اند که حقیقت برهنه آرمانزدایی شده آن‌ها را ببینند. آنچه آرزوی روشنفکران دو سه دهه پیش می‌بود کابوس مردمی‌ شده است که دارند از همه چیز نا‌امید و به همه چیز بدگمان می‌شوند. پادزهر ‌این بدنگری (سینیسم) رو نهاده به هیچ انگاری، (نیهیلیسم) دگرگونی جهان بینی است؛ باز نمودن‌ ایده‌ ایران و جانشین کردن «پارادیم» (سرمشق آرمانی) مظلومیت و شهادت با والایی است.

ما بجای ملت شهیدپرور مظلوم‌پرست سینه‌زن مویه‌گر می‌باید به آنچه بودیم، به زمانهائی که‌این «سنگستان» به گفته م. امید «شبچراغ روزگاران بود…» و «اگر تیر و اگر دی، هر کجا و کی / به فر سور و آیین‌ها بهاران در بهاران بود» برگردیم. موتور تاریخ، تاریخ بزرگی‌ها و عبرت‌ها، در پشت ماست و یاد شکوه و والایی‌های کهن، خاطر ما را‌‌ رها نمی‌کند. هم امروز نیز فنری جمع شده را می‌مانیم که منتظر برداشته شدن وزن جمهوری اسلامی ‌است تا از جا بجهد و گسسته‌ها را به رشته در آورد. واقعیت ما کشوری است که اقتصاد و حکومتی جهان سومی ‌و مردمانی تشنه و آماده پیشرفت و ورود به جهان اول دارد؛ در خاورمیانه جغرافیائی نه فرهنگی می‌زید و چشمانش از فراز خاورمیانه تنها به غرب می‌نگرد ــ چنانکه در بیشتر ‌این سه هزاره نگریسته است. مردمانش بیشتر‌‌ همان مسلمان شیعه‌اند ولی جامعه اسلامی ‌نیست و در بیشتر هزار و چهار صد سال گذشته با جهان اسلامی در کشاکش بوده است. اسلام بخشی از تاریخ و میراث فرهنگی آن است و بس، و همه هویت ملی او را ــ که در بخش بزرگ‌تر خود غیر اسلامی‌ بوده است و با ژرف‌تر رفتن در فرآیند تجدد، غیر اسلامی‌تر نیز خواهد شد ــ نمی‌سازد. ملتی است عمیقا غربگرا و از همه جهان اسلامی ‌ (حتا از جامعه ترک) عرفیگرا‌تر (سکولار) ــ حکومتش هر چه می‌خواهد بکند.

بیرون رفتن از سه جهانی که بیست و پنج سال پیش داشتیم خود را به رنج از گلزارش بیرون می‌کشیدیم، ‌ایده‌ای است که زمانش رسیده است. مردمی‌ که از نکبت زندگی و حکومت جهان سومی ‌به تنگ آمده‌اند و اسلام را هر کدام به میل خود و به شیوه گزینشی همیشگی‌شان، و آن نیز دور از عرصه عمومی‌ و سیاست و حکومت، می‌خواهند و بسیاری می‌خواهند که نخواهند؛ و از فساد و جمود و استبداد و اصلاح‌ناپذیری خاورمیانه (تا چشم کار می‌کند) به بیزاری افتاده‌اند، و مانند بقیه جهانیان از خاورمیانه و فلسطین و گرفتاری‌هایش خسته شده‌اند، آماده‌اند دید خود را عوض کنند. می‌خواهند در جهانی که دوست‌تر دارند بسر برند؛ بجای عرب و فلسطینی و افریقائی، همسایه معنوی و فرهنگی غرب باشند؛‌‌ همان غرب که زیر تاثیر اسلامیان و چپگرایان، از دشمنی‌اش، در واقع، بر خود شوریدند. جز آن‌ها که در انقلاب و حکومت آن سود پاگیر دارند کدام‌ ایرانی را می‌توان یافت که نخواهد به غربیان همانند شود؟ اما آن دارندگان سود پاگیر نیز یا در غرب جا خوش کرده‌اند و دشنام گویان به آن چسبیده‌اند؛ و یا پول‌ها و فرزندان خود را به غرب می‌فرستند. آن‌ها نیز از آن سه جهان به شیوه دوپهلوی خود بیرون آمده‌اند.

