سو قصد به تاریخ ایران

«نابودی تاریخ ایران و مرگ خاموش یک ملت»

پیرامون انتشار خبرهای تلخ درباره آثار و محوطه­های باستانی ایران

یادداشتی از بهمن تیرآبادی

خبرهایی که در روزهای اخیر در فضای رسانه‌ای درباره تخریب و نابودی تدریجی چند محوطه باستانی منتشر شد، دل هر ایرانی میهن‌پرستی را آزرد. ابتدا خبر گسترش گل‌سنگ‌ها بر نقوش برجسته تخت جمشید و بیستون به دلیل وضعیت نامساعد محیطی و نگهداری نامناسب این محوطه‌ها منتشر شد. به فاصله چند ساعت خبری دیگر از حفاری کوه رحمت (کوه مهر) توسط شهرداری مرودشت انتشار یافت و در ادامه، انعکاس خبر تخریب یک سنگ نوشته ۲۸۰۰ ساله به خط میخی در شمال غرب ایران همگان را در بهت فرو برد. در ادامه این اخبار ناگوار و نگران کننده از وضعیت اسفبار میراث فرهنگی کشور، حمید فدایی مدیر سابق پایگاه میراث جهانی تخت جمشید نیز از تعطیلی ردیف ویژه اعتباری نگین میراث فرهنگی ایران (تخت جمشید) خبر داد و از سوی دیگر دکتر کوروش محمدخانی باستان­شناس و رئیس گروه باستان­شناسی دانشگاه ملی ایران (بهشتی فعلی) ضمن اشاره به نداشتن بودجه برای زنده نگه داشتن         تخت جمشید، تأکید کرده «اگر هرچه سریع­تر به وضعیت ستون­هایی که در کاخ آپادانا، کاخ صدستون و کاخ­ها و بناهای مختلف که در تخت جمشید یا پاسارگاد است نرسیم، این ستون­ها پوسته پوسته می­شوند و از بین می­روند.»

در سال‌های گذشته هم خبرهای بسیاری از نابودی آثار باستانی ایران برای همیشه، کام وطن­دوستان را تلخ کرده بود. غارت آثار باستانی ایران در روزهای ابتدایی انقلاب و نقش سران انقلاب در این غارت‌ها، غارت تمدن باستانی جیرفت، دزدیده شدن لوح زرین داریوش و ذوب آن برای فروش طلا توسط مسئولین وقت موزه ایران باستان، دزدیده شدن آثار نفیس دوره شاهنشاهی ساسانی از جمله بشقاب­های سیمین این دوره با شکوه تاریخی از موزه آذربایجان در تبریز و صدها مورد دیگر تنها قسمتی از اتفاقات تلخی است که در ۴۵ سال گذشته بر میراث فرهنگی و تاریخی ایران تحمیل شده و از آنجایی که چنین صدماتی جبران ناپذیر است و بخشی از تاریخ ایران برای همیشه حذف شده است، باید آن را جنایت خواند. هنوز چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که محمد منتظری پسر حسینعلی منتظری از سران انقلاب مشغول غارت موزه‌ها و آثار باستانی ایران شد و پس از مدتی در این زمینه چنان گستاخ گشت که فرودگاه مهرآباد را با اسلحه قرق می‌کرد و با هواپیما آثار باستانی را از ایران خارج می‌کرد. در نهایت هم بخاطر همین گنگستربازی‌ها خیلی زود به ممد رینگو معروف شد. ماجرای ذوب کردن و فروختن لوح زرین داریوش بخاطر طلای آن، خود داستانی است پر آب چشم. رییس وقت موزه ملی ایران در دوران رفسنجانی و خاتمی، لوح زرین را ذوب و با پول آن برای خود پیکان خرید و یکی از الواح چهارگانه داریوش برای همیشه نابود شد!

در زمانه‌ای که کشورهای تازه تأسیس منطقه و همسایه‌های ایران در حال صرف هزینه‌های هنگفت و سنگینی برای تاریخ‌سازی و جعل تاریخ‌اند تا پروژه ملت‌سازی خود را پیش ببرند و تاریخی هرچند ساختگی برای خود دست و پا کنند، جمهوری اسلامی حتی توان دفاع از داشته‌های تاریخی مادی ایران را که مصادره شدنی نیستند، ندارد. خردادماه ۱۴۰۳ مدیر پایگاه تخت جمشید با تایید اینکه ردیف اعتباری این اثر جهانی از دو سال پیش قطع شده است، گفت: «باید خواهش کنیم از محل اعتبار استانی، اگر بودجه‌ای اضافه آمد، به تخت جمشید بدهند». این در حالیست که ده‌ها و صدها نهاد مذهبی و شبه فرهنگی وابسته به مراجع حکومتی شیعه که با سودای اتحاد امت اسلامی و توهم اتحاد جهان اسلام فعالیت می‌کنند، مشغول بلعیدن بودجه سالانه مملکت هستند.

اما جدا از دو فاکتور «ناتوانی» و «شراکت اقتصادی» مسئولین نظام در تخریب و غارت آثار باستانی، فاکتور دیگری که نقش مهمی در نابودی آثار باستانی ایران دارد، ایدئولوژی ضد ملی و ضد ناسیونالیستی انقلاب ۵۷ است. نباید فراموش کرد که انقلاب ۵۷ ماهیتی ضد ملی داشت. از همان روزهای ابتدایی وقوع انقلاب، رهبران انقلاب مواضع ضد ناسیونالیستی خود را شفاف بیان کردند. روح الله خمینی علناً از دشمنی اسلام با ملیت سخن گفت، خلخالی خواهان تغییر نام خلیج فارس به خلیج اسلامی شد، میرحسین موسوی نخست‌وزیر انقلاب به ناسیونالیسم ایرانی و معماری دوران پادشاهی پهلوی که برگرفته از معماری ایران باستان بود تاخت و …

در سال‌های گذشته هم علی خامنه‌ای، افتخار به حکومت کیان و هخامنشیان را آشکارا ناشی از تصورات واهی خواند تا آب سردی بر پیکر تمام کسانی ریخته باشد که دانسته یا نادانسته می‌خواستند از دل جمهوری اسلامی، ناسیونالیسم ایرانی بیرون بکشند.

اما تلخ‌ترین پیامد آنچه که گفته شد این است که آثار باستانی، آب و برق و گاز نیست که بتوان آن را با سرمایه‌گذاری، هرچقدر هم که هنگفت باشد، احداث کرد. وقتی یک اثر باستانی از بین می‌رود، وقتی یک محوطه باستانی تخریب می‌شود، این انهدام همیشگی است. این بخشی از شناسنامه یک ملت است که «برای همیشه» حذف می‌شود. تاریخ یک کشور است که نابود می‌شود. ملتی که تحت اشغال بیگانگان درآید، می‌تواند با تکیه بر فرهنگ و تاریخش مجدداً استقلالش را بدست آورد. حتی کشوری که دچار تجزیه شود باز می‌تواند بر روی تاریخش بایستد و یگانگی خود را احیا کند. همان گونه که ایرانیان بارها با تکیه بر تاریخشان و با تکیه بر میراث نیاکانشان توانستند از یوغ اشغال اقوام بیگانه خارج شوند. اگر زمانی خاقانی شروانی با دیدن ایوان مدائن قصیده می‌سرود و عظمت ایران باستان را به ایرانیان یادآور می‌شد، ایرانیان امروز هم با دیدن تخت جمشید و نقش رستم و سایر آثار نیاکان خود، غرور از دست رفته خود در این ۴۵ سال را باز می‌جویند. حذف و نابودی تاریخ یک کشور از تجزیه آن کشور بدتر است. یک کشور ممکن است اشغال شود یا تجزیه شود. اما با تاریخش می‌تواند یکپارچگی و اقتدارش را بدست آورد. اما نابودی تاریخ یک ملت جبران پذیر نیست. اگر تاریخ یک ملت نابود شد، آن ملت در برابر اشغال بیگانه یا پس از تجزیه برای اعاده استقلال و یکپارچگی‌اش باید به چه تکیه کند!؟

اشتراک گذاری