دگرگون کردن جهان‌بینی، تصمیم عملی نمی‌خواهد؛ یک فرایند فرهنگی است و در قلمرو آموزش و آگاهی، در قلمرو ارتباطی، جریان دارد. ما می‌باید مسئله را بشناسیم، و بیمی ‌از شکستن بت‌ها و دور ‌انداختن کلیشه‌ها و رویارو شدن با آنچه باور عمومی‌ می‌پنداریم، یا عادتهای ذهنی دیرپای، نداشته باشیم. شناخت مسئله به معنی پی بردن به واقعیت‌های آن سه جهان است و توانائی‌های خودمان. می‌باید جهان سومی ‌را که افریقا و خاورمیانه نمایندگانش هستند و بقیه دنیا از آن بدر آمده‌اند یا دارند بدر می‌آیند با ویژگی‌هایش به‌ایرانیان شناساند. باید نشان داد که احساس قربانی بودن و حق را همیشه به خود دادن، گریز از مسئولیت شخصی و ملی، و چشم دوختن به دست و دهان دیگری که ویژه انسان جهان سومی‌است، چه رابطه‌ای با فرو رفتن افریقائیان و خاورمیانه‌ای‌ها در پلیدی فیزیکی و فرهنگی و سیاسی، داشته است؟

«صدسال کشاکش با تجدد» فصل 13 «بیرون از جهان‌های ما»

***

جهان اسلامی‌ که بزرگ‌ترین صادراتش مغزهای پیشرفته و بالا‌ترین دستاوردش پروراندن بمب‌اندازان خودکشی و قهرمانانش صدام حسین‌ها (تا پیش از دستگیری) و بن لادن‌ها هستند تا کی می‌باید هویت و نشانی ما باشد؟ جهان اسلامی، با فرهنگی در زنجیر سنت‌های دست و پا گیر و یک فولکلور مذهبی آغشته به خرافات، در مقایسه با پیام آزاد منشانه و انسانی فرهنگی که پویائی و انعطاف پذیری‌اش در پنج سده گذشته مانندی در هیچ فرهنگی نداشته است، چه دارد که به ملتی مانند‌ ایران با تجربه تاریخی هزار و پانصد ساله پیش از اسلام و گرایش همیشگی‌اش به اروپا و امریکا عرضه کند؟

ما صد سال است می‌خواهیم از آن مرحله توسعه نیافتگی که در نیمه سده بیستم جهان سوم نام گرفت بدرآئیم و هم اکنون نیز در عین نکبت رژیم اسلامی، در زمینه اساسی فرهنگی بدر آمده‌ایم. خاورمیانه (یک تعریف گنگ جغرافیائی که مانند جهان سوم، گویای یک حالت ذهنی است) تا فلسطین‌زدگان بر گفتمان روشنفکری تسلط نیافتند، بیشتر برای ‌ایرانیان از نظر مقایسه درشمار می‌آمد: پیشرفت‌های خود را با مقیاس آن می‌سنجیدیم و به رخ می‌کشیدیم. جهان اسلام با انقلاب اسلامی‌ در خودآگاهی ملی ‌ایرانیان جای بالائی یافت و همراه حکومت اسلامی ‌پائین رفته است و همچنان می‌رود.

روشنفکر ‌ایرانی که در جنگ سرد یخ نزده باشد همین بس است که نگاهی به نقشه بیندازد و امکانات شگرف ارتباطی، بازرگانی و فرهنگی ایران را برای منطقه‌ای از روسیه در شمال و چین در شرق تا خلیج فارس،‌‌ همان سرزمین پهناوری که سه سده زرین ‌ایران را در باززائی پس از دو سده چیرگی عرب به ما داد، دریابد و دست از یاسر عرفات و آریل شارون بردارد.

‌آینده ‌ایران در آن سرزمین‌های پهناور است که به ظرفیت فرهنگی و اقتصادی ‌ایران مجال بالیدن خواهد داد. اما ‌اینهمه در گرو سرنگونی جمهوری اسلامی ‌است که پیروزی نهائی و کشنده آن سه جهان (کشنده برای خود آن جهان‌بینی) بر ‌ایران بود.

«آنگاه که رودخانۀ تاریخ به دریای پیشرفت برسد!» گفتگوی فرخنده مدرس با داریوش همایون ـ «در جستجوی پاسخ»

, , , ,
اشتراک گذاری